درباره کتاب مغازه خودکشی
داستان ما تمامش می کنیم داستانی جذاب و مصداقی بارز برای این جمله است: گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می دهد. لیلی بلوم با مردی به نام رایل کینکید آشنا می شود. مردی که جراح مغز و اعصاب است و رفتارش با لیلی زندگی او را به بهشت تبدیل می کند. زندگی زیبایی که حتی در رویای لیلی هم وجود نداشت. اما دغدغه هایش او را به یاد عشق اولش، اتلس کاریگن، می اندازد. مردی که از لیلی محافظت می کرد، با او نقاط مشترک فراوانی داشت و ناگهان، دوباره سر و کله اش پیدا شده است...این داستان زیبا و خواندنی، قلبتان را می شکند و درست لحظه ای که همه چیز را تمام شده می پندارید، از امید سرشارتان می کند. داستانی که از زنان، انتخاب های آنان و شجاعتی که باید به خرج بدهند می گوید. علاوه بر این کالین هوور در مسیر روایت داستان در دام کلیشه های رایج داستان های عاشقانه هم گرفتار نمی شود.
خلاصه داستان مغازه خودکشی
رمان مغازه خودکشی، درباره خانواده تواچ است که نسل در نسل مشغول تجارت هستند.این زوج دارای ۳ فرزند هستند، نام هر کدام از این فرزندان را از اسامی کسانی گرفته اند، که خودکشی کرده اند. یک دختر به نام «مرلین» و یک پسر به نام «ونسان» دارند اسم این دو بچه را از روی نام «مرلین مونرو ونسان ونگوک» گرفته شده است. در این خانواده بعدها پسری به دنیا می آید که نام او را «آلن» می گذارند که نام او هم برگرفته از نام دانشمند نابغه و ریاضیدان انگلیسی است.خانواده تواچ مغازه ای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خورده اید؟ لااقل در مرگ تان موفق باشید.»آن ها در این مغازه به کسانی که قصد خودکشی دارند خدمات می دهند؛ حتی به مشتریان مغازه خود مشاوره هم می دهند.در این مغازه تمامی وسایل خودکشی انواع سم ها گرفته تا تیغ، شمشیر، چاقو انواع سلاح ها وجود دارد.همه چیز در این خانواده به خوبی پیش می رفت تا اینکه آلن پسر خانواده فرزند سوم به دنیا می آید او با تمام خانواده اش تفاوت دارد، برعکس خانواده اش که افسرده و غمگین هستند، او کاملا شاد و سر حال است و به دیگران کمک می کند. دارای شخصیت متفاوتی است و قوانین مغازه را رعایت نمی کند و رفتارهایش به تدریج....
درباره نویسنده مغازه خودکشی
ژان تولی در تاریخ 26 فوریه ی 1953 در فرانسه دیده به جهان گشود. او در رشته های مختلفی از جمله کارگردانی، طراحی، فیلمنامه نویسی، نویسندگی و رمان نویسی فعالیت داشته و علاوه بر آن، تا به امروز ده کتاب موفق و پرفروش را به چاپ رسانده است. او همچنین موفق به دریافت جوایز ادبی بسیاری نیز شده است.ژان تولی با همسرش، میومیو، که بازیگری فرانسوی است در مارائیس زندگی می کند. وی در تحقیقات کتابش متوجه شد گروهی از شاعران قرن نوزدهم نقدی به عنوان مغازۀ خودکشی به وجود آورده اند. او همچنین شرح حالی از رَمبو و فرانسوا نوشته است.این نویسنده برای اولین بار توسط احسان کرم ویسی با رمان مغازه خودکشی به فارسی زبانان شناسانده شد. او مغازهٔ خودکشی را در سال ۲۰۰۶ نوشته و در سال ۲۰۱۲ تبدیل به فیلم شد.
قسمتی از کتاب مغازه خودکشی
خانم تواچ همچنان پای صندوق ایستاده بود و نمی توانست چشم از کالسکه ی بچه بردارد. کالسکه تکان می خورد و جیرجیرِ صدایش با طنین خنده ی بچه می آمیخت. آقا و خانم تواچ مات و متحیر به یکدیگر نگاه کردند. «لعنتی…» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۹)
«آلن! آخه چندبار باید به ت بگم؟ وقتی مشتری هامون از مغازه خرید می کنن، به شون نمی گیم به زودی می بینمت. ما باهاشون وداع می کنیم. چون دیگه هیچ وقت برنمی گردن. آخه کِی این رو توی کله ت فرو می کنی؟» لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کرده اش پنهان کرده بود که با تکان های عصبیِ او می لرزید. بچه ی کوچکش روبه روی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنش آمیز محکم تری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیک جیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی می آد این جا نباید به ش بگی – ادای آلن را درمی آورد – «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده به شون بگی «چه روزِ گندی مادام.» یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش می کنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. می خوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو می بینی چشم هات رو می چرخونی و دست هات رو می بری پشت گوشت و تکون شون می دی؟ فکر کردی مشتری ها می آن این جا لبخندِ ابلهانه ی تو رو ببینند؟ واقعا می ری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند به ت ببندیم. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۰)
ما خودکشی رو تضمین می کنیم. اگه نمُردید، پول تون رو پس می دیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمی شید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدف تون. در ضمن همون طور که همیشه می گم، «شما فقط یک بار می میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش نشدنی باشه.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۲۰)
ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات وحش مشکل داشتیم. از قورباغه های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می دنید چیه؟ مشکل اینه که مردم به قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون ها می فروشیم، باز جذب شون می شن. عجیب این که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش شون نمی زنند. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۳۲)
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به ت سخت می گذرونه. این ماییم که به ش ارزش می دیم. با همه ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه ی پر لیوان رو ببینیم. (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۸۴)
شناسنامه کتاب ما تمامش می کنیم
- نویسنده: ژان تولی
- ترجمه: احسان کرم ویسی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۱۴