درباره کتاب ترانه ایزا
داستان کتاب را از زاویه های مختلف می توان روایت کرد. بنابراین اگر از گوشه ای دیگر به آن نگاه کرد می توان داستان آن را متفاوت از چیزی که در بالا اشاره شد روایت کرد. ایزا، پس از مرگ پدرش، تصمیم می گیرد مسئولیت مادر پیرش را بر عهده بگیرد و او را با خود به شهر بوداپست ببرد. اتی، مادرِ ایزا، که به دختر پزشک و موفق خود افتخار می کند، خانه ی روستایی کوچکش، خاطراتش، عادت هایش و به نوعی هویت خود را رها می کند و به پایتخت نقل مکان می کند. و این جابجایی در نیمه ی دوم قرن بیستم، در مجارستانِ پس از جنگ که جامعه به سرعت در حال تغییر است، به تنهایی و تقابل نسل ها منجر می شود.
جملات آغازین کتاب شاید این موضوع را بهتر نشان دهد:
خبر درست وقتی به او رسید که داشت نان تست می کرد. سه سال پیش، ایزا دستگاه جمع وجور هوشمندی برایشان فرستاده بود که به پریز می زدند و نان را به رنگ قهوه ای کم رنگی بیرون می داد. شیء عجیب وغریب را کمی بالا و پایین کرده، مدتی براندازش کرده بود و آخرسر آن را توی قفسه پایین کابینت آشپزخانه گذاشته و دیگر هرگز سراغش نرفته بود. به دستگاه ها اعتماد نداشت، دستگاه ها که هیچ، حتی به چیزهایی ابتدایی مثل برق هم اعتماد نداشت.
ایزا دختری کمال گرا و جدی ست، دختری که به نظر می رسد حتی عشقش به والدینش از روی وظیفه شناسی است. ایزا با رویکرد کمال گرایانه خود از رنجِ از دست دادن پدرش فرار می کند، با خونسردی مراسم تشییع جنازه پدرش را سر و سامان می دهد، از وسایل قدیمی خانواده اش خلاص می شود، خانه پدری را خالی می کند و مادرش را به آپارتمانش در بوداپست می برد. از طرف دیگر اتی، نمی تواند به زندگی شهری، این زندگی بدون همسرش و عشق و توجه محدود دخترش عادت کند و فکر می کند باری بر روی دوش دخترش است.
آپارتمان مدرن ایزا تبدیل به محلی پر از سوءتفاهم و سکوت می شود. مادر و دختری از دو نسل متفاوت، که درک متفاوتی از مفهوم خانه دارند، قادر به همدلی و ارتباط برقرار کردن با هم نیستند و محبت و شفقت بین آن ها کم کم تبدیل به خشم و سرخوردگی می شود.
سابو در این کتاب یک پرتره عمیق روانشناختی از روابط مادر و دختری، نقش های خانوادگی و اجتماعی، سالخوردگی، مفهوم خانه و تقابل همدلی و خودخواهی ترسیم می کند. ماگدا سابو از عدم همدلی حرف می زند، از این که گاهی کمال گراترین افراد هم، که به ارزش های انسانی پایبند هستند، ممکن است در درک نزدیکان خود ناکافی باشند.
کتاب ترانه ایزا روایتی ساده، تمیز، عمیق و تکان دهنده دارد. کتابی که همدلی را یادآوری و آسان می کند. موضوعاتی که سابو برای رمان هایش انتخاب می کند، شخصیت های کتاب هایش و واکنش های آن ها، همه از دل زندگی واقعی آدم هاست. نویسنده ای که هیچوقت ناامیدتان نمی کند.
«ترانه ایزا» نامی است که مترجم انگلیسی کتاب برای آن انتخاب کرد. در زبان مجارستانی کتاب با نام «پیلاطس» منتشر شد؛ یعنی نام والی یهودا که به دلیل محاکمه عیسی مسیح برخلاف میلش مشهور است. نامی که به روشنی اشاره به کاراکتر ایزا دارد. کسی که با قصد کمک به مادرش او را از خانه و روستایش جدا می کند و در آپارتمانی تنها می گذراد. او همچون پیلاطس تنها به وظیفه و مسئولیت فکر می کند.
خلاصه کتاب ترانه ایزا
ترانه ایزا" یک اثر تحسین شده ی دیگر از " ماگدا سابو" است که با داستان تاثیرگذار خود از رابطه ی میان دو زن، که از قضا مادر و دختر هم هستند، توجه مخاطب را به خود جلب می سازد. اتی، مادر پیر و از جهانی قدیمی است؛ جهانی قدیمی تر از مجارستان کمونیست مدرن در سال های پس از جنگ جهانی دوم. اتی که از یک خانواده ی فقیر بود و هیچ تحصیلات رسمی را نگذرانده بود، تمام زندگی خود را به همسرش وینس که یک مرد شجاع بود و قبل از جنگ به دلایل سیاسی در لیست سیاه قرار گرفته بود، اختصاص داد. "ایزا" دختر آن ها و زنی به شجاعت پدرش بوده و در برابری نازی ها مقاومت فعالانه انجام می دهد. او که حالا پزشک شده و نیرویی برای پیشرفت محسوب می شود، در بوداپست زندگی کرده و مشغول به کار است. اما با مرگ وینس، "ایزا" سریعا خواستار این است که مادرش اتی را به شهر ببرد تا مطمئن شود که او نزدیک است و می تواند مراقبش باشد. "ایزا"می خواهد همه چیز به درستی انجام بگیرد و اتی نیز که مشتاق است تا همه چیز طبق میل دخترش باشد، دختری که آنقدر به او افتخار می کند، پذیرفته و به شهر می رود.
درباره نویسنده کتاب ترانه ایزا
ماگدا سابو(5 اکتبر 1917 - 19 نوامبر 2007) رمان نویس مجارستانی بود. او همچنین درام، مقاله مطالعات، خاطرات و شعر می نوشت. او با 42 نشریه و بیش از 30 زبان، بیشترین نویسنده ترجمه شده مجارستانی است. سابو کار نویسندگی خود را به عنوان شاعر آغاز کرد و اولین کتاب شعر خود را به نام Bárány ("بره") در سال 1947 منتشر کرد، که در سال 1949 توسط ویسزا آز emberig ("بازگشت به انسان") دنبال شد. در سال 1949 به او جایزه باگگارتن اهدا شد، که بلافاصله پس از آنکه به سابو برچسب دشمن حزب کمونیست زده شد، پس گرفت. در همان سال از وزارت اخراج شد. دوره استالینیستی از سال 1949 تا 1956 هرگونه ادبیاتی، مانند کار سابئ، که با واقعیت گرایی سوسیالیستی مطابقت ندارد، را سانسور می کرد. از آنجایی که شوهرش در اثر رژیم کمونیستی نیز مورد بی مهری قرار گرفت، وی تا سال 1959 مجبور شد در یک مدرسه دخترانه کالوینیست تدریس کند.

درباره مترجم کتاب ترانه ایزا
نگار شاطریان متولد سال ۱۳۶۵ در تهران است. او در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی در دانشگاه علامه طباطبایی به تحصیل پرداخت. سپس به تدریس، پژوهش و ترجمه در حوزه ی زبان انگلیسی روی آورد. تا کنون از او آثاری چون «مرگ در می زند»، «این آب آشامیدنی نیست»، «حالا بی حساب شدیم»، «بی بال و پر» و «هرج و مرج محض»؛ که از جمله نوشته های نمایشی و طنز وودی آلن محسوب می شوند، منتشر شده است.
قسمتی از کتاب ترانه ایزا
اگر قطعی برق به درازا می کشید یا رعدوبرق مدار را از کار می انداخت، شمعدان مسیِ چندشاخه را از بالای گنجه برمی داشت، گنجه ای که همیشه شمع هایی آمادۀ استفاده، برای مواقعی که برق احیانا قطع می شد، در آن بود و شیء تزئینی ظریف را با آن شاخه های شعله ورش از میان آشپزخانه می گذراند و می برد توی راهرو و آن طور که آن را بالای سرش گرفته بود به گوزنی پیر و بی آزار می ماند که با شاخ هایش این طرف وآن طرف می رود. بــه اسـتفاده از تستر برقی حتی فکر هم نمی کرد: دلش برای کزکردن کنار آتش، برای خود آتش و برای صدای شگفت انگیز هیزم تفتیده، که بی اندازه شبیه نفس نفس زدن موجودی زنده بود، تنگ می شد. رنگ به رنگ شدن تکه های زغال به اتاق حس وحالی غریب می داد؛ همینکه آتش گر می گرفت، دیگر احساس تنهایی نمی کرد، حتی وقتی کس دیگری توی خانه نبود.
اینکه نمی توانست صورت وینس را ببیند، که حتی همان چهار روز پیش هم رفته رفته ظاهری ناآشنا پیا کرده بود، دلش را به درد آورد. تمام مدت، همان طور که گوشش به مراسم دعا بود، گریست، احساس می کرد مخاطب این حرف ها او نیست و اینها هیچ ارتباطی با او ندارد. حتی توانش را نداشت که دعا را دنبال کند و آرامش گور و فکر رستاخیز بیش از هر زمان دیگری برایش بیگانه بود. مثل کودکی یکریز هق هق کرد و این وعده ها هم سرسوزنی باعث تسلی خاطرش نشد، اینکه گور نشانی است از آرامشی که پس از زندگی سراسر از رنج از راه می رسد و پس از آن، زمان تابش نورِ ابدی است. به جسم وینس چسبیده بود و رهایش نمی کرد، درست مثل نخستین ماه های ناگوار و پرحرارت ازدواجشان. بهشت در فاصله ای دست نیافتنی بود و این خسران را جبران نمی کرد.
نمی توانست بگوید که توی خانه ی خودش دارد خفه می شود و احساس می کند زنبوری است بر لبه ی شیشه عسل و انگشتان مادرش مدام او را به درون آن توده ی سنگین و چسبناک فرو می برند و دهان و بینی اش از این همه شیرینی زرین پر شده است.
او در مورد آدم ها و اشیا چندان احساس مالکیت نداشت و معتقد بود که آدم ها حق دارند خطا کنند، حق دارند گذشته ی شرم آوری داشته باشند، حتی دلمشغولی هایی مختص خودشان داشته باشند.
زمانی دوستت داشتم. اون قدر دوستت داشتم که نه دیگه می تونم و نه می خوام کسی رو اون طوری دوست داشته باشم. ولی همیشه من تسلیم تو بودم: تو هرگز به من تعلق نداشتی، همیشه از من دور بودی حتی وقتی تو آغوشم بودی. گاهی نیمه شب دلم می خواست بیدارت کنم و فریاد بزنم، چیزهایی بگم که تو رو به خودت بیاره، کلماتی که نجاتت بده و به من بگه از کجا شروع کنم و دنبالت بگردم تا بلکه پیدات کنم. اولین بار که فهمیدم آدم خودخواهی هستی گریه کردم، وقتی فهمیدم تا جایی حاضری برای این و اون ازخودگذشتگی کنی که مزاحم کارت نباشه. هیچ وقت صدای گریه هام رو نشنیدی، اگه هم شنیدی فکر کردی خواب می بینی.
شناسنامه کتاب ترانه ایزا
- نویسنده: ماگدا سابو
- ترجمه: نگار شاطریان
- انتشارات: بیدگل
- تعداد صفحات: ۵۲۱
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی ترانه ایزا
- گوینده: شرگان انورزاده
- ناشر صوتی:ماه آوا
- مدت:14 ساعت و 11 دقیقه
معرفی کتاب گودی اثر جومپا لاهیری










































