معرفی رمان بیلی اثر آنا گاوالدا

  شنبه، 13 شهریور 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی رمان بیلی اثر آنا گاوالدا
کتاب بیلی پرفروش‌ ترین رمان سال ۲۰۱۵ در فرانسه بوده و تاکنون به ۲۵ زبان دنیا ترجمه شده است. این اثر یکی از محبوب‌ ترین کتاب‌های چاپ شده از آنا گاوالدا در سال‌های اخیر است.

درباره کتاب بیلی

کتاب بیلی، رمانی نوشته ی آنا گاوالدا است که اولین بار در سال 2013 انتشار یافت. این رمان که در فرانسه به فروش فوق العاده بالایی دست یافته و به بیش از بیست و پنج زبان ترجمه شده، در زمره ی محبوب ترین رمان های فرانسوی در سال های اخیر قرار می گیرد. این اثر جذاب از گاوالدا، تصویری درخشان از زندگی در پاریس است و داستان دو شخصیت جوان به نام های بیلی و فرانک را روایت می کند که در دره ای در کوهستان سونس گیر افتاده اند. بیلی و فرانک با رسیدن تاریکی شب، به منظور کاستن از ترس و اضطراب یکدیگر، شروع به تعریف کردن قصه هایی از زندگی خود می کنند. این رمان در بخش های متناوب، خاطرات دوران کودکی دو شخصیت اصلی و وضعیت بسیار سخت کنونی شان را به شکلی موازی روایت می کند. هم فرانک و هم بیلی، جوانانی باهوش و بااستعداد هستند که شرایط بد پیرامون آن ها در دوران کودکی، باعث به وجود آمدن زخم هایی بر روح و روانشان شده است.

خلاصه کتاب بیلی

رمان جدید آنا گاوالدا به روایت داستان دو دلداده، فرنک و بیلی، می پردازد که در گردنه ای در کوه های ساون گیرکرده اند؛ یک یادآوری اُستادانه از عصر حاضر در پاریس و داستان تکان دهنده دوستی. «بیلی» یکی از محبوب ترین کتاب های چاپ شده در فرانسه و پرفروش ترین کتاب سال های اخیر این کشور است که به بیست و هفت زبان دنیا ترجمه شده و توانسته است در سال ۲۰۰۰ نویسنده اش را صاحب جایزه گِرَندپری کند. با تاریکی هوا، بیلی داستان هایی درباره ی زندگی خودشان تعریف می کند تا خودش و فرنک را آرام کند. به صورت متناوب داستان به بیان خاطرات کودکی دو شخصیت و معضلاتشان می پردازد. کودکی فرنک در کنار مادری معتاد به قرص های ضدافسردگی و پدری بی کار و متعصب مسیحی، سپری شده است. زندگی فرنک به عنوان یک کودک باهوش همواره از جهت تعصبات اطرافیانش در معرض خطر قرار می گرفت. آرزوی همیشگی بیلی به عنوان یک بزرگسال، امتناع از هرگونه ارتباط دوباره با خانواده اش است. وی به منظور فرار از خانواده ی الکلی و بدرفتارش حاضر است به هر چیز و همه چیز تن بدهد. زخم های این دو به طور کامل بهبود نیافته است. در قلب داستان تکان دهنده گاوالدا روح جوانمردی وجود دارد که نفس خواننده را در سینه حبس می کند و همچنین ایمان واقعی به اینکه قدرت هنر می تواند ضعیف ترین ما را تا چشم اندازهای جدید بلند کند، چشم اندازهایی که از آن می توان آینده ای سرشار از امید، عشق و شکوه را دید. بیلی اثر زیبایی است که برای تمام سنین و تمام اقشار اجتماعی مناسب است و نوید چیرگی بر ناملایمات و رنج های زندگی را می دهد: فکر کنم پیدایش کردم. فکر کنم جایی میان آسمان ها، بیلیون ها سال نوری دورتر از ما، در خلأ معلق بود. بسیار کوچک، بسیار زیبا، درست مثل یک بلور کوچک سوارسکی که به اشتباه سر از آسمان درآورده بود. ستاره ی کوچکی که کمی دورتر از بقیه ستاره ها قرار داشت... بله، خودش بود. دورافتاده و محتاط بود اما هر آنچه داشت را در طبق اخلاص گذاشته بود. همان ستاره ای که با تمام وجودش چشمک می زد. ستاره ای که از آنکه آنجا بود، خوشحال بود. ستاره ای که عاشق خواندن بود و تمام شعرها را بیت به بیت از حفظ بود. ستاره ای که به زیبایی در میان تاریکی شب می درخشید. ستاره ای که زودتر از همه خاموش می شد و زودتر از همه بیدار.

درباره نویسنده کتاب بیلی

آنا گاوالدا، زاده ی 9 دسامبر 1970، رمان نویس و معلم فرانسوی است.گاوالدا از همسر خود جدا شده، دو فرزند دارد و در نزدیکی پاریس زندگی می کند. او علاوه بر نوشتن رمان، با مجله ی Elle نیز همکاری دارد.در سال 2007، سه کتاب آنا گاوالدا مجموعا به فروشی بیش از 3 میلیون نسخه تنها در فرانسه دست یافتند.

آنا گاوالدا

قسمتی از کتاب بیلی

با کینه به هم نگاه می کردیم. او ، حتما به خاطر این که همه چیز تقصیر من بود و من، به خاطر این که هیچ دلیلی نمی دیدم که این طور نگاهم می کند.

ته شکافی گیر کرده بودیم که از لحاظ جغرافیایی بسیار ناهموار بود. یک نوع سرازیری صخره ای در پارک ملی ساون، جایی که نه موبایل آنتن می داد، نه حتی گله گوسفند از آنجا عبور می کرد، چه برسد به آن چوپان. و هیچ کس هیچ گاه ما را پیدا نمی کرد.

آنها مثل سگ میدویدند؛ به یکدیگر غذا می دادند؛ با هم مست میشدن، باهم هشیار میشدند، باهم دعوا میکردند، یکدیگر را تنها میگذاشتند، از همدیگر خسته میشدند، یکدیگر را لوس میکردند، خودشان را برای هم لوس میکردند، از هم متنفرمیشدند، از هم فاصله می گرفتند، از نو شروع میکردند، یکدیگر را ناامید میکردند، تحسین میکردند، هم را ازنو میشناختند، تمام راه به هم کمک میکردند و بویژه یاد گرفتند که در همه حال سرشان را بالا نگه دارند. آن ها زندگی میکردند.

با او حرف نمی زدم با خودم بودم. با حماقت خودم. با حس خجالتی که داشتم. با ناقص بودن تمام تصوراتم. او هیچ گاه من را رها نمی کرد واگر جوابم را نمی داد تنها به این دلیل بود که هوشیاری اش را از دست داده بود.

تمام دنیا مثل یک فاضلاب بزرگ است که هر چقدر دست و پا بزنی باز هم از روی تپه های کثیفش لیز می خوری و به جای اولت باز می گردی؛ اما در دنیا چیزی برجسته و مقدس وجود دارد، آن هم یکی شدن دو موجود ناقاص و بسیار بد است.

ما همیشه با عشق فریب می خوریم، زخمی می شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می شود، اما باز هم عشق می ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم، به گذشته نگاه می کنیم و به خودمان می گوییم: من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم.

معنای «احترام» آنقدر پوچ بود که حتی نمی توانستم آن را درک کنم! همیشه فکر می کردم که کار احمقانه ای بود که نامه ها را با چیزهایی مثل «با تمام احترام رئیس جمهور» و امضا در زیرش تمام کنیم.

شناسنامه کتاب بیلی


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها