درباره کتاب مردی با لباس قهوه ای
کتاب «the man in the brown suit» یکی از اولین داستان های جنایی آگاتا کریستی است و اولین بار سال ۱۹۲۴ منتشرشده است. انتشار این کتاب نظرات مختلفی را در پی داشت چراکه خوانندگان کریستی منتظر حضور دیگری از پوآرو بودند و نبود پوآرو در داستان بعضی ها را ناامید کرده بود، هرچند عده ای هم معتقد بودند این یک داستان جذاب و خواندنی است و کریستی حتی بدون پوآرو هم می تواند یک روایت عالی خلق کند. این داستان اولین حضور کلنل ریس در داستان های کریستی است. او بعدها در داستان های ورق ها روی میز و مرگ بر روی نیل نیز حضور پیدا کرد.داستان «مردی با لباس قهوه ای» به زبان های مختلفی برگردانده شده است و خوانندگان زیادی در سراسر دنیا دارد. سال ۱۹۸۹ از روی این داستان فیلمی تلویزیونی به همین نام ساخته شد که با اقبال خوبی از سوی بینندگان مواجه شد.
خلاصه کتاب مردی با لباس قهوه ای
زندگی آنه بدینگ فلد پس از فوت پدرش که مردم شناس معروفی بوده با مشکل مواجه می شود. آنه با مشکل مالی مواجه شده. آقای بدینگ فلد وکیل سابق نامه ای به آنه می نویسید و اعلام می کند که حاضر است به او خانه ای مجانی بدهد، ولی آنه مایل نیست این پیشنهاد را بپذیرد . او تصمیم دارد دور دنیا را بگردد و زندگی اش را صرف ماجراجویی کند. سرنوشت سبب می شود که وقتی آنه عازم ایستگاه مترو است مردی را ملاقات کند که ناگهان روی ریلها می افتد و دچار برق گرفتگی می شود. مردی با کت و شلواری قهوه ای راهش را از میان جمعیت باز می کند و خودش را بالای سر قربانی می رساند و اعلام می کند که آن مرد فوت کرده. بعد با عجله دور می شود و تکه کاغذی از خود به جای می گذارد که روی آن نوشته شدت: "قلعه کیلموردن، ۱۲۲–۱۷" ...
درباره نویسنده کتاب مردی با لباس قهوه ای
آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

ترجمه ی کتاب مردی با لباس قهوه ای به فارسی
ترجمه های مختلفی از کتاب مردی با لباس قهوه ای در ایران موجود است. محمدعلی ایزدی این کتاب را سال ۸۵ به فارسی برگرداند و هرمس آن را در مجموعه کتاب های کارآگاه منتشر کرد. ترجمه ی دیگر این کتاب متعلق به سپیده حبیبی است که با عنوان «مردی با کت قهوه ای» منتشر شده است.
چرا باید کتاب مردی با لباس قهوه ای را خواند؟
مردی با لباس قهوه ای داستانی رازآلود و پر از سؤالات متعدد است. آگاتا کریستی در این داستان دائماً خواننده را شگفت زده می کند و در مسیری عجیب وغریب از جرایم مختلفی مانند جعل هویت، آدم ربایی، دزدی الماس و ... پرده برمی دارد. اگر می خواهید یک اثر متفاوت از آگاتا کریستی بخوانید مردی با لباس قهوه ای را از دست ندهید.
قسمتی از کتاب مردی با لباس قهوه ای
- خوب. پس آن ها را کنار بگذار و به یکی از بنگاه ها، موسسه ها چه می دانم به یکی از این جور جاها برو و به آن ها بگو یک منشی خانم برایم پیدا کنند که با خودم به رودزیا ببرم، یک خانم مهربان!
-بله سِر اٌستاس، من تقاضای یک خانم تندنویس را می کنم.
بعدازآنکه پاگت رفت، سر استاس گفت:
-این پاگت آدم خیلی بدجنسی است. شرط می بندم برای اينکه مرا اذیت کند دست یک خانم زشت را می گیرد و اینجا پیش من می آورد. منشی جدیدم باید پاهای قشنگی داشته باشد، یادم رفت که این موضوع را به پاگت بگویم.
من دست سوزان را گرفتم و تقریباً به زور بیرون کشیدم و گفتم:
-باید زود یک نقشه بکشیم. پاگت قرار است اینجا بماند. خودت که شنیدی!
سوزان گفت:
-بله فکرمی کنم معنی اش این است که من دیگر اجازه ندارم به رودزیا بروم. این موضوع برایم خیلی ناراحت کننده است، چون دوست داشتم به آنجا بروم. اینجا برایم خیلی خسته کننده است.
گفتم:
-نه ناراحت نباش، تو می توانی بروی. نمی فهمم چرا در این آخرین دقایق بدون اینکه واقعه مشکوکی اتفاق افتاده باشد از رفتن منصرف شدی. به علاوه. سر اٌستاس ممکن است ناگهان پاگت را احضار کند. در آن صورت برای تو خیلی مشکلتر خواهد بود که در طول سفر خودت را به او برسانی.
سوزان گفت:
-بله در آن صورت فکر می کند که خیلی از او خوشم می آید و خواسته ام حتماً همراهش باشم. بهانه ای هم ندارم که برایش بیاورم.
گفتم:
-از طرفی، وقتی او به آنجا می رسد. اگر تو هم باشی، موضوع خیلی عادی تر و طبیعی به نظر می رسد. در ضمن، فکر نمی کنم آن دو نفر دیگر را باید به کلی کنار بگذاریم.
شناسنامه کتاب مردی با لباس قهوه ای
- نویسنده: آگاتا کریستی
- ترجمه:محمدعلی ایزدی
- انتشارات: هرمس
- تعداد صفحات:362
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب نوشابه با سیانور اثر آگاتا کریستی










































