متن آهنگ به رهی دیدم برگ خزان از ایرج بسطامی
به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود ای برگ ستمدیده ی پاییزی آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده و مدهوش گلی بودی ای عاشق شیدا دلداده ی رسوا گویمت چرا فسرده ام در گل نه صفایی باشد نه وفایی جز ستم ز دل نبرده ام آه بار غمت در دل بنشاندم در ره او من جان بفشاندم تا شود نوگل گلشن و دیده شود رفت آن گل من از دست با خار و خسی پیوست من ماندمو صد خار ستم این پیکر بی جان به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود چو زگلشن روکرده نهان در رهگذرش باد خزان چون پیک بلا بود
2 سال پیش
2 سال پیش
2 سال پیش
2 سال پیش
3 سال پیش