درباره کتاب برادران کارامازوف
برادران کارامازوف، شاهکار بزرگ فئودور داستایفسکی با ترجمه صالح حسینی را تا نیمه های شبی بارانی خواندم. همینکه بر روی کاناپه و در زیر نور کم سو چراغ بالا سری ام دراز کشیده و در حال فکر کردن به کتاب برادران کارامازوف بودم، برادرم یکباره بی خبر در کنار نشست. بی مقدمه ازم خواست داستان رمان را برایش تعریف کنم، دقیقاً نمی دانستم هدفش چیست که تا این نصفِ شب به حالتی شبیه جن زدگان بیدار مانده؛ اما برایش بازگو کردم: «رمان برادران کارامازوف داستان پدری به نام فئودور پاولوویچ کارامازوف و چهار پسرش به نام های دمیتری فیودوروویچ، ایوان، آلیوشا یا آلکسی و اسمردیاکوف است که هر یک با انگیزه های شخصی نقشه نابودی و مرگ پدر را می کشند. در این بین، هر کدام دارای خصوصیات اخلاقی ویژه ای هستند، دمیتری تند خو است و بیشترین مخالفت را با پدر دارد. ایوان آرام، متفکر و بی خداست. آلیوشای باخدا، مومن و مهربان و با نقشه قتل مخالف است. اسمردیاکوف که فرزندی نامشروع است، هوسران بوده و به بیماری صرع مبتلاست. داستان پدرکشی آنها با ظهور مفاهیم روانشناختی و معنوی عمیق روایت می شود. در طول رمان، جستجو برای ایمان وجود دارد، زیرا خداوند ایده مرکزی کار است» برادرم صحبتم را یکباره قطع کرد و با لحنی سرد گفت: « آیا پدر را به قتل می رسانند؟» به راستی می توان حدس زد که برادران کارامازوف نوشته فئودور داستایفسکی یکی از بزرگ ترین و مهمترین رمان های تمام دوران باشد. توصیف داستایفسکی از برادران کارامازوف و اتفاقات داستان، پرسش هایی در مورد حاکمیت خدا، جایگاه رنج در جهان، اخلاقیات رو به زوال انسانی و رستگاری از طریق رنج را بازگو می کند.برادران کارامازوف کتابی طولانی است، ولی ترجمه روان صالح حسینی، آخرین اثر فئودور داستایفسکی را به رمانی خوش خوان و تفکر برانگیز بدل کرده است. این کتاب را داستایفسکی در سال 1880 منتشر کرد، یک سال پیش از مرگش. او در جایی گفته بود: «قبل از مرگم، خوشحال می شوم بتوانم این رمان را به پایان برسانم، زیرا می توانم کاملا خود را بیان کنم.» این کتاب خلاصه ای از زندگی و افکار او را در بر می گیرد و قطعاً سزاوار آن است که در دسته کتاب های کلاسیک جای گیرد.در رمان برادران کارامازوف، ما پنج مرد را می بینیم که تلاش می کنند از نقطه نظر خود معنی زندگی را پیدا کنند و به دنبال رضایت و کنترل احساساتی که آنها را به سمت عذاب و گناه می کشاند، باشند. آنها ظاهراً سرانجامی ملعون شده دارند، هر کدام از پسران تلاش می کنند تا از سرنوشت ژنتیکی خود فرار کنند. با این وجود به نظر می رسد خانواده در حال فروپاشی اخلاقی است، زیرا آنها نقشه نابودی پدر را در سر دارند.به طور کلی، موارد زیادی وجود دارد که بتوان با داستان ارتباط برقرار کرد. بخش هایی از کتاب وجود دارد که در آن مواضع فلسفی و الهیات، بسیار محکم و قابل استدلال بیان شده و خواننده احساس می کند که باید چندین بار آنها را بخواند تا بتواند عمق معانی آن را درک کند.برادران کارامازوف در برخی موارد، خوانشی دشوار دارد و مواقعی بسیار فریبنده می نماید. همانطور که همیشه در آثار فئودور داستایفسکی، عمق تفکر پشت پرسش های فلسفی پنهان شده و آن چیزی است که رمان های او را برجسته می کند. این طرح به عنوان پایه فلسفه داستایفسکی عمل می کند، اینکه ما چرا اراده آزاد داریم؟ آیا خدا وجود دارد؟ چرا انسان باید رنج بکشد؟ طبیعت انسان چیست؟ آیا دلیلی برای محدودیت انسان وجود دارد؟ آیا ما قوانین اخلاقی را محدود می کنیم؟ چگونه شادی را به دست آوریم؟چه کسی، پس از خواندن رمان برادران کارامازوف، می تواند فئودور پاولوویچ، پدر بیچاره و هوسران خانواده کارامازوف را فراموش کند؟ یا ایوان، پسر عاقل و سرد او را که از اعتقادش به خدا رها شده؟ یا افسر ستوان دمیتری فیودورویچ که بیش از همه با پدر مخالف است؟ و البته، آلیوشا یا آلکسی، پسر خوب داستان که به خدا اعتقاد دارد، اما در متوقف کردن برادرانش ناتوان است؟ توصیفات داستایفسکی از دیگر شخصیت های رمان همانند کاترینا، گروشنکا، زوسیما (پدر روحانی) و اسمردیاکوف نیز به همان اندازه قانع کننده است.البته، برادران کارامازوف عمدتا وسیله ای برای داستایفسکی برای کشف برخی ایده های اساسی هستند. این ایده ها به طور کامل بر وضعیت انسانی و ماجرای کتاب نفوذ می کنند تا او بتواند از پرسش هایی سخت که برای مخاطب طرح می شود، راهکاری واقع بینانه بدست آورد. فئودور داستایفسکی از طریق مکالمات بین برادران و همچنین استدلال های آنها در دادگاه، خواننده را دعوت می کند تا در مورد هر چیزی در زندگی، خویشتن را با چالش های گوناگون روبرو کند.
کتاب برادران کارامازوف چند جلد است؟
ترجمه های زیادی از این شاهکار داستایفسکی انجام گرفته است که همگی برگردان نسخه انگلیسی آن بوده اند. با اینکه تاکنون از نسخه روسی کتاب ترجمه ای صورت نگرفته است، ولی بهترین ترجمه از کتاب برادران کارامازوف توسط صالح حسینی انجام شده که در دو جلد از انتشارات ناهید قابل تهیه است.
خلاصه داستان برادران کارامازوف
رمان برادران کارامازوف داستان پدری به نام فئودور پاولوویچ کارامازوف و پسرهایش را بازگو می کند. فیودور باولویچ دو بار ازدواج کرده است و سه پسر دارد؛ بزرگترین پسرش یعنی دمیتری فیودورویچ از زن اولش است و دو پسر دیگر یعنی ایوان و آلیوشا از زن دومش هستند. هر کدام از این پسران دارای خصوصیات اخلاقی متفاوتی هستند، دمیتری شخصی تند خو و آتش مزاج است و بیشترین مخالفت را او با پدر دارد. ایوان پسر دومش فردی آرام، صبور و مهربان است . او روشنفکری است شکاک که خط فکری مشخص دارد. آلیوشا پسر سومش جوانی بیست ساله است که پسری باخدا و مومن که در صومعه نزد پدر زوسیما با باورهای اورتودکس مذهبی بزرگ شده است. داستایوسفکی در ابتدای رمان او را قهرمان داستان خود معرفی می کند. این سه پسر نقشه مرگ و نابودی پدرشان را می کشند و آلیوشا تنها کسی است که با نقشه قتل پدر مخالف است.او پسر دیگری به نام اسمردیاکوفف دارد که حاصل یک رابطه نامشروع است، او همانند پدرش شخصی بوالهوس، عیاش و خوشگذران است. و به بیماری صرع مبتلاست....برادران کارامازوف رمانی فسلفی است که به طور عمیقی در حوزه الهیات و وجود خدا، اختیار و اخلاقیات می پردازد. و به عنوان یکی از بهترین اثرها در ادبیات شناخته شده است.
در این اثر محور اصلی داستان بر روی تشریح ارتباطات اشخاص با خودشان و جستجوی ایشان در پی تعدیل و موازنه دور می زند. این چهار فرزند که با همه ی تضاد اخلاقی و رفتاری به نحو مبهم و عجیب دور هم جمع شده اند. دائم در تلاش برای همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر هستند.
درباره نویسنده برادران کارامازوف
فیودور میخایلاویچ داستایِفسکی (زادهٔ ۱۱ نوامبر (مطابق تقویم سبک قدیم: ۳۰ اکتبر) ۱۸۲۱ – درگذشتهٔ ۹ فوریه (مطابق تقویم سبک قدیم: ۲۹ ژانویه) ۱۸۸۱) نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت های داستان است.بسیاری او را بزرگترین نویسنده روان شناختی جهان به حساب می آورند.رمان یادداشت های زیرزمینی او اولین نوشته ادبی اگزیستانسیالیسم جهان است.سوررئالیستها مانیفست خود را بر اساس نوشته های داستایفسکی ارائه کرده اند.فیودار میخایلاویچ فرزند دوم خانواده داستایِفسکی در ۳۰ اکتبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ده سالگی والدینش مزرعه ای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان ها را در این مکان می گذراندند.در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در پانزده سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویهٔ ۱۸۳۸ وارد دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید.
در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدری اش به خاطر ولخرجی های مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا کرد. در زمستان ۱۸۴۴–۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستان های همزاد، آقای پروخارچین و زنِ صاحبخانه را نوشت.اکثر داستان های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی ست عصیان زده، بیمار و روان پریش. او ابتدا برای امرار معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری چون اورژنی گرانده اثر بالزاکو دون کارلوس اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد.مترجمان مختلف نام این نویسنده را به اشکال متفاوتی در فارسی نوشته اند: «داستایوفسکی»، «داستایِفسکی» و «داستایِوسکی» که مورد دوم تلفظ صحیح نام اوست. خشایار دیهیمی در ترجمهٔ زندگینامهٔ داستایِفسکی نوشتهٔ ادوارد هلت کار نام او را به شکل «داستایِفسکی» آورده است. نام کوچک او نیز در متون ترجمه شده به اشکال «فیودور» و «فئودور» آمده است. با توجه به تلفظ روسی نام او، «فیودور دوستایِوسکی» صحیح است. در بین عامه فارسی زبانان به داستایوفسکی معروف است.
درباره مترجم کتاب برادران کارامازوف
صالح حسینی (زادهٔ ۱۳۲۵، سنقر در استان کرمانشاه) مترجم و منتقد ایرانی است. وی دارای مدرک دکتری زبان انگلیسی از دانشگاه جرج واشینگتن است و در دانشگاه شهید چمران اهواز و جهاد دانشگاهی خوزستان تدریس می کند. حسینی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش گذراند و سپس برای کسب مدرک کارشناسی وارد دانشگاه شیراز شد. پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد، مدرک دکترای خود را از دانشگاه جورج واشینگتن دریافت کرد. حسینی در سال ۱۳۵۸ تحصیلات خود را به پایان رساند و در همین سال به ایران بازگشت. وی در سال ۱۳۷۶ به عنوان منتقد و مترجم نمونهٔ کشور از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد.از جمله کارهای مشهور او می توان به ترجمهٔ کتاب ۱۹۸۴ اثر جرج اورول و مقدمهٔ دنیای قشنگ نو ترجمهٔ سعید حمیدیان اشاره کرد. ترجمه رمان دل تاریکی اثر جوزف کنراد یکی دیگر از ترجمه های معروف او در حوزهٔ ادبیات است. صالح حسینی همچنین کتابی نوشته است با نام نظری به ترجمه که دربارهٔ فنون و هنر ترجمه است.
آثار صالح حسینی
- بررسی تطبیقی خشم و هیاهو و شازده احتجاب
- کاشی گری کاخ کاتبان
- گلشیری کاتب و خانهٔ روشنان
- گل های نیایش
- نظری به ترجمه
- نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری
- فرهنگ برابرهای ادبی
- تحریر کارگاه خیال: مقاله های ادبی و نقد ادبی
ترجمه های صالح حسینی
- به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف
- خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر
- برخیز ای موسی اثر ویلیام فاکنر
- ابشالوم، ابشالوم! اثر ویلیام فاکنر
- برادران کارامازوف اثر فیودور داستایفسکی
- مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی
- آخرین وسوسهٔ مسیح اثر نیکوس کازانتزاکیس
- گزارش به خاک یونان اثر نیکوس کازانتزاکیس
- قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
- دل تاریکی اثر جوزف کنراد
- لرد جیم اثر جوزف کنراد
- زیر کوه آتش فشان اثر مالکولم لاوری
- رمز کل: کتاب مقدس و ادبیات اثر نورتروپ فرای
- تحلیل نقد اثر نورتروپ فرای
- ۱۹۸۴ اثر جورج اورول
- مزرعهٔ حیوانات اثر جورج اورول
- موبی دیک یا نهنگ بحر اثر هرمان ملویل
- مكبت [اثر شكسپير]
- کتاب سیاه اثر اورهان پاموک
فهرست مقالات ادبی صالح حسینی
از مقالاتِ ادبیِ وی می توان به گزینه های زیر اشاره نمود:
- «ماجرای من و دل تاریکی»، مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمهٔ ادبی در ایران، انتشارات دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۷۹.
- «نکته های قابل آموزش در ترجمه»، مجلهٔ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز، پاییز ۱۳۷۹.
- «درد جاودانگی و ترجمه پهناور»، مجلهٔ بخارا، سال ۱۳۷۹.
- «معاثله های آینه درخشم و هیاهو»، مجلهٔ کارنامه، سال ۱۳۸۱.
- «بکت و مسئلهٔ حضور تئاتر»، مجلهٔ سمرقند، سال اوّل، شمارهٔ اوّل، بهار ۱۳۸۳.
قسمتی از کتاب برادران کارامازوف
آن چه ایمان را برای شخص واقع بین به ارمغان می آورد معجزه نیست. واقع بین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بی چون وچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)
از دروغ بپرهیز، از همه ی دروغ ها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آن چه در تو بد می نماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کرده ای پالایش می یابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پی آمد هر دروغی است. از کم دلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)
پدران راهب، چرا روزه می گیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم می روم و روزه می گیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بی آن که خود را با نان دیگران در صومعه ای حبس کنی، و بی طمع هیچ گونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)
خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیست وچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)
از گناهان تان نهراسید، حتی آن گاه که به آن پی می برید، به شرط آن که توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز می گویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را می رانند، بی آبروی تان می کنند، دشنام تان می دهند و به شما تهمت می زنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و ماده گرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهای تان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برای شان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمی خواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)
انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغه ی بی وقفه و آزاردهنده ای برایش نمی ماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را می جوید در پایش بیفتد که بی چون وچرا باشد، به قدری بی چون وچرا که همه ی انسان ها بی درنگ در پرستش همگانی اش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغه ی این موجودات ترحم انگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همه چیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)
به تو می گوییم برای انسان هیچ دغدغه ای آزارنده تر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیه ی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا می آید به او بسپرد. اما تنها کسی می تواند آزادی انسان ها را بر عهده بگیرد که وجدان شان را راضی کند. با نان بیرقی بی چون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچ چیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آن گاه حتی نان تو را بر زمین می اندازد و کسی را متابعت می کند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)
زندگی بهشت است، و ما همه در بهشتیم اما نمی خواهیم آن را بفهمیم، و اگر به راستی می خواستیم آن را بفهمیم فردا سرتاسر دنیا بهشت می شد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۱۸)
دنیا، به ویژه اخیرا، اعلام آزادی کرده است، اما در این آزادی آنان چه می بینیم: فقط بردگی و خودکشی! (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴۴)
وقتی پسر خدا به صلیب کشیده شد و مرد، از بالای صلیب یک راست رفت به جهنم و همه ی گناهکارانی را که آن جا رنج می کشیدند آزاد کرد. و جهنم نالید چون فکر می کرد دیگر گناهکارانی نخواهند آمد. و خداوندگار به جهنم گفت: «ناله نکن، ای جهنم، چون همه ی انواع قدرتمندان، و فرمانروایان، قضات بزرگ و ثروتمندان از همه جا به سوی تو خواهند آمد و تو همچون همیشه پر خواهی بود، تا ابدالآبد، تا زمانی که من دوباره بیایم. درست است، این همان چیزی است که گفت…» (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۴۴۹)
من به مردم ایمان دارم و همیشه خوشحال می شم به انصاف با آن ها رفتار کنم اما هیچ وقت رو بهشون نمی دم، این شرط لازمه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۵۹۳)
بسیاری آدم ها فقط به این دلیل شریفند که احمقند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۴۲)
اگر خدای لایتناهی وجود نداشته باشد، پس فضیلتی هم نیست، و اصلا نیازی به آن نیست. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۸۴)
حقیقت به ندرت چیز بامزه ای است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹۴)
لحظاتی هست که، در انجام وظایف مان، خودمان در برابر انسان درون و هم به خاطر انسان درون تقریبا احساس ترس می کنیم! این لحظاتی است که آدم به وحشت حیوان جنایتکاری می اندیشد که از پیش می داند همه چیز از دست رفته است اما همچنان تقلا می کند، همچنان قصد دارد با شما بجنگد. این ها لحظاتی است که همه ی غرایز صیانت نفس فورا در او سربلند می کند و او در تلاش برای نجات خودش به شما با چشمی نافذ نگاه می کند، می پرسد و رنج می کشد، شما را می گیرد و مطالعه می کند، چهره تان را، اندیشه های تان را، در انتظار این که ببیند از کدام سو ضربه خواهید زد، و بی درنگ هزاران طرح در ذهن اشفته اش می ریزد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۷۷۴)
کاملا در سلامت عقل هستم، اما روحم زیر بار سنگینی است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۸۰۷)
شناسنامه کتاب برادران کارامازوف
- نویسنده: فیودور داستایفسکی
- ترجمه: صالح حسینی
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات: ۸۵۴