درباره کتاب جنگ آخر زمان
در دوردست های سرزمین های شمال شرقی برزیل، شهری به نام کانودوس وجود دارد که در قرن نوزدهم، خانه ی تمام نفرین شدگان زمین بوده است: فاحشه ها، راهزنان، گدایان و هر نوع طرد شده ی دیگر. این مکان، جایی است که تاریخ و تمدن از آن رخت بربسته اند و هیچ خبری از پول، مالیات، ازدواج و آمار و اطلاعات در آن به گوش نمی خورد. کانودوس، مکانی پرظرفیت برای پرورش روحیه ی انقلابی به منظور تشکیل آرمان شهری آزادی خواهانه و واقعی است،و البته محلی که دولت برزیل تصمیم دارد آن را به هر قیمتی نیست و نابود کند. ماریو بارگاس یوسا در این رمان بلندپروازانه و تراژیک، نسخه ی ساخته ی ذهن خود از اتفاقات واقعی جنگ کانودوس را روایت کرده و شخصیت هایی از دو طرف نبرد خونین و فاجعه بار بخشی از جامعه با نیروهای دولتی را به مخاطب معرفی می کند. رمان جنگ آخرزمان، حکایتی از تاریخ انقلابی آمریکای لاتین، داستانی فراموش نشدنی درباره ی عشق و شور، خشونت و تباهی ناشی شده از تعصبات کور است.
خلاصه داستان جنگ آخر زمان
در کشور برزیل که تازه از نظام سلطنتی به نظام جمهوری گذار کرده است، دسته ای از مردم بسیار فقیر و زجرکشیده منطقه بیابانی باهیا که اعتقادات خشک مذهبی دارند تحت تأثیر یک واعظ بسیار مذهبی شورش می کنند و جمهوری را دشمن و عامل بدبختی خود می دانند. زمین های ثروتمندان را تصاحب کرده و به اموال آن ها شبیخون می زنند و در منطقه ای به نام کانودوس ساکن شده و نام آنجا را بلومونته می نهند. در سوی دیگر جمهوریخواهان برزیل، سلطنت طلبان را عامل این شورش می دانند و همچنین سلطنت طلبان ثروتمند و زمین داران که خود مورد غارت شورشیان قرار می گیرند سعی در سرکوب شورشیان که آن ها را ژاگونسو می نامند دارند.
درباره نویسنده جنگ آخر زمان
ماریو بارگاس یوسا، در ۲۸ مارس سال ۱۹۳۶ در آرکیپای پرو به دنیا آمد. وی تنها فرزند پدر و مادرش بود و والدینش پنج ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدند. ۱۰ سال اول زندگیش را در بولیوی و با مادرش گذراند. پس از آن که پدربزرگش مقام دولتی مهمی در پرو به دست آورد، همراه مادرش در سال ۱۹۴۶ به سرزمینش بازگشت. دوران کودکی او با سختی سپری شد.در ۱۴ سالگی پدرش وی را به دبیرستان نظام فرستاد که تأثیری ژرف و پایا بر او نهاد و ایده ی نخستین رمانش را در ذهنش پروراند. نگرش داروین گرایانه ی او نسبت به زندگی حاصل تجربه ی همین دو سال است. بارگاس یوسا در رشته ی هنرهای آزاد دانشگاه لیما فارغ التحصیل شد و سپس از دانشگاه مادرید در رشته ی ادبیات درجه ی دکترا گرفت. وی در نوزده سالگی با خولیا اورکیدی، که یکی از نزدیکانش و هجده سال از او بزرگ تر بود، ازدواج کرد. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر-دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده ی بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات پررونق آمریکای لاتین مدیون مارکز، فوئنتس و یوسا است.شهرت یوسا با نخستین رمانش، زندگی سگی آغاز شد. رمانی که در آن به تجربه های سختش در خدمت نظامی پرداخت. بدین ترتیب جهان خیلی زود با دوره ی طلایی ادبیات آمریکای لاتین آشنا شد. سرانجام، خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا در سال 2010 توانست جایزه ی ادبی نوبل را از آن خود کند.
قسمتی از کتاب جنگ آخر زمان
انقلاب جامعه را از شر مفاسدش خلاص می کند و علم فرد را از مفاسدش. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۲۸)
آن قدر روز و شب در هزارتوی خیابان های سالوادور پرسه زده بود که هرکس می دیدش او را آدمی دلباخته این شهر به حساب می آورد. اما چیزی که گالیلئوگال به آن توجه داشت زیبایی های باهیا نبود، آن منظره ای بود که دیدنش همواره او را به عصیان می کشید: بی عدالتی. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۵۹)
بردگی اخلاقی و جسمی زنان به حد افراط کشیده است، چون این ها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. این طرف ها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب می کند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوان صفت و شوهران مست شان می افتند و مردمی هم که شاهد این صحنه ها هستند در کمال بی اعتنایی تماشا می کنند. این خوراکی برای تفکر است. رفقا ما باید کاری کنیم که انقلاب نه تنها به استثمار انسان از انسان، که به استثمار زن به دست مردم هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات برابری جنسی را هم برقرار کند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۱۳۶)
آدم جنایتکار نمونه ای از توش و توان زیادی است که به راه نادرست افتاده. جنگ این توش و توان را به مجرای درست می اندازد. این ها می دانند چرا می جنگند، و این باعث می شود شجاع باشند، حتی گاهی اوقات مثل قهرمان ها می شوند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۲۷۱)
تنها دلخوشی ام این است که همین روزها می میرم و این قدر نمی مانم که شاهد خرابی این مملکت باشم. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۳۰۱)
این کلمه وطن یک روزی از بین می رود. آن وقت مردم به پشت سرشان، به ما نگاه می کنند که خودمان را توی مرزها حبس کرده بودیم و سر چند تا خط روی نقشه همدیگر را می کشتیم، بعد می گویند: این ها عجب احمق هایی بوده اند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۳۶۸)
ژاگونسوها داشتند نماد ظلم و ستم را نابود می کردند. آن ها با تصوری مبهم، اما به قوت شهود، به درستی به این نتیجه رسیده بودند که قرن ها سلطه مالکیت خصوصی این فکر را در کله استثمار شده ها فرو کرده بود که این نظام از آسمان نازل شده و مالکان هم موجوداتی برترند، برای خودشان نیمه خدایی هستند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۴۱۹)
نفرت، مثل هوس، عقل را از کار می اندازد و آدم را بدل به موجودی سراپا غریزه می کند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۴۶۸)
در همین لحظه شلیک توپ ها آغاز می شود و او تکانی می خورد و به ناچار هر دو دست را بر گوش می گذارد. اما چشم هایش را نمی بندد، مات و مسحور به پایین خیره می شود و در همین دم شعله هایی بناگاه سرمی کشند و چند کلبه بدل به فواره ای از تیر و آجر و تخته و تشک های کاهی و تکه پاره هایی نامشخص می شود که به هوا می جهند و بعد دیگر به چشم نمی آیند. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۵۰۱)
تصور مرگ یک نفر آسانترست تا مرگ صد نفر، یا هزار نفر. مصیبت وقتی تکثیر بشود انتزاعی می شود. آدم از چیزهای انتزاعی کمتر ناراحت می شود. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۶۱۲)
در رویارویی با مرگ چیزی که خودش را نشان می دهد، والاترین احساس ها نیست، بلکه پست ترین و زشت ترین غریزه ها و پول دوستی و زیاده طلبی است. (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۷۲۰)
سرهنگ می گوید «کارت را تمام کن» و با حرکتی محکم شمشیرش را به سوی او دراز می کند. «چشم هاش را درآر، زبانش را ببر، بعد سرش را هم ببُر و پرتش کن توی سنگرها، تا آن یاغی هایی که هنوز زنده اند بدانند چه به روزشان می آوریم.» (کتاب جنگ آخر زمان اثر یوسا – صفحه ۸۴۶)
شناسنامه کتاب جنگ آخر زمان
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
ترجمه: عبدالله کوثری
انتشارات: اگه
تعداد صفحات: ۹۱۹
معرفی رمان رادیو سکوت اثر آلیس آزمن










































