معرفی رمان بانوی پستچی اثر سارا بلیک

  یکشنبه، 10 مرداد 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی رمان بانوی پستچی اثر سارا بلیک
بانوی پستچی روایت زندگی سه زن در دوران جنگ جهانی دوم در فاصله زمانی پاییز ۱۹۴۰ تا تابستان ۱۹۴۱ است. داستان کتاب با روایت فرانکی بارد شروع می‌شود؛ گزارشگر رادیویی که با گزارش‌هایش، مردم آمریکا را با شرایط دشوار و تلخ آوارگان و پناهندگان اروپا آشنا می‌کند.

درباره کتاب بانوی پستچی

کتاب بانوی پستچی اثر سارا بلیک، داستانی از جنگ جهانی دوم را روایت می کند؛ داستان زندگی سه زن که با پیدا شدن یک نامه به هم گره می خورند؛ آیریس رئیس اداره ی پست شهر و اِما همسر دکتر شهر و فرانکی بارد خبرنگار جنگی.رمان بانوی پستچی سعی کرده تا دو دنیای متفاوت را به یکدیگر پیوند بدهد. نخست دنیای زیستی در اروپای درگیر جنگ جهانی و دیگری امریکای به دور از جنگ که کیلومترها دورتر از منطقه جنگی قرارداد، اما درگیر خشونت های جنگ است.

خلاصه کتاب بانوی پستچی

بانوي پستچي روايت زندگي سه زن در دوران جنگ جهاني دوم در فاصله زماني پاييز 1940 تا تابستان 1941 است. داستان کتاب با روايت فرانکي بارد شروع مي شود؛ گزارشگر راديويي که با گزارش هايش، مردم آمريکا را با شرايط دشوار و تلخ آوارگان و پناهندگان اروپا آشنا مي کند.رساندن يک نامه به دست صاحبش باعث آشنايي فرانکي با دو زن ديگر مي شود: آيريس رئيس اداره پست که عشق زندگي اش را در چهل سالگي پيدا مي کند و اِما، تازه عروسي که جنگ باعث دوري از شوهرش شده است.بانوي پستچي داستان زناني است که جنگ بزرگترين ضربه را به آن ها زده است، داستان کساني است که گاه براي جبران اشتباه خود مسيري بدون بازگشت را انتخاب کرده اند، داستان آوارگان و پناهندگاني است که بالاترين درجه استيصال و نااميدي و شکست را تجربه کرده اند، داستان مردماني عادي که ترس از جنگ و حمله دشمن بر زندگي روزمره آن سايه انداخته است، داستان آدم هايي است که در لحظه حساس انتخاب يک تصميم گاه پا بر روي اعتقادات خود گذاشته و مرتکب خيانت شده اند.سارا بليک در عين حال که پشت پرده جنگ جهاني دوم را به خواننده نشان مي دهد، داستان آدم هايي را بازگو مي کند که هر کدام به طريقي متفاوت از جنگ ضربه خورده اند. مطالعه اين کتاب براي همه کساني که به موضوع جنگ جهاني دوم علاقه دارند، مي تواند سودمند باشد.

درباره نویسنده کتاب بانوی پستچی

سارا بلیک نویسنده آمریکایی است که در واشنگتن دی سی مستقر است. اولین رمان او ، که در دوره ویکتوریا اتفاق افتاده بود ، در سال 2001 منتشر شد. دومین کتاب او ، "Postmistress" ، داستانی در جنگ جهانی دوم ماساچوست و لندن ، در سال 2010 منتشر شد ، و سوم ، کتاب مهمان ، داستان دو خانواده درهم تنیده در آلمان و ایالات متحده در قرن بیستم ، در سال 2019.

سارا بلیک

قسمتی از کتاب بانوی پستچی

اِما فکر کرد، در زندگی هر کس حقیقتی مرکزی وجود دارد که مثل ساقه می ماند و حقایق دیگر شاخه های آن هستند. حقیقت مرکزی زندگی اِما این بود که او در این دنیا تنهای تنها بود؛ تا اینکه با ویل آشنا شد.

برای اولین بار در زندگی اش خطر زندگی با وسایل دیگران را احساس کرد. اینکه چگونه اگر مراقب نباشد، می توانند او را به راحتی از یادها پاک کنند. بغضی ته گلویش را گرفته بود، دلیلش گزارش مربوط به آن پسربچه بود. خم شد تا سیگارش را از روی میز بردارد. آن گزارش او را به یاد دوران کودکی اش انداخته بود، فقط همین. سیگارش را روشن کرد و پکی عمیق و طولانی بر آن زد.

دیروز غروب، دوباره متوجه شدم که در کنار پیاده رو روی شکمم دراز کشیده ام. لحظه ی بعد از اصابت یک بمب بود. هیچ چیز در نزدیکی من خراب نشده بود، ولی صدای انفجار کرکننده بود و همیشه مرحله ی بعدی، سه یا چهار ثانیه ای است که بدن تان به قدری میلرزد که نمی توانید سرپا بایستید. بعد از مدت کوتاهی، خودم را روی زمین فشار دادم و به زور بلند شدم، اول روی زانو ها و بعد روی پاها.

دو هفته طول می کشید تا نامه ها از اقیانوس اطلس عبور کنند و به مقصد برسند. با اینکه از روزی که دکتر رفته بود، هر روز نامه ای به آن صندوق رسیده بود، آیریس از بعدازظهری می ترسید که آن صندوق خالی باشد.

سرم رو از روی سینه ی کودکی که داشتم به ضربان قلبش گوش می دادم بلند کردم و ناگهان مثل شوکی که آدم رو راحت می کنه، دیدم که هر چی قراره بشه، می شه. کل مسئله همینه. همه ی ما توی این هرج و مرج با همیم. هیچ راهی برای بیرون رفتن ازش وجود نداره و توی این هرج و مرج من فقط یه صدام و یه جفت دست؛ نه پسر کسی، نه شوهر کسی. ناشناس ولی ضروری، حیاتی. یک نقطه نورانی خوش شانس.

تمام ماه هایی که گزارش کرده بود، تمام صفحاتی که در چهارسال گذشته نوشته بود، چه تغییر مثبتی ایجاد کرده بودند؟ آخرین نگاه را به دو ردیف مرتب از خانه هایی که مستقیم به طرف مرکز شهر می رفتند انداخت.

اگر چیزی وجود داشت که فرانکی به آن افتخار کند، آن این بود که همیشه او اولین نفری بود که حقیقت را می گفت. خودش را خیلی نترس، شجاع و ماجراجو می دانست. در تمام زندگی خودش را اولین نفر در مسابقه قرار داده بود؛ ولی این بار تمام راه را به اینجا آمده بود، به در خانه ی دکتر رفته بود، دهانش را باز کرده بود و هیچ نگفته بود. تقریباً خنده اش گرفت. تمسخر تمام مدت همراهش بوده است. تمام مدتی که در حال ضبط صداها بود و به صورت مردمی نگاه می کرد که نگران سرانجام شان بود، سرانجام آن ها، خود او بود. پایان داستان آن زن کوچک که آنجا کنار در ایستاده بود، او بود. نقش فرانکی قیچی بود، در حالی که فکر کرده بود سوزنی برای اتصال است.

شناسنامه کتاب بانوی پستچی


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها