معماری و موسیقی دو عرصه ی هنری هستند که توسط انسان خلق و درک میشوند. موسیقی تراوش احساسات و اندیشه های آدمی و مبین حالات درونی وی می باشد و معماری را میتوان موسیقی جامد نامید؛ زیرا می تواند همان احساسات و اندیشه ها را در کالبدی از مصالح به نمایش گذارد. موسیقی بیشتر در بعد زمان معنادار میشود و معماری در بعد مکان. گرچه مواد و مصالح خام این دو هنر از یکدیگر متفاوتند اما در هر دو از ابزارهای مشابهی استفاده میشود که در موسیقی به صورت شنیداری و درمعماری به صورت دیداری نمود پیدا میکند.
بارزترین و پراهمیت ترین وجه پیوندی میان این دو هنر است که موجبات رابط های عمیق را از دوران پیش از مدرن میان این دو هنر فراهم م یکرده و آن مقولۀ "فضا" است. گویی در حال و هوا و کیفیت فضاهای موسیقی و معماری گذشته چیزی وجود داشته که امروزه تغییر کرده است. هدف این نوشتار بررسی عمیقترین لایه مفهومی مشترک میان این دو هنر، یعنی بررسی"رابطۀ فضای موسیقی و معماری" در این دو دوره است.
معماری
معماری به هنری گفته می شود که همه انسانها چه خواسته و یا ناخواسته با آن در ارتباط هستند لذا اهمیت معماری فوق العاده بالاست زیرا بر روح و روان انسانها تاثیر مستقیم دارد و با توجه درست به این هنر می توان زندگی ساخت که انسان در مقام انسان قرار دارد. معماری ضمن اینکه تحدید فضا می کند، درون فضایی گسترده تر جا می شود که هم درون آن و هم گرداگردش انسانها حرکت می کنند. اگر بخواهیم یه تعریف جامع تری از معماری داشته باشیم باید اینطور بگوییم که معماری طرح می شود تا:
۱- نیازها را بر طرف کند
۲- در برابر پدیده های آزار دهنده طبیعت برای حفاظت از انسان عمل کند، اگر چه در لحظه طرح شدن، می تواند زیبا نیز باشد و نا گفته نماند که باید به وابستگی های انسان بیاید و با طبیعت هماهنگ باشد.
موسیقی
پراکنده شدن نظم یافته و سنجیده امواج صوتی در فضا است و وقتی حرکت انسان درون فضای معینی را بر می انگیزد و بر روح او اثر گذاری
می کند، جلوه گر بازتاب های مستقیم امواج صوتی بر کالبد انسانی می شود. مثلاً: سماع که صحنه آرایی خاصی ایست که مشخصه اصلی آن، حرکت وابسته به موسیقی یا زاده از موسیقی است و همین حرکت وابسته به موسیقی، خودش وابسته به فضاست و در فضای خاصی و با ترسیم خطوط و سطوح بوجود می آید.از طرفی دیگر، صوفیان بر این باورند که راه رسیدن به کمال، تجرد بخشیدن به ماده است و یکی از این روشها استفاده از شکلهای نمادینی است که معنا و زیبایی مجرد بودن را اشاره می کند. این اشکال نمادین، فرمهای هندسی خاص از جمله منحنی است که می شود حرکتهای موزون در سماء و ورزشهای سنتی ایرانیان را که در فضایی مدور انجام می گیرد را به آن تعبیر گرفت که همه اشاره به مجرد گرایی و کمال دارند.
موسیقی در معماری ایرانی و اسلامی
دو تا ویژگی کاربردی بودن و متعالی بودن را هم برای موسیقی و هم برای معماری می توان نام برد، که در عین کاربردی بودن زیبایی نیز دارد یعنی هم به کار مکانیکی-کاربردی می آید و هم دارای معنی است.
سازماندهی فضا بر اساس الگوهای رایج در معماری و موسیقی ,فضاهای منفصل و اتصال دهنده, سنگینی یا ثقل در موسیقی و معماری, اوج در موسیقی و ارتفاع در معماری ,نسبتها و فواصل موسیقیایی و تناسبات در معماری,موسیقی فولکولوریک یا محلی و معماری بومی,موسیقی مذهبی و معماری مذهبی از تشابهاتی هستند که هم در مفهوم معماری و هم در موسیقی میتوان دنبال انها بود.
شناخت معماری یا همان مکان به مرور صورت می گیرد و حس اولیه در معماری که در نوع برآورده کردن نیاز است ممکن است برای هر شخصی متفاوت باشد، حال آنکه موسیقی در همان لحظه تاثیر خودشو می گذارد و حالات آن ممکنه متفاوت باشد. در معماری ما در مکان حرکت می کنیم یعنی پیشینه ذهنی که ما داریم خاطرات را در مکان برای ما بوجود می آورند به طوریکه تکرار دو مکان همگون باعث یادآوری زمینه های ذهنی، تاریخی و محیطی ما می شود. اما در موسیقی در بعد زمان نیز حرکت می کنیم به این معنی که انسان در زمان خاص با توجه به محیط، تاریخ و خاطرات از نوعی موسیقی خاص متأثر می شود و زمان یکی از عناصر سازنده موسیقی است. پس هر دوی ایندو هنر در نهایت به نوعی وحدت می رسند .
ریتم در موسیقی
ریتم تابعی از زمان بوده و در نمودهای گوناگون بصری، صوتی، همانند اسم معنی در دستور زبان است. مانند نور در داخل شعله و عطر در غنچه گل. ریتم پدیده پیچیده ای است که در تمام اثار هنری جریان دارد. در واقع نبض تنفس است، که حیات می بخشد، و به حرکت در می اورد. قلب ناپیدای است که از درون می تپد برای وی و تنها برای وی است، که در یک سلسله پدیده ها نظم بر قرار می گردد تا بتواند به طور موزون معرفی شود. در موسیقی، آهنگ سازان بر حسب قواعد معین صداها را با هم ترکیب کرده و آثار را به وجود می آورند. در تمام قطعات، پس از دادن نت صدای موسیقی، ریتم آن را مشخص می نمایند. اهمیت ریتم در موسیقی به حدی است که اگر در آهنگ آشنایی، تمام نت های آن را در فواصل زمانی یکسان بنوازند، یا به عبارت دیگر، ریتم را از آهنگ جدا نمایند، شناسایی آهنگ بسیار مشکل خواهد بود. حال اگر ریتم همان آهنگ را بدون در نظر گرفتن نت هایش بنوازند، شاید بتوان آهنگ را شناسایی کرد. یعنی یک آهنگ را بیشتر می توان از ریتم آن شناخت تا از نت هایش. موسیقی دانان بر آنند که ریتم عنصر لاینفک و جدا نشدنی از موسیقی بوده، و به آن نظم و معنی می بخشد، و جزء مهمی از آهنگ را تشکیل داده و بر احساس و درک موسیقی ما اثر می گذارد.
ریتم در معماری
ساده ترین نوع آن تکرار منظم عناصر معماری در امتداد یک خط مستقیم است. سکون و توقف با مفهوم مکث در معماری جنبه ای کاربردی دارد. پاگرد پله ها، میادین و گره های شهری از نمودهای کاربردی آن است. گاهی با ایجاد یک عامل یا عنصر در فضای معماری و جلب توجه بیننده، عامل مکث و سکون را می توان به خوبی پدید آورد. احاطه آدمی بر معماری با شناخت هندسه و قواعد آن و تعریف اشکال و کنار هم گذاشتن آن ها در روی کاغذ با نام نقشه و طرح معماری به نوعی تعریف شده است و کنکاش آدمی در طبیعت نیز مصالح مورد نیاز را در ایجاد یک اثر معماری خوب به او می دهد. حالات موسیقی پیرو قواعد مشخصی منبعث از ریاضیات و فیزیک است. معماری هندسه مکان است و موسیقی ریاضی زمان و می تواند بدینگونه نیز باشد که معماری ریاضی مکان است و موسیقی هندسه زمان! موسیقی ایستا نیست ولی معماری ایستا است. در مورد نقاشی، ایستایی در بطن کار معرفی می شود. برخورد دو علم مشترک هندسه و ریاضی که هر دو هنرهای ذهنی منبعث و مشتق از طبیعت هستند در موسیقی و معماری به نحوی سازگاری ایجاد نموده است که حس مشترک بودن معماری و موسیقی را تقویت می کند و راه را برای ارزیابی این دو هنر مهیا می سازد.
وجوه مشترک معماری و موسیقی
در روند آفرینش معمارى و موسيقى ابزارهاى كاربردى و ابزارهاى و مفهومى از يکديگر قابل تفكيك هستند و در تفكيك اينها از يكديگر است كه جدايى ها و ييوندهاى معمارى و موسيقى قابل بازشناسى اند. اما بطوركلى وجوه مشترك اين دو هنر را ميتوان در دو عنوان بیان كرد :
الف )هر دو هنر و عناصر سازنده ى فرهنگ جامعه بوده و از فرهنگ جامعه تاثير مى پذيرند.
ب) داراى وجه مشترك در مفاهيم و عناصر سازنده اند.
پ)طبيعى است كه معمارى و موسيقى به عنوان دو ستون سازنده ى فرهنگ ،هميشه تابع ذهنيت و اعتقادات حاكم بر جوامع بوده اند و متقابلا فرهنگ اين جوامع را شكل داده اند .
نتیجه گیری
از گذشته تا امروز همواره رابطهای مفهومی میان موسیقی و معماری وجود داشته و مدرنیته تنها ساختار این مفهوم را از دوران مدرن به بعد تغییر داده است. در دوران پیش از مدرن، محوریت یک مفهوم مشخص و واحد وجود داشته به گونهای که در دوران رنسانس، در خلق فضای هر دو، محوریت انسان و درک او از فضا، در دوران باروک، محوریت پویایی و حرکت در فضا، در دوران روکوکو، محوریت بهکارگیری تزیینات در فضا، در دوران کلاسیک، محوریت استفاده از الگوهای کهن در فضا و در دوران رمانتیک، محوریت بهکارگیری احساسات و منبع الهام هنرمند مشاهده میشود. در این دوران نزدیکی این مفاهیم در فضای این دو هنر تا جایی بوده است که قرارگرفتن در فضای یک کلیسای باروک با آن تزیینات پر زرق و برق، شکوهمند و چشمفریب همان حسی را در انسان ایجاد میکرده که گوش سپردن به آثار پر زینت و پُلی فونیک باخ. در دوران پس از مدرن در ساختار مفهوم مشترک فضای موسیقی و معماری تغییراتی ایجاد شد به طوریکه در هر دو دوران مدرن و پست مدرن، عدم وجود یک محوریت مشخص، وجود مفاهیم متعدد و ازدیاد و تعدد پیامها مشهود است که این چندگانگی مفاهیم در این دوران بر میزان اثرگذاری هریک از این هنرها بر دیگری مؤثر بوده است. از آنجا که شناخت چگونگی خلق فضا توسط هنرمندان گذشته میتواند یاریدهنده هنرمندان امروز باشد، میتوان در پژوهشهای آتی هریک از دورانهای نامبرده را جداگانه و به تفصیل مورد مطالعه قرار داد. بررسی تطبیقی فضای این دو هنر در جهان شرق و بررسی تطبیقی فضای معماری با فضای سایر هنرها در دورانهای پیشگفته از پیشنهادهای این نوشتار برای پژوهشهای آینده است.