لائورا رسترپو در سال 1950 در کلمبیا متولد شد. در پانزدهسالگی دیپلم گرفت و بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، شغل معلمی را آغاز کرد. او برای مدتی عضو حزب سوسیالیست کارگران بود و پس از سه سال فعالیت سیاسی در مادرید، به روزنامهنگاری مشغول شد. رسترپو که نوشتن را از نُهسالگی شروع کرده بود، دومین رمانش بعد از جزیرهی احساس، یعنی کتاب «پلنگ در خورشید» را نوشت. او با تحریر کتاب «کوپانیا» که در آن از عناصر مذهبی استفاده کرده بود جوایز بسیاری دریافت کرد. بسیاری از نوشتههای او ترکیبی از واقعیت و خیال هستند. از دیگر آثار او میتوان به کتابهای «داستان یک شیفتگی»، «فرشتهی گالیله»، «عروس تاریکی»، «رایحهی رزهای نامرئی» و «قهرمانان دماسیادوس» اشاره کرد. لائورا رسترپو تا کنون جوایز متعددی دریافت کرده است؛ مانند جایزهی Premio Sor Juana Ines de la Cruz در سال 1950 برای رمان فرشتهی گالیله، جایزهی Premio Arzobispo San Clemente در سال 2002 و جایزهی Grinzane Cavour در ایتالیا برای نوشتن بهترین کتاب تخیلی خارجی در سال 2006.
لائورا رسترپو (Laura Restrepo)، رمان نویس مشهور اسپانیایی، با مطالعهی تاریخ و نگاه انداختن به خاطرهها، داستانی خیالانگیز از صلح و جنگ، استقامت، ماجراجویی و امید را در جزیرهای به نام شور یا همان کلیپرتون نشان میدهد. او در کتاب جزیره احساس (Isle of Passion) با نثری همراهکننده و شورانگیز، قسمتی عجیب و تأثیرگذار از تاریخ مکزیک را روایت میکند که یادآور قهرمانان سلحشور مکزیک است. کتاب جزیرهی احساس از زبان یک روزنامهنگار ناشناس که در زمان حال زندگی میکند روایت میشود. او سعی میکند از میان اسناد و مستندات راز کریپتون را کشف کند. رامون آرنو، افسری جوان که سوابق مبهمی دارد، به همراه عروس جوانش آلیشیا و یازده سرباز و خانوادههایشان، عازم جزیرهای کوچک به نام «کلیپرتون» در اقیانوس آرام میشوند. کاشفان اسپانیایی این جزیره به آن جزیرهی شور میگفتند. جزیرهای با پوشش مرجانی که دورافتاده و منزوی است. کاپیتان آرنو و سربازهایش دستور دارند از این جزیره، که علیرغم دورافتادگی، موقعیت استراتژیکی دارد، در مقابل حملهی بیگانگان محفاظت کنند. کلیپرتون به علت داشتن موانع طبیعی و موقعیتی عجیب و ترسناک، مکان ناامنی برای ساکنان جدید است. با ورود جمعیت جدید به این جزیره، عملیات و نظم نظامی جایش را با زندگی طبیعی عوض میکند. با مدیریت رامون و تلاش آلیشیا آنها به تأسیس یک پادگان و شهرک موقت اقدام میکنند تا گروه در رفاه و سلامتی کامل به سر برند. همهچیز، از جمله فروشگاه مواد غذایی، داروخانه و حتی مهمانیهای شبانه در جزیره وجود دارد. پس از گذشت مدتی از حضور گروه مکزیکی در کلیپرتون، التهاب جنگجهانی اول بالا میرود و انقلاب مکزیک رخ میدهد؛ به این ترتیب اهالی این جزیرهی کوچک به فراموشی سپرده میشوند. کشتی پشتیبانی که قرار است هر ماه به این گروه مواد غذایی و مایحتاج زندگی برساند، هر سه ماه و سپس هر شش ماه میآید و بعد از مدتی به کلی جزیره را از یاد میبرد. با شروع طوفان و سونامی فصلی اهالی جزیره به مرور درگیر گرسنگی، تنهایی، رقابت، شهوت و خشونت میشوند. آلیشا، اکنون باید با استقامت و تصمیمهای دقیق و درست، به رهبری شجاع برای زنده ماندن سایرین تبدیل شود.
بد نیست بدانید فاطمه مهرکی این کتاب را به فارسی برگردانده و انتشارات مون عهدهدار انتشار آن بوده است.
این رمان فوقالعاده گیرا، درسهای شگفتانگیزی را در مورد وضعیت انسان ارائه میکند. (مجلهی کتابخانه)
رسترپو طیف وسیع و شدیدی از تجربیات انسانی را در این داستان متقاعدکننده ترسیم میکند. (واشنگتن پست)
رمانی شگفتانگیز که در بازآفرینی یک واقعهی تاریخی و ترکیب آن با خیال، بسیار عالی عمل میکند. (کِرکس ریویو)
درحالیکه در آشپزخانۀ پانسیون لویو نشستهایم، آلیسیا آرنو به یاد گردنبند مروارید خاکستریرنگی میافتد که پدرش از ژاپن برای مادرش آورده بود. «یادمه مادرم اون گردنبند رو مینداخت. وقتی دربارۀ پدر حرف میزد و وقتی اتفاقات پیشاومده رو برامون تعریف میکرد، گردنبندش رو توی دست میگرفت و نوازشش میکرد. نمیدونم الان اون گردنبند دست کیه. وقتی مادر مرد، عمه آدلا آرنو، خواهر پدرم، سرپرستی ما رو قبول کرد. اگه بهخاطر اون نبود، سروکار همۀ ما به یتیمخونه میافتاد. هیچوقت نفهمیدیم چه بلایی سر وسایل مادر اومد؛ همونهایی که بعد از مرگش باقی مونده بودن. نمیدونم اون گردنبند الان پیش کیه؛ اما اون رو کاملاً یادمه؛ انگار همین الان جلوی چشمهامه.» در کل داستان کلیپرتون آن گردنبند مروارید خاکستریرنگ، علاوه بر ارزش عاطفی، اهمیت سیاسی هم پیدا میکند: این تنها مدرکی است که از سفر رامون آرنو به ژاپن باقی مانده است. تا جایی که میدانیم، او علت این سفرش را به هیچکس نگفت و حتی نوشتهای دربارۀ آن به جا نگذاشت. آلیسیا آرنو میگوید: «هیچوقت نفهمیدیم چرا به اون سفر رفت. فکر کنم حتی به مادرم هم نگفته بود.» شخص پورفیریو دیاس او را به این مأموریت فرستاد و خودش هم برای این مأموریت با او مصاحبه کرد. این سفر در سال 1907 و بلافاصله پس از آنکه آرنو فرمانده جزیرۀ کلیپرتون شد، پیش آمد. در آن زمان رابطۀ میان ژاپن و مکزیک مستحکمتر میشد. جنسهایی که از ژاپن وارد میشد، در مکزیکوسیتی مد شده بود. ورزش جودو طرفداران زیادی پیدا کرده بود. شاعران در وصف درختهای بامبو غزل میسرودند و زنان چترهای آفتابی و بادبزنهای ابریشمین میخریدند.
نویسنده: لائورا رسترپو
مترجم: فاطمه مهرکی
زبان: فارسی
ناشر چاپی: نشر مون
تعداد صفحات: 340
موضوع کتاب: کتاب داستان و رمان خارجی
نسخه الکترونیکی: دارد
نسخه صوتی ندارد
این کتاب برای علاقمندان به رمانهای تاریخی و واقعی مناسب است. همچنین، اگر به خواندن یک ماجرای دراماتیک از شجاعت یک زن، در قالب داستانی پرفرازونشیب علاقه دارید، کتاب جزیره احساس را از دست ندهید. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.