معرفی کتاب شاهدی برای دادگاه اثر آگاتا کریستی

  شنبه، 01 آبان 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی کتاب شاهدی برای دادگاه اثر آگاتا کریستی
کتاب «شاهدی برای دادگاه» مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه از نویسنده‌ی انگلیسی آگاتا کریستی است که اولین بار در اکتبر 1933 در انگلستان منتشر شد.

درباره کتاب شاهدی برای دادگاه

در آن زمان ناشر اصلی کتاب های این نویسنده ویلیام کالینز و پسران برخلاف همیشه این اثر را منتشر نکردند و آن را انتشارات اودامز Odhams Press به چاپ رساند. این کتاب بانام انگلیسی The Hound of Death اولین اثر این نویسنده ی سرشناس بود که در انگلستان منتشر شد اما در ایالات متحده با تا خیر بسیار راهی بازار شد. داستان های این مجموعه هم برخلاف سایر آثار آگاتا کریستی محتوای کارآگاهی نسبتاً کمی دارند و مضمون اصلی داستان های آن اتفاقات عجیب وغریب و ماوراءالطبیعه است. مهم ترین داستان این مجموعه «شاهدی برای دادگاه» The Witness for the Prosecution است که براساس آن فیلم نامه ای برای ساخت مجموعه تلویزیونی نوشته شده است.

کتاب «شاهدی برای دادگاه» نوشته ی آگاتا کریستی شامل ده داستان خواندنی و دل نشین است که عبارت اند از:

  • تازی مرگ
  • علامت قرمز
  • مرد چهارم
  • کولی
  • چراغ
  • شاهدی برای دادگاه
  • راز کوزه آبی
  • قضیه عجیب سر آرتور کارمایکل
  • ندای بال ها
  • درخواست کمک

خلاصه کتاب شاهدی برای دادگاه

داستان اول کتاب «شاهدی برای دادگاه» بانام «تازی مرگ» با سفر آقای آنستروتر به فولبریج آغاز می شود. او برای مدتی به خانه ی خواهرش می رود که در دوران جنگ به بلژیکی های در راه مانده جا و مکان می داده است. او متوجه می شود در میان آن ها راهبه ای عجیب حضور داشته است. کیتی پس از کنجکاوی برادرش نشانی این راهبه را می دهد که نزد دکتر رایان زندگی می کند. دکتر رایان مرد جوانی است که به تازگی به این روستا آمده است. او شیفته ی شخصیت پریشان راهبه است و او را در کلبه ای چوبی نگه داری می کند. آقای آنستروتر زمانی که در کلبه را باز می کند با زنی رنگ پریده با چشمانی نافذ و فوق العاده روبه رو می شود که هزاران حرف ناگفته دارد. آشنایی آن ها با یکدیگر داستان «تازی مرگ» نوشته ی آگاتا کریستی را شکل می دهد.

درباره نویسنده کتاب شاهدی برای دادگاه

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

ترجمه کتاب شاهدی برای دادگاه به زبان فارسی

کتاب «شاهدی برای دادگاه» نوشته ی آگاتا كريستی با ترجمه ی «حميدرضا بلندسران» از سوی انتشارات هرمس در سال 1393 منتشر شد. «حميدرضا بلندسران» از مترجمان ایرانی فعال در زمینه ی ترجمه ی آثار جنایی و پلیسی است که سایر آثار آگاتا کریستی هم ترجمه کرده است.

قسمتی از کتاب شاهدی برای دادگاه

خرافات همیشه جذاب است. دوست داشتم زنی که این معجزه را انجام داده ببینم. مثل آنکه خودش از این حادثه جان سالم به در برده بود و همراه گروه دیگری از آوارگان به انگلستان رفته بود. برای پیدا کردن ردش خیلی به زحمت افتادم. فهمیدم که به ملک تریرن در فولبریج در کورن وال فرستاده شده. سرم را تکان دادم و گفتم: خواهرم از ابتدای جنگ آوارگان بلژیکی زیادی را پناه داده. حدود بیست نفر. خب، همیشه می خواستم اگر وقتش را داشته باشم، دنبال آن زن بگردم. می خواستم با گوش های خودم توضیحش را درباره آن حادثه بشنوم. با این مشغله و این طرف و آن طرف رفتن هایی که من دارم، یک کم چیزها از یادم رفته. در واقع، همه چیز را فراموش کرده بودم تا اینکه اشاره تو به فولبریج دوباره آن را در یادم زنده کرد. گفتم: باید از خواهرم بپرسم. شاید چیزی راجع به آن شنیده باشد. البته، آن بلژیکی ها خیلی وقت پیش به کشورشان برگشتند. طبیعی است. با همه این حرف ها اگر خواهرت چیزی می دانست خوشحال می شوم که خبرش را به من هم بدهی. با کمال میل گفتم: حتما این کار را می کنم. و ماجرا از این قرار بود.

شناسنامه کتاب شاهدی برای دادگاه


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها