به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، شب نوجوانان عاشورایی، شب روضه قاسم بن الحسن (ع) است. حضرت قاسم(ع) فرزند امام حسن (ع) بودند. وقتی اباعبدالله الحسین (ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان 13 ساله کربلا از عمو پرسید: عمو جان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟حضرت قاسم (ع) پاسخ داد: از عسل شیرین تر!
خونه به خونه غم تو در زده
عطر ضریحت به دلا سرزده
پنجره ای رو به حرم دیده باز
دلم که با کبوترا پر زده
به سینهی دنیاپرستا می زنیم دست رد
به یاد اون دم که آقا تکیه به شمشیر زد
نمی ذاریم بمونه مولامون تنها
نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا
(لک لبیک لک لبیک یا مولا)
کوچه به کوچه شهرامون کربلاست
تا زنده ایم اسم تو رو لب ماست
تا بدونن ما هم از این لشکریم
سیا میپوشیم تا دنیا دنیاست
میخوام که از نوجوونی سرباز راهت باشم
شبیه عبدالله و قاسم تو سپاهت باشم
نمی ذاریم بمونه مولامون تنها
نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا
(لک لبیک لک لبیک یا مولا)
تموم هستی خاک پات یا حسین
جوونی ما به فدات یا حسین
نگاهی کن به این دلای عاشق
تا بشیم از بسیجیات یا حسین
منتظریم کی شب حمله فرا می رسد
امر ز فرماندهی کل قوا می رسد
نمی ذاریم بمونه مولامون تنها
نمی بازیم دل به نیرنگ این دنیا
(لک لبیک لک لبیک یا مولا)
می افتم، به دست و پات عمو جون
میدونم، که “نه” نمیگی آسون
می گیرم، من آخر اذن میدون
یا حسین، یا حسین
دلم می خواد که رزمم رو کنی تماشا
تماشایی میشه رزمم شبیه بابا
می خوام تو کربلا هم
ببینی تو حسن رو
زره حتی نمی خوام
که پوشیدم کفن رو
نخواه پیش پدر، بشم شرمنده من
که بعد اکبرت، بمونم زنده من
(حسین جانم حسین)
می خوام که، منم شبیه قاسم
تا آخر، امام حسینی باشم
یاوری، برا دین خدا شم
یا حسین یا حسین
می خوام با یا حسین و یا حسین بزرگ شم
می خوام تو مکتب پیر خمین بزرگ شم
منم بخون حسین جان
حالا که نوجوونم
تو راه دین و قرآن
می خوام یه عمر بمونم
ندای یا حسین، دلم رو می بره
شهادت از عسل، برام شیرین تره
(حسین جانم حسین)
القَاسِمُ قُدوَتِی العَظیمهْ
قاسم الگوی بزرگ من است
شُجاعٌ یَمُوجُ بالعَزیمهْ
شجاعی است که اراده در او موج می زند
یُصغِیْ للقِیادَهِ الحکیمهْ
گوش به فرمان رهبر فرزانهاش است
القاسمْ القاسمْ
هو الطِّفلُ المَلیءُ بِسِمَا الرُّجولهْ
کودک است اما پر از نشان مردانگی است
و اِسمٌ شاخصٌ فی ساحَهِ البُطولْه
و نامی شاخص در عرصه دلاوری است
بِرَکبِ السِّبطِ ماضونْ
ما در لشکر فرزند رسول خدا هستیم
و نحنُ القاسمیّونْ
ما قاسمی هستیم
و لا نَخشى العِدى، ومِنَّا الشُّهدا
از دشمن نمی هراسیم، شهدا از ما نوجوانان هستند
إلى سِبطِ الهُدى، الفِدا کُلُّ الفِدا
تمام وجود ما فدای فرزند هدایت
(حبیبی یا حسین)
أشبالُ مَلاحم الطُّفوفِ
ما بچه شیرهای کربلاییم
لا یُرعِبُنا صَدَى السُّیوفِ
صدای شمشیرها ما را نمی ترساند
لا نَخشَى مَصارِعَ الحُتُوفِ
از جولانگاه مرگ نمی ترسیم
کالقاسمْ کالقاسمْ
مانند قاسم
نُقاومُ طُغاهَ العَصرِ بالبَصیرهْ
با بصیرت در مقابل طاغوت ها می ایستیم
مع الأطفالِ فی قُدسِ الأسى الأسیرهْ
در کنار کودکان در قدس اسیر و مصیبت زده
و أطفالِ الیَمانی
و کودکان یمن
و سُوریَّا الأَمانی
و کودکان سوریه؛ زمین آرزوها
بنا تَجرِی الدِّماءْ، دِماءُ کربلاءْ
خون ها به واسطه ما جاری می شود
و شوقُ الشُّهداءْ، لِأطهَرِ لِقاءْ
خون کربلا و شوق شهدا برای بهترین دیدار
رحمی به من که گریانم عمو
من گوش به فرمانم عمو
دیگر مرنجانم عمو
جانم عمو
سر و سامان دادی حالم را
تو گرفتی زیر بالم را
تو نباشی آهم میگیرد
که بسوزانم این حالم را
کودکی ام را بهانه نکن
تشنگی ام را بهانه نکن
تویی که بودی به جای پدر
یتیمی ام را بهانه نکن
رحمی به من که گریانم عمو
من گوش به فرمانم عمو
دیگر مرنجانم عمو
جانم عمو
آرزویی جز تو در من نیس
بی تو دنیا جای مادن نیس
کار عابس این را روشن کرد
تن عاشق جای جوشن نیس
حرز تو شد جوشنم به تنم
تشنه ی خون تنم کفنم
طوری قیامت کنم که سپاه
همه تصور کنند حسنم
دور سرت بگردانم عمو
در عشق بسوزانم عمو
من مرد میدانم عمو
جانم عمو
رحمی به من که گریانم
من گوش به فرمانم عمو
دیگر مرنجانم عمو
جانم عمو
مادرم رویم را بوسیده
به سرم عمامه پیچیده
زائر زهرا میگردم باز
بدنی که از هم پاشیده
خدا کند وقت مرد شدنم
شبیه اکبر شود بدنم
خداکند مثل اکبر تو
در بغلت دست و پا بزنم
من پای عهد و پیمانم عمو
بی تو نمیمانم عمو
ای ماه تابانم عمو
جانم عمو
رحمی به من که گریانم
من گوش به فرمانم عمو
دیگر مرنجانم عمو
جانم عمو
صدا زدی عمو عمو جان دادم
رسیدم و کنارت تو افتادم
چنان رمق گرفته شد از جانم
نمیرسد به گوش تو فریادم
جوانان بنی هاشم رفتند حرم قاسم
چگونه سوی مادرت برگردم
نفس بکش عزیز من دق کردم
تن تو را من از دل سنگ و تیغ
کشان کشان به خیمه ها آوردم
در آغوشم زدی پر پر گشتی هم قد اکبر
جوانان بنی هاشم رفتند حرم قاسم
زیک دگر جدا شده اعضایت
حسن حسن حسن شده بابایت
ز چشم تو گرفته ام خون هارا
که میروی به دیدن بابایت
به خاک و خون کفن جسمت
تابوت حسن جسمت
صدا زدی عمو عمو جان دادم
رسیدم و کنارت تو افتادم
چنان رمق گرفته شد از جانم
نمیرسد به گوش تو فریادم
دویدم من از حرم افتان و خیزان
بگو به او هر آنچه خواهی
جانم قاسم جان
جوانان بنی هاشم رفتند حرم قاسم
عمو حسین
علم تو دستاشه و حسین نگاش میکنه
علی داره از نجف با فاطمه دعاش میکنه
خدا به همراهت علم به دوشت بازوبند حیدر به بازوت
زهره دشمن میریزه آقا گره میوفته با ابروت
ابرو گره بزن ابالفضل بزار هیبت حیدر ببینن
بکوب علم به روی خاک علمدار
بزار ساقی لشکر و ببینن
میر لشکر یا ابالفضل
ای دلاور یا ابالفضل
ماه خیمه یا ابالفضل
پور حیدر یا ابالفضل
یا ابالفضل
علم که بر داره لشکرو بهم میزنه
ببین که با تمتراق جلو حرم قدم میزنه
عجب شکوهی عجب جلالی چه فرماندهی داره ارباب
خیال زینب آسوده میشه تا وقتی باشه یار ارباب
امنیت حرم همیشه به یک نگاهشه که برقرار
اگر غضب کنه میبینه دشمن چجور با عجله پا به فرار
میر لشکر یا ابالفضل
ای دلاور یا ابالفضل
ماه خیمه یا ابالفضل
پور حیدر یا ابالفضل
یا ابالفضل
تو ای جناب ادب تو ای امیر عرب
به دست تو روز و شب دلاوری و حیدر نصب
رجز بخون تا دوباره یاد مرتضی بشه زنده اینجا
نعره بزن مثل شیر ابالفضل سر تموم نا نجیبا
فدای خال هاشمیتم و که تو ممعرکه حماسه سازی
ببر دستی به قبضه تا که بدونن برات این جنگا تفریح و بازی
میر لشکر یا ابالفضل
ای دلاور یا ابالفضل
ماه خیمه یا ابالفضل
پور حیدر یا ابالفضل
یا ابالفضل
بنام او هو الباقی به میدان میروی ای اولین و آخرین ساقی
من از آبروت فهمیدم که هم جبار و هم قهار و هم رحمن و رزاقی
ابالافضلی و عباسی تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی
جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس وآفاقی
وفا غیرت ادب تنها برای اینهمه مفهوم در یک تن تو مصداقی
قواعد ریخته بر هم تو هم مقصود زهادی
هم منظور عشاقی
برای کشتن مردم خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی
برای کربلا رفتن به ما خیل گناهکاران فقط مشغول ارفاقی
برو اما بیا حتما رسیده از علی اکبر برای تو چه ابلاغی
بیا با مشک یا بی مشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی
ز دستت دست میشویی ندیدن در کسی اینقدر محجوری و مشتاقی
به کف الایمن وایسر دو تا دستت دوتا سروند افتاده اند در باغی
غم مشک و غم اصغر دو چندان میکند در سینه ات هر داغ را داغی
تمام دشت میگوید ادرکسا وناولها الا یاایهاالساقی
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم عوض وا عطشا افتاده
چاره ای کن که نماند، به روی دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
گیسوی مادر تو باز شده در خیمه
تا که گیسوی تو در دست بلا افتاده
کار کار نظر شوم حرامی ها بود
اگر این لاله ی انگشت نما افتاده
به دلم ماند عمو نه که بگویی بابا
لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده
حسین
خیز شاید کمک لرزش پایم باشی
کارم از رفتن اکبر به عصا افتاده
شده دشوار تماشای تو از سمت حرم
چه قدر سنگ میان تو وما افتاده
لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد
بدنی حال در این سعی و صفا افتاده
قد کشیدی کمی از پا و کمی از سینه
بین اندام تو این فاصله ها افتاده
کاکلت کنده شد و حرمله در مشتش برد
اثر پنجه ی او در سر و پا افتاده
میبرم تا در خیمه، قد و بالایت را
چند عضوی ز تو ای وای کجا افتاده
شیشهی عمر من ارام نفس کش بدجور
استخوانهای شکسته به صدا افتاده
ای یار محجبینم، داغ تو را نبینم
ای یادگار، مجتبی، قاسم
جان مرا گرفتی، از خون حنا گرفتی
ای یادگار مجتبی ، قاسم
عروسی تو شد عزا،
داماد دشت کربلا
قاسم
توعازم نبردی
با دلم چه کردی
قلب من، با دیدن تو پر محن شد
میزنی به لشگر ، با شکوه حیدر
گوئیا ، که وارد میدان حسن شد
جانم به این رشادت،چه گفته ای شهادت
نزد تو احلا من العسل قاسم
جانم به این شجاعت ، کردی به پا قیامت
ای زاده ی شیر جمل قاسم
عروسی تو شد عزا ، داماد دشت کربلا
ناله ات شنیدم ، بر سرت رسیدم
جای سالمی نمانده بر تن تو
از نفس فتادی ، از فرس فتادی
پاره پاره گشته چون اکبر تن تو
عروسی تو شد عزا، داماد دشت کربلا
قاسم
بین قتلگاهت ، گشته حجله گاهت
نقل دامادی تو شد سنگ دشمن
از تو دل بریدم،لحظه ای که دیدم
موی زیبای تو را در چنگ دشمن
دیدم به حال خسته،
پهلوی تو شکسته
گشتی شبیه مادرم قاسم
پخشی تو بین صحرا
گو از کجای صحرا
من جسم پرپرت را
چگونه تا خیمه برم قاسم
در بین خیمه ، مادرت
گوید چه امد بر سرت
قاسم
عروسی تو شد عزا ، داماد دشت کربلا
ماه بلندم حالا دیدی عزیز دل عمو
چه داغی رو قلبم گذاشتی
چی به سرت اومد زیر سم مرکب روی خاک
اخه تو که جوشن نداشتی
دیگه جونی نمونده برات که بگیرم تو بغلت
که ببوسی روی منو با لب غرق عسلت
با لبای خشکیده تنت از هم پاشیده
یادگاری حسنم پاشو که بابا رسیده
عطر تن تو میگه دیگه روا شده حاجتت
که تو بغل مجتبی
کاشکی عزیزم نبینه مادرت از خیمهها
که زیر سم مرکب هایی
حالا تو آغوش منی چقدر عین حسنی
سرتو میبوسم و تو داری دست و پا میزنی
مثل شاخ شمشاده که رو خاکا افتاده
بخدا که این همه زخم برای بدن زیاده
با لبای خشکیده تنت از هم پاشیده
یادگاری حسنم پاشو که بابا رسیده
جوری صدام کردی که تموم حرم زار زدند
حال حرمم رو ندیدی
لحظه به لحظه تا که برسم بالا سرت
جلو چشم من قد کشیدی
شهدا خون گریه کنید به امانت داری من
حسنم اومد کمکم واسه ی دلداری من
مثل برگ پاییزه داره اعضات میریزه
کی میدونه که این بدن چقدر برام عزیزه
با لبای خشکیده تنت از هم پاشیده
یادگاری حسنم پاشو که بابا رسیده
باز یل آمده است معنی
«حی علی خیرالعمل» آمده است
او غزال حرم است
تا قصیده بشود مثل غزل آمده است
تازه داماد حسین
در حقیقت سفر ماه عسل آمده است
نوجوان است ولی
ادبش گفت که از روز ازل آمده است
شتر سرخ کجاست
پسر صفشکن جنگ جمل آمده است
هدفش ازرق بود
در پی کشتن این حداقل آمده است
به خدا با رزمشطرز جنگیدن سقا به
مثل آمده است
یک نفر جنگیده
نعرۀ حیدری از چند محل آمده است
لشکر از خواب پرید
بیمهابا همه گفتند اَجل آمده است
همه در حیرت او
عمه زینب چه نقابی زده بر صورت او
سپرش را برداشت
آمد عمامه سبز پدرش را برداشت
حرز یا فاطمه داشت
یا علی گفت و تمام هنرش را برداشت
از عمو بوسه گرفت
خاطرش جمع که بار سفرش را برداشت
گریه میکرد ولی
دیگر از دوش عمو نیز سرش را برداشت
از همه دل میکند
تا که از مادر خود هم نظرش را برداشت
چون نهال است تنش
از چه رو مرد حرامی تبرش را برداشت
وای از این رفتن او
زرهی نیست که اندازه شود بر تن او
خیمه غوغا شده است
نامۀ رفتنش انگار که امضا شده است
ای عمو زود بیا
نوجوانی وسط معرکه تنها شده است
نجمه چشمش روشن
چقدر قاسم او خوش قد و بالا شده است
چه حنابندانی
صورت غرق به خون چه زیبا شده است
نو عروست میدید
که گلی ساقهاش از چند محل تا شده است
زیر و رو شد بدنت
چقدر نیزه که از روی تنت پا شده است
بد کشیدند تو را
قدت انگار که اندازۀ سقا شده است
چکمهها جای خودش
نعلها نیز برای تو مهیا شده است
وای از این هل هلهها
سر عمامهات انگار که دعوا شده است
نوۀ فاطمهای
چندتا کوچه برای زدنت وا شده است
چه گریزی زدهای
سینهات مقتلی از روضۀ زهرا شده است
میخ در نیست ولی
تیر هر قدر که میشد به تنت جا شده است