The Unforgivable یا نابخشودنی، درامی ست از کمپانی نتفلیکس که به نویسندگی کریستوفر مک کوری و به کارگردانی نورا فینگشتایت، در اصل بر اساس مینی سریالی با نام Unforgiven محصول ۲۰۰۹ میلادی از کشور انگلیس، اقتباس و ساخته شده است. این فیلم داستان زنی ست که پس از گذراندن محکومیت به جرم جنایتی خشونت آمیز، از زندان آزاد شده و دوباره وارد جامعه ای می شود که حاضر به بخشش اعمال گذشته ی او نیست؛ حال او تلاش در بازسازی زندگی خود دارد.
به راستی که بخشش جنبه ای معنوی دارد، این عمل خداپسندانه ممکن است در نسبت های فردی و جمعی معنا پیدا کند؛ یکی سخت تر از دیگری! برخورد فیلم نابخشوده با این بار معنایی سنگین، از جنبه نمایش فراموش کردن ها و عواطف پیچیده به اندازه کافی قابل درک است. «پلیس کُشی» و ارتباط دادن آن با امری منطقی و موجه، یا غیر انسانی و مردود، اساسی ست که فیلمساز به مرور آن را در داستان آشکار می کند.
داستان فیلم نابخشودنی (The Unforgivable)
درامی که به واسطه اندوه زیاد شخصیت، تماشاگر را به چشیدن طعم عذاب او دعوت کرده و مخاطب همانند شخصیت در میان مجموعه ای از شهروندان سیاتل احاطه می شود؛ در این میان، اگرچه جامعه در ابتدا خشم خود را ابراز نمی کند، اما درک این بمب ساعتی از ابتدا برای بیننده آسان است. زنی پس از گذراندن محکومیت به دلیل جنایت خشونت آمیز از زندان آزاد می شود و دوباره وارد جامعه ای می شود که حاضر به بخشش گذشته او نیست.
مشخصات و عوامل فیلم نابخشودنی (The Unforgivable)
- ژانر: جنایی | درام
- امتیاز imdb: 7.2
- کارگردان: نورا فینگشاید
- تهیه کننده: ساندرا بولاک، گراهام کینگ، ورونیکا فرس
- نویسنده: کریستوفر مک کوری
- فیلم بردار: گی یرمو نابارو
- تدوین گر: استفان بیچینگر
- توزیع کننده: نتفلیکس
- تاریخ ه انتشار: ۲۰۲۱
- کشور: ایالات متحده آمریکاآلمان
- زبان: انگلیسی
بازیگران
- ساندرا بولاک در نقش روت اسلاتر
- ویولا دیویس
- آیسلینگ فرانسیوزی
- راب مورگان
- وینسنت دو اونفریو
- جون برنتال
- ریچارد توماس
- لیندا اموند در نقش راشل مالکوم
- اما نلسون
نقد فیلم نابخشودنی (The Unforgivable)
شخصیتی قاطع و استوار اما فاقد تکیه گاهی ثابت، قرار است به دنبال خواهر کوچکش بگردد. به نظر هیاهوی داستان، حتی در حالت طبیعی، باید دیوانه وار باشد؛ چه از لحاظ درونی و چه بیرونی، اما روند فیلم به مردابی می ماند که تلاشش تنها بر در آوردن اشک مخاطب معطوف شده است. همه چیز در دنیای واقعی ممکن است، طبیعت از فیکشن عجیب تر است؛ تمام این ها از دسته جملات مقبول هستند اما در این داستان تصمیمات و نتایج، طبیعی به نظر نمی رسند و بیننده ناخودآگاه به تصمیمات جایگزین فکر می کند. مکانیزم درگیرکننده ای که مخاطب را به امید پیش بینی ها همراه با داستان نگه داشته، برخاسته از خلق درام کاذب و نشانه گرفتن احساسات تماشاگر از طریق یک روایت رستگاری حیران است. نه این که فیلم دروغگوی خوبی نیست، اساس داستان را نمی توان دروغ خواند، بلکه فیلمساز در بیان اغراق های دراماتیک موفق نیست.
جدا شدن دو خواهر در ابتدا و جدا نگه داشتن شان توسط عواملی که بعدتر به زندگی این دو راه پیدا می کنند، تمام چیزی ست که فیلم با عطف های لغزنده اش ارائه کرده است. عوامل بازدارنده ای که فیلمساز -در هیبت موانع اصلی پیشرفت داستان- بر بستر یک روند قابل فهم قرار داده به نظر ساده می رسند. در کل سه خط داستانی در مسیر جلوگیری از ملاقات این دو خواهر ملموس است؛ پدر و مادری که کاترین جوان (آیلینگ فرانسیوسی) را به عنوان فرزندخوانده پرورش می دهند، پسران پلیسی که به قتل رسید و در نهایت قانون. البته روث در این جنگ تمام عیار، در میان طغیان های عاطفی و فریاد های ملتمسانه برای رسیدن به هدفش، با یک سری داستان های فرعی و کوتاه هم همراه می شود؛ بلیک (جان برنثال) نماینده جامعه ای می شود که گاه برای شخصیت اصلی به یک همدم (بسته ی سخنگو!) و گاه به یک موجود پیچیده و بر ضد او تبدیل می شود. وایولا دیویس اما در نقش مادری شکننده، ابزار هم ذات پنداری داستان را فراهم کرده و در پیچش روایت ظهور می کند. راب مورگان در نقش افسر آزادی مشروط روث، فردی دلسوز و جدی، به مرشدی پنهان شبیه شده که با هدف کمک به شخصیت اصلی، انگار از دنیای دیگری آمده و هرچند آرمانی، اما حس خوبی را به فیلم بخشیده.
در فیلم نابخشودنی، در این نمایش نسبتا تک نفره، داستان های فرعی اکثرا به مرز حاشیه پردازی می رسند. انتقادها و لایه های فرهنگی کم جان و در قالب تصاویری خلاصه شده صدای خود را به گوش مخاطب می رسانند، گوشه های عمیق شخصیت ها به روشنی روز واضح اند و چیزی به اساس آن ها اضافه نمی شود، شخصیت ها به یک نتیجه گیری قابل قبول نمی رسند؛ درست مثل همزمان شدن حادثه تصادف رانندگی کاترین و آزاد شدن روث از زندان، شروع یک ذهن کاوی معنوی که می توانست موثر باشد اما با تبدیل شدن به دسته ای از فلش بک ها، در نهایت تاثیر این عنصر محو شد.
نمایشی عبوس که با خاطره پردازی به وجدان اشاره می کند و با استعاره هایی نمادین سخن از ساختن دارد، چه ساختن مکانی از جنس چوب و چه ساختن یک زندگی از جنس عاطفه. فیلم The Unforgivable ترکیبات خوبی دارد و در کنترل تضادهای رفتاری (خشم، سکوت و درونگرایی) از پتانسیل مناسبی برخوردار است اما از ارزش پیامش غافل شده و با پیچش هایی تند و شدیدا ساختگی یه یک نتیجه گیری ساده می رسد. شاید پایان فیلم تنها چیزی باشد که اثر برای آشکار کردن در بر دارد؛ آن هم البته دور از ذهن نبوده است.
این اثر برای اکثر عرصه هایش ناتمام می ماند؛ نه قادر به جلوه دادن درستِ سکوت، گفتن ها و نگفتن هاست و نه می تواند از تندی خود در مسیر گیرایی فیلم استفاده کند. در آخرِ این پازل آشفته، در اکت سوم آن، یک لمس هیجان انگیز به عنوان قطعه ی نهایی وجود دارد، اما در اصل هیجان کاملی محسوس نیست چراکه اساسا ساختار ارتباط های اصلی فیلم با زمینه روایت جور در نمی آید؛ بنابراین جایی که هدف فیلم باید برجسته شود، همان میزان تاثیرگذاری و ضرورت اولیه هم از بین می رود؛ در واقع ممکن است مخاطب از خود بپرسد که چرا از ابتدا چنین داستانی روایت شد، فیلم هدف مفروض خود را فراموش کرده و از مسیر روایت کاستی و خطاهای انسانی خارج می شود. در نهایت جلوه ای مضر پیدا کرده که به هیچ قیمتی صداقت را ترجیح نمی دهد.
فیلم نابخشودنی برای هر نوع مخاطبی، در مورد فداکاری، قضاوت ها، ارزیابی مجدد، خودشناسی و سختیِ شروع دوباره است؛ ساندرا بولاک نقشش را می فهمد، فریادهایش نشان از اهمیت دادن و توجه دارد، او به اثرِ جانبیِ یک حادثه تبدیل می شود و با قدرت به ایفای آن می پردازد، اما روند فیلمنامه با غفلت از پرداخت های درونی از ارزش بازی او کم می کند و در پایان یافته های زیادی ارائه نمی شود. در مقابل، فضاسازی در کنار موسیقی هانس زیمر و دیوید فلمینگ در انتقال احساس موفق هستند.
The Unforgivable نیت خود را زیر سوال می برد؛ با سرعتی سرسام آور در وقایع داستان و با سکونی مرداب گونه در روایت آن به یک فیلم فراموش شدنی تبدیل شده که دقت لازم در تفسیری مشتمل بر رستگاری را ندارد. در مقابلِ ایفای نقش خوب بازیگران، حجم زیادی از بدبختی و ناله زاری های بی دلیل نمایش داده شده که در کنار یک اساس بلاتکلیف، رضایت بخشی خاصی را به همراه ندارد.
درباره کارگردان فیلم نابخشودنی (The Unforgivable)
نورا فینگشاید (Nora Fingscheidt) کارگردان و نویسنده آلمانی و متولد سال 1983 است. او با کارگردانی فیلم های «Nora Fingscheidt» در سال 2017 و «System Crasher» در سال 2019 شناخته شده است. «نابخشودنی» به کارگردانی نورا فینگشاید و فیلمنامه ای از کریستوفر مک کوری براساس یک مینی سریال انگلیسی با نام نابخشوده (۲۰۰۹) ساخته شده است.