به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی ساعدنیوز به نقل از خبرآنلاین، رهبر معظم انقلاب در سال 1337 برای ادامه تحصیل حوزوی از مشهد راهی قم شدند. در آن مقطع حضرت آیت الله خامنه ای 19 سال داشتند و بیش از هزار عنوان رمان را مطالعه کرده بودند.
در کتاب «شرح اسم» که زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب از تولد(1318) تا پیروزی انقلاب(1357) است، روایتی خواندنی از علاقه ایشان به رمان آمده است.
این کتاب که مولف آن هدایتالله بهبودی نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ انقلاب و دفاع مقدس است، از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده است. مطلبی که می خوانید بخشی از این کتاب است که در آن به علاقه مقام معظم رهبری به رمان پرداخته شده است:
گردش در جهان رمان
وی در طول پنج سال و نیمی که مقدمات و دوره سطح را گذراند، بنا به تمایلات جسمی و روحی، به فعالیتهای دیگری هم پرداخت که ورزش، مطالعات غیردرسی و شعری از جمله آنهاست. تفریحات او، محدودتر از هم سن و سالها ی دیگر بود. هرچند سلوک روحانی،سرگرمی عمده او را به حضور در جمع طلبهها و مباحث علمی با دوستان هم ئلک محدود میکرد، اما کوه پیمایی را دوست میداشت و برای رسیدن به بلندیهای اطارف مشهد7 درس و بحث را تعطیل میکرد: «آن و قت ما کوه میرفتیم، پیادهرویهای طولانی میکردیم. من با دوستان خودم، چند بار از کوههای اطراف مشهد، همین طور کوه به کوه، روستا به روستا، چند شبانهروز حرکت کردیم و راه رفتیم.»
تنها پارک آن زمان مهشد، فضای پالودهای برای حضور همه اقشار مردم نداشت. گردشهای گروهی طلبههای مشهد در باقرآباد بود که به آن بقرآباد میگفتند. باقرآباد که آن زمان جزیی از شهر ندشه بود، گردشگاه سنتی طلبهها بود. وعده غذایی خود را به آنجا میبردند، روی سبزهها مینشستند و از طبیعت لذت میبردند. توپبازی هم میکردندو نمک این بستاننشینی برای سیدعلی شعر و شعرخوانی بود.
هر چند از جراید آن زمان، نور دانش و ندای حق که با مدیریت سیدحسن عدنانی، و مسلمین با مدیریت حاج مهدی سراج انصاری، منتشر میشد را می خواند و یا کتابهای تاریخی چون حبیبالسیر و روضهالصفا را دیده و خوانده بود، اما در این میان، کتابهای رمان، دنیای تازهای بود که او را شگفتزده کرد. کتابخانه پدر، کتابهای زیادی داشت و سیدعلی نوجوان از آنها بهره درسی میبرد، اما از رمان، عنوانی در آن پیدا نمیشد. نزدیک خانهاش، کتابفروشی کوچکی بود که این جور آثار را از آن کرایه میکرد، میخواند و پس میداد. کتابخانه آستان قدس هم نعمتی بود برای صاحبان جیب هایی که پول خرید کتاب را به روی خود نمیدیدند: «گاهی روزها آنجا میرفتم و مشغول مطالعه میؤدم. صدای اذان با بلندگو پخش میشد. به قدری غرق مطالعه بودم که ظهر میگذشت. بعد از مدتی میفهمیدم که ظهر شده است.»
او قدر کتابخانه آستان قدس را خوب میدانست، هم به دلیل وفور منابع، و هم کرایه نکردن کتابها، که روزی یک ریال باید برای آن کنار میگذاشت. «بینوایان» را در همین کتابخانه خواند، که اگر نمیخواند شاید به جای یک ریال، باید یک تومان به کتابفروش محل میپرداخت.
خوانندگان کتابهای رمان، پس از خواندن کتاب، در حاشیه آن، کتابخوان بعدی را به خواندن رمان دیگری سفارش میکردند و عنوان آن را مینوشتند. سیدعلی هم در حاشیه کتابهایی که میخواند چنین توصیههایی مینوشت: «شاید الان در حواشی آنها اگر بریده نشده باشد، پاک نشده باشد، خط من در اغلب اینها باشد.»
سیدعلی بسیاری از رمانهای منتشر شده خارجی را در نوجوانی مطالعه کرد و با زوایای این دنیای ریزبافت، پیوندی یافت که دوام آن همیشگی بود. شگفتیهای جهان داستان او را چنان به سوی خود کشید که هر رمانی به چنگ میآورد، خود را در ان غرق میکرد. بعدها گفت که رمانخوانی او در ابتدا، بیهدف بود و تحتتاثیر کششهای داستانپردازی قرار داشت: «اشتباه کردم که همه جور رمانهایی را خواندم (چرا که) رمان مثل آبی که درخاک نرم نفوذ میکند و همه جا را میگیرد، وقت را پرمیکند.» اما رفته رفته او به شناخت و جستوجوی انسانها، تمدنها، فرهنگها و مناسبات نهفته در این داستانها پرداخت و به سوی رمانهایی که زمینه تاریخی داشتند کشیده شد. آشنایی او با تاریخ برخی سرزمینها از طریق رمان بود. بعدها اعتقاد خود را در این باب چنین بیان کرد:« هیچ بیانی نمیتواند تاریخ را مثل داستان و قصه بیان کند. وقتی درباه تاریخ با زبان غیرهنری حرف میزنیم، مثل این است که از فاصله ده هزار پایی زمین، از شهری عکس برمیداریم. طبیعتا ابعاد شهر و خیابانهای اصلی شهر هم پیداست، اما در آنجا آدمها چه کار می کنند؟ خوبند؟ بدند؟ فقیرند؟ غنیاند؟ راحتاند؟ خوابند؟ دعوا میکنند؟ میرقصند؟ اصلا هیچ چیزی معلوم نیست. تاریخ از آن بالا، از ده هزار پایی، شهری را عکسبرداری میکند و به ما نشان میدهد. یک وقت هست شما وارد شهر میشوید، البته همه کوچههای شهر را نمیتوانید ببینید، اما دو سه کوچه شهر یا خیابان شهر را میروید، با افرادش حرف میزنید و از خانهها عکس برمیدارید، از اتاقها، از اسباببازی بچهها، از بوسیدن یک فرزند توسط مادرش... همه اینها را ترسیم میکنید و در یک عکس جولی ما میگذارید. البته یک کوچه است، خیابان است،همه شهر نیست، اما میشود آن را تعمیم داد... این زبان هنر از تاریخ است، قصه این است.»
کتابهایی چون «جنگ و صلح» نوشته لئو نیکالایوویچ تولستوی، «بینوایان» اثر ویکتور ماری هوگو، برخی آثار رومن رولان مانند «ژان کریستوف»، هر آنچه از الکساندر دومای پدر و پسر ترجمه شده بود، کتابهای میشل ژواگو، «دن آرام» نوشته میخاییل شولوخوف، «کمدی الهی» اثر دانته آلیگیهری و... را در این دوره و نیز دهه چهل خواند و گاه چون «بینوایان» را دوباره خواند و در ضمیر او به آسمانخراشی ماند که سر به آسمان میساید: «بینوایان یک معجزه است در عالم رماننویسی... کتاب جامعهشناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.» با ورود به آموزشهای فقهی در پایان دوره سطح و ابتدای درس خارجِ، از شدت مطالعه و گرایش سیدعلی خامنهای به رمان کاسته شد، اما قطع نگردید. در آن دوره که شاید پنج سالی به درازا کشیده شده باشد «کمتر رمانی بود که آن وقتها اسم آورده بشود و من نخوانده باشم.»
خود احتمال میدهد تعداد رمانهایی که در مشهد و پیش از حرکت به قم (1337ش) خوانده است،بیش از هزار عنوان است.
نگاه او به هنر، از زاویهای است که صاحب هنر بتواند بدان کارکرد اجتماعی ببخشد. چنین کارکردی نمیتواند تعارفبردار و فرمایشی باشد، بلکه هنر آیینه زیباییها و زشتیهای جامعه است، چیزی که در رمان به بهترین شکل میتوان بدان پرداخت. آفرینش هنر منوط به دو مقدمه واجب است، یکی هنرمند،کسی که توان دیدن حقایق جامعه را دارد، حقایق شیرین و تلخ، همانهایی که چشمهای عادی آنها را نمیبیند، مثل گوشهایی که هر صدایی را نمیشنود. نام افرادی که ذهنهای دقیق و هوشهای برتر از معمول دارند، هنرمند است. نقاشانی که آثارشان تقلید دیگران است، فیلمسازانی که از روی دست دیگر سینماگرها تقلید میکنند، داستاننویسی که کارش تکرار کارهای نویسندگان دیگر است، هنرمند نیستند. «هنرمند آن کسی است که تلخیها و شیرینیهایی را در جامعه احساس میکند که دیگران احساس نمیکنند.»
مقدمه دوم، امکان خلق هنری است، توان آفرینش هنری و نمایش تلخیها و شیرینیهاست. همانطور که در «بینوایان» آمده «گناهان بزرگی در جامعه واقع میشود، هیچ کس آنها را نه لمس میکند و نه درک میکند که گناه است و نه به فکر میافتد که تعقیب کند. در همان زمان، در همان جامعه گناهان کوچکی اتفاق میافتد که جامعه....، نظام و قانون آنها را عمده میکند (اما در کنارش توجهی به ) آن همه فساد... آن همه فحشا، آن همه دزدی (نمیشود)... قانون در خدمت آن دزدیها و خباثتها و رذالتها» ست. نشان دادن این فاصلهها و تضادها با همه جزئیاتش از عهده خلق هنری هنرمند برمیآید.