درباره کتاب در
نوشتن از کتاب در کار سختی است. کتابی خاص و متفاوت که به هیچ کدام از داستان هایی که تا به حال خوانده ام شباهتی نداشت. بسیاری این اثر را اتوبیوگرافی نویسنده مجاری، ماگدا سابو، می دانند. داستان کتاب در مورد نویسنده ای است که اتفاقا راوی داستان هم هست که همراه با شوهرش در مجارستان زندگی می کنند.راوی در واقع یک نویسنده ی ممنوع الکار است که درست قبل از نوشتن اثر جدیدش ممنوع الکار بودنش لغو می شود و برای اینکه بتواند با خیال راحت کتابش را بنویسد، نیاز به یک خدمتکار پیدا می کند که در کارهای خانه کمک حال او باشد. یکی از دوستان راوی، پیرزنی را به عنوان خدمتکار معرفی می کند و به این شکل امرنس وارد داستان می شود. امرنس شخصیت متفاوتی دارد، علی رغم کهنسالی کارهای یدی بسیاری انجام می دهد و به همه کمک می کند، به طوری که اوست که تصمیم می گیرد برای کسی کار کند یا نه. کارها را به شکل و روش و در زمانی که خودش ترجیح دهد انجام می دهد و رابطه خیلی خوبی با حیوانات نیز دارد.رفته رفته بین این دو زن رابطه عاطفی عجیب و پیچیده ای شکل می گیرد، دو زن که در گذر زمان سعی می کنند بیشتر به اعماق جان هم نفوذ و از دردهای هم کم کنند، اما در نهایت به دردهای همدیگر اضافه می کنند.چهار شخصیت اصلی رمان راوی و همسرش و امرنس و سگی به اسم ویولا هستند. در طول کتاب، «درِ» خانه امرنس مثل نوعی نماد است، نماد شخصیت و زندگی اسرارآمیز امرنس. دری که امرنس به روی کسی باز نمی کند و هیچکس از آن طرف دیگر در خبر ندارد. دری که درنهایت با اعتماد به راوی باز می شود و… هرچند شاید در طول داستان اتفاق خاصی رخ ندهد و فقط رابطه تنگاتنگ راوی با امرنس روایت شود اما سابو به دغدغه ها و پیچیدگی های روابط انسانی می پردازد، به تقابل ها؛ تقابل پیری و جوانی، تقابل طبقات مختلف جامعه، تقابل آموخته بودن و رفتار غریزی و تقابل اصلی داستان بین دو آدم از یک جنس، میان دو زن.کتاب از دو جهت برای من خیلی جذاب بود. اول اینکه شخصیت زن امرنس، که واقعا شخصیت پردازی جذابی داشت و بار اصلی کتاب هم روی دوش او بود. رابطه امرنس و ماگدا (نویسنده کتاب) به نحوی برای من یادآور رابطه زوربا و اربابش بود، (رمان زوربای یونانی) با این تفاوت که امرنس یه زوربای خشک و جدی تر و درون ریزتر بود و دیوانگی های زوربا را به نوع دیگری و با شدت کمتری داشت. نحوه زندگی کردن امرنس و دیدش به روابط و خود زندگی خیلی خیلی جالب بود و شخصیت قوی و در عین حال شکننده ای هم داشت که شاید برای بیش از اندازه قوی بودنش بوددلیل دوم از باب روابط بین آدم هاست. اینکه ما بر اساس یک سری توقعاتی که از شخصیت خودمان نشات می گیرد وارد رابطه می شویم و انتظار داریم طرف مقابل هم حواسش به این توقعات ما باشد، اینکه محبت قرار نیست همیشه به آن شکل کلیشه ای وجود داشته باشد و در نهایت اینکه تفاوت ها چقدر می تواند جذاب باشند. این کتاب به خوبی این نکته را گوشزد می کند که درهایی هستند برای باز نشدن! که اگر با زور باز شوند آن چیزی که پشت آن ها وجود دارد دیگر هیچوقت مثل قبل نمی شود و این تا آخر عمر مایه تاسف باقی خواهد ماند.
خلاصه کتاب در
روایتی است از اعتراف راوی داستان به قتل یک زن که از لحظه نخستین دیدرا راوی با او که امرنس نام دارد شروع می شود و ماجراهایی که میان آنها رخ داده را با جزئیات توصیف می کند.نویسنده ای جوان که سرش شلوغ است و در تلاش است که با کارهای خانه کنار بیاید ، خدمتکاری را که یکی از دوست هایش به او معرفی کرده را استخدام می کند. شهرت خدمتکار به قابل اعتماد بودن و راندمانی است که دارد. به همین دلیل او کمی عجیب وغریب به نظر می رسد. سرسخت است و بدزبان و بی اعتنایی آشکاری به نظرات کارفرمای خود دارد. با این اوصاف او حتی ممکن است دیوانه باشد. او به هیچ کس اجازه نمی دهد تا پا در خانه اش بگذارد. او خود را با یک حجاب می پوشاند و به همین اندازه هم از زندگی شخصی خود محافظت می کند. با این حال همانقدر که از امرنس می ترسند به او احترام هم می گذارند همانطور که داستان پیش می رود انرژی و اشتیاق او را برای کمک کردن بیشتر معلوم می شود، چیزی که هرگونه شک و تردید ناشی از رفتار عجیب او را از بین می برد. حکایتی زیبا و روایت شده که بیانگر رابطه ی عجیبی است که بیش از 20 سال بین نویسنده و خدمتکار او ایجاد شده است. بعد از یک شروع ناگهانی و تند ، احساسات خوشایندی شکل می گیرد و در نهایت نویسنده از آنچه که به یک رابطه جدا ناشدنی تبدیل شده است، سود می برد. به طور همزمان ما به گذشته ی غم انگیز امرنس نیز را پی می بریم که در قسمت هایی در سراسر کتاب آشکار شده است.
درباره نویسنده کتاب در
ماگدا سابو(5 اکتبر 1917 - 19 نوامبر 2007) رمان نویس مجارستانی بود. او همچنین درام، مقاله مطالعات، خاطرات و شعر می نوشت. او با 42 نشریه و بیش از 30 زبان، بیشترین نویسنده ترجمه شده مجارستانی است. سابو کار نویسندگی خود را به عنوان شاعر آغاز کرد و اولین کتاب شعر خود را به نام Bárány ("بره") در سال 1947 منتشر کرد، که در سال 1949 توسط ویسزا آز emberig ("بازگشت به انسان") دنبال شد. در سال 1949 به او جایزه باگگارتن اهدا شد، که بلافاصله پس از آنکه به سابو برچسب دشمن حزب کمونیست زده شد، پس گرفت. در همان سال از وزارت اخراج شد. دوره استالینیستی از سال 1949 تا 1956 هرگونه ادبیاتی، مانند کار سابئ، که با واقعیت گرایی سوسیالیستی مطابقت ندارد، را سانسور می کرد. از آنجایی که شوهرش در اثر رژیم کمونیستی نیز مورد بی مهری قرار گرفت، وی تا سال 1959 مجبور شد در یک مدرسه دخترانه کالوینیست تدریس کند.

درباره مترجم کتاب در
نصراله مرادیانی در سوم بهمن 1362 در تبریز متولد شد. مرادیانی دارای مدرک کارشناسی در رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد است و سپس برای ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد، در سال 1387، به دانشگاه علامه طباطبایی تهران آمد. او پایان نامۀ خود را با موضوع «تأثیر ترجمه بر آثار داستانی جمال زاده و هدایت» نوشت. مرادیانی در چند دانشگاه در تهران و تبریز به تدریس می پردازد و همچنین به کار ترجمه مشغول است. از جمله ترجمه های او می توان به ترجمۀ آثار ماگدا سابو، نویسندۀ سرشناس مجارستانی، اشاره کرد، مرادیانی تاکنون کتاب های در، خیابان کاتالین و ابیگیل را از این نویسنده ترجمه کرده است. از میان دیگر ترجمه های او می توان به قواعد مباحثه (قطره/1391)، چگونه فرهنگ ها ساخته می شوند؟(قطره/1392)، مطالعات ترجمه: یک میان رشته (رخ دادنو/1393)، مسائل بوطیقای داستایفسکی اثرمیخائیل باختین(حکمت/1396)، سینمای اگزیستانسیالیستی(1395) و لذت خیانت(1396) اشاره کرد.
قسمتی از کتاب در
اگر قطعی برق به درازا می کشید یا رعدوبرق مدار را از کار می انداخت، شمعدان مسیِ چندشاخه را از بالای گنجه برمی داشت، گنجه ای که همیشه شمع هایی آمادۀ استفاده، برای مواقعی که برق احیانا قطع می شد، در آن بود و شیء تزئینی ظریف را با آن شاخه های شعله ورش از میان آشپزخانه می گذراند و می برد توی راهرو و آن طور که آن را بالای سرش گرفته بود به گوزنی پیر و بی آزار می ماند که با شاخ هایش این طرف وآن طرف می رود. بــه اسـتفاده از تستر برقی حتی فکر هم نمی کرد: دلش برای کزکردن کنار آتش، برای خود آتش و برای صدای شگفت انگیز هیزم تفتیده، که بی اندازه شبیه نفس نفس زدن موجودی زنده بود، تنگ می شد. رنگ به رنگ شدن تکه های زغال به اتاق حس وحالی غریب می داد؛ همینکه آتش گر می گرفت، دیگر احساس تنهایی نمی کرد، حتی وقتی کس دیگری توی خانه نبود.
اینکه نمی توانست صورت وینس را ببیند، که حتی همان چهار روز پیش هم رفته رفته ظاهری ناآشنا پیا کرده بود، دلش را به درد آورد. تمام مدت، همان طور که گوشش به مراسم دعا بود، گریست، احساس می کرد مخاطب این حرف ها او نیست و اینها هیچ ارتباطی با او ندارد. حتی توانش را نداشت که دعا را دنبال کند و آرامش گور و فکر رستاخیز بیش از هر زمان دیگری برایش بیگانه بود. مثل کودکی یکریز هق هق کرد و این وعده ها هم سرسوزنی باعث تسلی خاطرش نشد، اینکه گور نشانی است از آرامشی که پس از زندگی سراسر از رنج از راه می رسد و پس از آن، زمان تابش نورِ ابدی است. به جسم وینس چسبیده بود و رهایش نمی کرد، درست مثل نخستین ماه های ناگوار و پرحرارت ازدواجشان. بهشت در فاصله ای دست نیافتنی بود و این خسران را جبران نمی کرد.
نمی توانست بگوید که توی خانه ی خودش دارد خفه می شود و احساس می کند زنبوری است بر لبه ی شیشه عسل و انگشتان مادرش مدام او را به درون آن توده ی سنگین و چسبناک فرو می برند و دهان و بینی اش از این همه شیرینی زرین پر شده است.
او در مورد آدم ها و اشیا چندان احساس مالکیت نداشت و معتقد بود که آدم ها حق دارند خطا کنند، حق دارند گذشته ی شرم آوری داشته باشند، حتی دلمشغولی هایی مختص خودشان داشته باشند.
زمانی دوستت داشتم. اون قدر دوستت داشتم که نه دیگه می تونم و نه می خوام کسی رو اون طوری دوست داشته باشم. ولی همیشه من تسلیم تو بودم: تو هرگز به من تعلق نداشتی، همیشه از من دور بودی حتی وقتی تو آغوشم بودی. گاهی نیمه شب دلم می خواست بیدارت کنم و فریاد بزنم، چیزهایی بگم که تو رو به خودت بیاره، کلماتی که نجاتت بده و به من بگه از کجا شروع کنم و دنبالت بگردم تا بلکه پیدات کنم. اولین بار که فهمیدم آدم خودخواهی هستی گریه کردم، وقتی فهمیدم تا جایی حاضری برای این و اون ازخودگذشتگی کنی که مزاحم کارت نباشه. هیچ وقت صدای گریه هام رو نشنیدی، اگه هم شنیدی فکر کردی خواب می بینی.
شناسنامه کتاب در
- نویسنده: ماگدا سابو
- ترجمه: نصراله مرادیانی
- انتشارات: بیدگل
- تعداد صفحات: ۴۷۶
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب ترانه ایزا اثر ماگدا سابو










































