شعر آن سرو ناز بین که چه خوش می‌رود به راه سعدی

  یکشنبه، 25 اردیبهشت 1401   زمان مطالعه 1 دقیقه
شعر آن سرو ناز بین که چه خوش می‌رود به راه سعدی
سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی به‌طور مطلق، «استاد» داده‌اند. آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شده‌است. در این قسمت شعر ان سرو ناز بین سعدی را خواهید خواند.

آن سرو ناز بین که چه خوش می رود به راه

وآن چشم آهوانه که چون می کند نگاه

تو سرو دیده ای که کمر بست بر میان

یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه

گل با وجود او چو گیاه است پیش گل

مه پیش روی او چو ستاره ست پیش ماه

سلطان صفت همی رود و صد هزار دل

با او چنان که در پی سلطان رود سپاه

گویند از او حذر کن و راه گریز گیر

گویم کجا روم که ندانم گریزگاه

اول نظر که چاه زنخدان بدیدمش

گویی در اوفتاد دل از دست من به چاه

دل خود دریغ نیست که از دست من برفت

جان عزیز بر کف دست است گو بخواه

ای هر دو دیده پای که بر خاک می نهی

آخر نه بر دو دیده من به که خاک راه

حیف است از آن دهن که تو داری جواب تلخ

وآن سینه سفید که دارد دل سیاه

شعر سعدی
بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند

آه از تو سنگدل که چه نامهربانی آه

شهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق

شب روز می کنند و تو در خواب صبحگاه

گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان

باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه

بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت

از دوست جز به دوست مبر سعدیا پناه


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها