تالِس یا طالِس (به یونانی: Θαλης)، یا با تلفظ یونانی: تالیس، فیلسوف مکتب مَلَطی بود که در نیمهٔ اول سدهٔ ششم پیش از میلاد می زیست. از او به عنوان آغازگر فلسفه و نخستین چهرهٔ علم یاد می شود. یونانیان او را در شمار فرزانگان هفتگانه نام برده اند.
زندگینامه تالس
تالس ملطی در حدود سال ۶۲۴ پیش از میلاد در شهر میلیتوس در ایونیا (غرب ترکیهٔ امروزی) به دنیا آمد. برخی مورخان تالس را یک فنیقی می دانستند که به همراه پدر و مادرش از فینیقیه به میلتوس مهاجرت کرده بودند. پدرش اکسامیس و مادرش کلئوبولینه نام داشت. او بیشتر عمر خود را در سفر گذراند. مشهور است تالس در ۸۰ یا ۹۰ سالگی، هنگامی که نظاره گر یک مسابقه ورزشی بوده است، از فرط گرما و تشنگی و ناتوانی جان سپرده است.
علم تالس در ریاضیٌات
میلتوس گذرگاه و محل تلاقی فرهنگ های یونانی، بین النهرینی، مصری و همسایه پادشاهی توانمند لیدیا بود. مردم میلتوس بسیار اهل سفر کردن بودند و همین امر آنان را متوجه ایده های متفاوت و تضارب میان آرای و تشابهات بین اندیشه های گوناگون کرده بود. آگاهی از این تشابهات و تعارضات میان اندیشه ها، مشوقی برای اندیشیدن میلتوسی ها بود. در میان آریستوکراتها، میلتوسی ها از استقلال نظر خاصی برخوردار بودند و این کوشش آنان بود برای داشتن فردیت و مزیتی که آن ها را می پرواند تا یکی از سعادتمندترین مردم منطقه باشند. تالس در جستجوی دانش سفرهای بسیاری کرده بود و از کرت، مصر و فینیقیه نیز دیدن کرد. نسب تالس را احتمالاً از مردم فینیقی می دانند اما در حقیقت او باید از کارین ها یا کرتیان باشد که حتماً بافرهنگ ایونیایی ادغام شده است. گاتری می گوید: « یافتن اثر خون سامی در همان آغاز فلسفه ی یونانی جالب است »، این پیوند نسبی تالس با فینیقیان که توسط دیوگنس لائرتیوس انکار می شود، اگر هم حقیقتی تاریخی نباشد اما تاثیرپذیری تالس از مشرق زمینیان دیگر امری امکان ناپذیر است. پیوند تالس با فینیقیان (طبق گفته هرودوت) ممکن است بدین خاطر باشد که فنّ هدایت کشتی رانی را به میلتوس آورده است. میلتوسی ها بازرگانان بزرگی در دریا و خشکی بودند و بدین منظور علاقه مند به آموختن فنّ هدایت کشتی رانی در دریا بودند. تالس فهمید که چگونه کشتی ها می توانند بوسیله دبّ اصغر هدایت شوند چراکه استفاده از دبّ اصغر بهتر از دبّ اکبر برای هدایت کردن است چون که آن نزدیکتر به ستاره قطبی است و موقعیتش کمترین تغییر را در آسمان دارد. گروهی این استدلال را دارند که فینیقی ها، راز و رمز این هدایت بری کشتی ها را به بیگانگان نمی آموختند پس تالس باید از نژاد فینیقیان باشد ( همانند مورد زنو اهل کیتیوم ). همچنین گفته شده است : که تالس کوششی در اصلاح سالنامه نیز داشته است. مشاهده او از دبّ اصغر به مثابه شاخصی بهتر از دبّ اکبر برای یافتن قطب را کالیماخوسِ حکیم و شاعر (۳۰۵ ـ ۲۴۰ ق م ) ذکر کرده است و همچنین گفته است که دانش هندسه را برای استفاده علمی در اندازه گیری اهرام و محاسبه ی فاصله ی کشتی ها در دریا بکار بست. همه ی این ها از تالس تصویر نابغه ای عملگرا ارایه می دهند هر چند که بسیاری از این داستان ها زائیده تخیل است.
علم تالس در اخترشناسی
« هرودوت (۴۸۴ ـ ۴۲۵ ق.م )، پدر تاریخ، نخستین نویسنده ای است که از تالس سخن گفته و تقریباً ۱۵۰ سال پس از وی می زیسته است، او می گوید که در زمان های بسیار دور ـ آن طور که حسابرسان امروزی به ما نشان دادند، در حدود سال ۵۹۰ ق.م ـ جنگی میان لیدیان تحت فرمان آلیاتس ( حکومت،۶۱۰ ـ ۵۶۰ ق.م ) و مادها تحت فرمان کیاکسارس Cyaxares ( حکومت، ۶۲۵ ـ ۵۸۵ ق.م ) در گرفت که مدت شش سال به طول انجامید." در این سال های جنگ، بسیاری از حملات لیدی ها را ایرانیان خنثی کردند و هجمه های ایرانیان را لیدیان نیز پاسخ دادند (هنگام این نبرد طولانی، در یکی از روزها، ناگهان شب شد) ؛ در نتیجه هر دو طرف دست از جنگ کشیدند. ششمین سال جنگ بود که این اتفاق روی داد، هنگامیکه تازه نبرد آغاز گردیده بود، ناگهان روز به شب تبدیل شد. این تبدیل روز را به شب تالسِ میلتوسی برای ایونیان پیشگویی کرده بود و بدین خاطر از نبرد دست کشیدند. لیدیان و ایرانیان وقتی این تغییر روز به شب را دیدند،جنگ را متوقف کردند و مصم به صلح شدند. » تالس ستاره شناسی را در بابل آموخت و پس از بازگشتش به میلتوس بیشرین شهرتش را به واسطه پیشگویی خورشید گرفتگی کسب کرد (۲۸/۵/۵۸۵ سالنامه ژولیان یا ۲۲/۵/۵۸۴ سالنامه گرگوریان، خورشید گرفتگی ). امروزه این مسئله بعید به نظر میرسد وقتیکه ستاره شناسی نوین می پندارد که در آن زمان علم نجوم به آن حد توسعه یافتگی نرسیده بود که قادر باشد،چنین پدیده ای را به طور دقیق پیشگویی کند. گروهی را عقیده بر این است که تالس خیلی خوش شانس بود که پس از کلدانیان که به او گفته بودند، هر ۵۴ سال و ۳۴ روز (چرخه کسوف) یک خورشید گرفتگی رخ می دهد ؛ اما خورشید گرفتگی در منطقه محدودی از زمین نمایان می گردد، برخلاف ماه گرفتگی که در بسیاری از مناطق قابل روئیت است. تالس در آن زمان قطعاً نه دانش ستاره شناختی لازم برای پیش بینی دقیق گرفتگی جزئی خورشید و نه دانش لازم برای پیش بینی ویژگی آن خواه جزئی و خواه کلی را داشته است. او به ویژه از کرویت زمین و اختلاف منظر آن بی خبر بود. بروگمن می گوید : « پیش بینی تالس این بوده است که خورشید گرفتگی قبل از انقلاب صیفی ( تابستانی ) یعنی قبل از پایان ژوئن ۵۸۵ پ.م رخ خواهد داد. این مطلب با این حدس مطابق است که پیش بینی تالس برگرفتگی سال ۶۰۳ خورشید در مصر مبتنی است، که یک دوره قبل از آن بوده است، زیرا آن گرفتگی در ۱۸ می، رخ داده است. گاتری می گوید :« با توجه به فرصت های فراوان تالس برای ارتباط بسیار محتمل است که او با ابزار محدود پیش بینی که آنها در اختیار داشتند، آشنا بوده است و از این طریق به خوبی توانسته است بگوید که در اواخر سال ۵۸۵ پ.م کسوف رخ خواهد داد.ممکن است چنانکه پیشنهاد کرده اند، کسوفی را که، هجده سال قبل در ۶۰۳ پ.م در مصر دیده شده، روئیت کرده باشد. این که کسوف ۵۸۵ پ.م در زمان و محل جنگ رخ داده است و تقریباً کلی بوده و موجب سست شدن جنگجویان گشته و به آتش بس انجامیده است برای وی فرصتی مبارک بوده است، زیرا حکم وی را در جریان بازنگری در طول قرن ها، بدان سبب بسیار دقیق یافته اند و این امر شهرت او را در میان همشهریانش تضمین کرده است ».کسوف برای تالس به دو دلیل اهمیت دارد : اول آن که تاریخ رشد و نمو نخستین فیلسوفان یونانی را معین می کند و دیگر آن که که مقام وی را به عنوان منجم در میلتوس مشخص می دارد که یودموس، یکی از شاگردان ارسطو در اثری مفقود شده این مطلب دومی را با تاکید بیشتری ذکر کرده است.
نظریات فلسفی تالس
یونانیان باستان، طبیعت را در چهار عنصر خاک، آب، هوا و آتش خلاصه کرده بودند. تالس این فرضیه را مطرح کرد که همهٔ این اشکال را می توان در یک عنصر نخستین، وحدت بخشید. او این عنصر نخستین جهان یا آرخه (به انگلیسی:arxe) را آب دانست. امروزه نمی دانیم که منظور دقیق وی از این گفته چه بوده است. شاید او بر این اعتقاد بوده باشد که همه چیز از آب پدید آمده است و دوباره به آب مبدٌل می گردد. دیوگنس لائرتیوس می گوید فلسفه ایونی با آناکسیمندر آغاز شد، اما تالس که ملطی و از این رو ایونی بود، آناکسیمندر راتعلیم داد. ولی نخستین سیستم فلسفی که درباره ی آن می توان سخن گفت، از آن آناکسیمندر است اما تنها دلیلی که ما تالس را بنیانگذار مکتب فلسفی ایونی می دانیم، عبارت است از تایید ارسطو که بر منابع دست دوم استناد کرده است. ( متافیزیک، آلفای بزرگ، ۲a ۹۸۴ ) : « بسیاری از اندیشمندان قدیم چنین می اندیشیدند که اصول موجود در طبیعت ماده، تنها اصول همه اشیاء هستند : اصولی که اشیاء را تشکیل می دهند و همه اشیاء از آنها به وجود می آیند و در نهایت به آنها منحل می شوند ( جوهر ثابت می ماند و حالات آن تغییر می کند ) آنها می گفتند، این چیز اصل و عنصر همه اشیاء است و از این رو فکر می کردند که هیچ چیز پدید نمی آید و از بین نمی رود، زیرا این نوع موجود همیشه حفظ می شود... همواره جوهری ثابت یا طبیعتی ثابت، که واحد یا بیش از واحد است، وجود دارد که در پیدایش چیزهای دیگر از حفظ می شود. تالس که راه این گونه فلسفه را نشان داد، می گوید که اصل آب است و به همین دلیل می گوید که زمین بر آب قرار دارد. ممکن است این فرض او از این مشاهده ناشی شده باشد که خوراک همه ی مخلوقات، مرطوب است، و این که خود گرما از رطوبت پدید آمده است و به وسیله ی آن زندگی می کند. دلیل دیگر فرض او این است که بذر همه ی چیزها طبیعتی مرطوب دارد. بعضی ها فکر می کنند که نویسندگان بسیار قدیم نیز، کسانی که مدتها قبل از نسل حاضر، برای نخستین بار درباره خدایان نوشتند، درباره طبیعت همین نظر را داشتند ؛ زیرا آنها اوکئانوس Oceanus و تتوس Tethys را پدر و مادر پیدایش نامیدند و معتقد شدند که خدایان در سوگند خوردن به رودخانه ای که خودشان استوکس Styx نامیدند، در واقع به آب سوگندخورده اند : آنچه کهن ترین است، محترم ترین است و شخص به آنچه محترین است سوگند می خورد. این که آیا این عقیده درباره طبیعت، به واقع عقیده باستانی و آغازین است، و شاید مشکوک باشد اما دست کم گفته شده است که تالس علت نخستین را بدین طریق توصیف کرده است. هیپون Hippo را به علت کم ارزش بودن اندیشه اش، هیچکس شایسته ی ذکر در این طبقه نمی داند.» اولین کسی که این ایده تالس را روایت می کند، ارسطو است و این ارسطوست که باعث شده آغازگر فلسفه اروپایی را تالس بدانیم و آن هم با جملاتی چون " می گویند تالس گفته است" یا "از آنچه ضبط شده است چنین بر می آید که او فکر می کرده است که ". در این که آیا تالس چیزی نوشته است یا نه، دیدگاه ها متعارض است : " تالس چیزی ننوشت جز ستاره شناسی طبیعی (سیپلیکیوس) " ؛ " آرا خود را به صورت نثر عرضه کرد ( پلوتارک )" ؛ بعضی می گویند که تالس هیچ چیز ننوشت، و ستاره شناسی طبیعی از آن فوکوس اهل ساموس است، بعضی دیگر می گویند او فقط دو رساله نوشت، به ترتیب درباره انقلاب و اعتدال (خورشیدی) ـ [دیلز ـ کرانتس]. تالس برای ارسطو فیلسوفی است که اصل (آرخه) را مطرح کرد. نویسنده ای بیان می کند : « به نظر می رسد که جست و جوی چیزی که در طول تغییر، ثابت باقی می ماند گرایشی است که ریشه ای عمیق در ذهن انسان دارد. در نتیجه به نظر می رسد که میل به تبیین فقط با این کشف ارضاء می شود که آن چه جدید و متفاوت ظاهر می گردد، در تمام زمان ها وجود داشته است. از این جاست که جست وجوی هویت زیربنایی، و ماده ای پایدار، و جوهری که علی رغم تغییرات کیفی ثابت می ماند [طبیعی به نظر می رسد] و بر حسب این تغییرات تبیین می شود ». پروفسور برود Broad خاطر نشان کرده است، گنجاندن وحدت و نظم در جهان چیزی است که برای حس زیبایی شناختی انسان کمتر از علایق عقلانی او خوش آیند نیست، و این امر آنگاه که حد اعلای خود رسد، به این دیدگاه منجر می شود که فقط و فقط یک نوع ماده وجود دارد.هر چند اصطلاحات " موضوع" و "عنصر" دور از دسترس ملطیان بود، ارسطو کلمه دیگری، یعنی اصل Arche را برای توصیف جوهر نخستین به کار می برد، که خواه خود آنها این کلمه را بدین طریق بکار برده باشند خواه نه، استعمال آن در زمان آنها رایج بود و به خوبی برای درک آنها از معانی ( الف ) نقطه ی آغاز یا شروع، و ( ب ) علت پیدایش، مناسب بود.
اهمیت نظریات فلسفی تالس
تالس، نخستین فیلسوفان به شمار می آید. نظر تالس مبنی بر اینکه خواستگاه همه چیز آب است، بیش از حدس و گمان نبود، و نه او و نه بسیاری که پس از او آمدند، راهی برای آزمودن نظریاتشان نداشتند؛ با این وجود وی از نخستین کسانی است که کوشیدند تا به جای تفسیر اسطوره شناختی، جهان را به روشی عقلانی توصیف کنند. هم چنین او از نخستین کسانی است که مفهوم «وحدت در اختلاف» را درک کرده است. مهم ترین موضوعاتی که تالس را از نظر فلسفی در تاریخ اندیشه ممتاز می کنند، کوشش وی برای شناختن جهان از راه مشاهده و تفکر و واقع بینی، دور انداختن افسانه های دینی و تفسیرهای اساطیری، و تلاش جهت فهم جهان بی توسل به خدایان و افسانه ها و نیروهای نامحدود آنان است.ارسطو درباره ی او گفته است: «طالس کسی است که در سرآغاز فلسفه است.»
قضایای تالس
عقیده بر آن است که تالس پس از مسافرت به مصر، هندسه را برای یونانیان به ارمغان آورد. این قضیه ها را به او نسبت داده اند:
- ۱) قطر دایره آن را نصف می کند.
- ۲) زوایای قاعده مثلث متساوی الساقین مساویند.
- ۳) اگر دو خط مستقیم یکدیگر را قطع کنند، زوایای متقابل مساوی اند.
- ۴) زاویه ای که در نیم دایره محاط شود، قائمه است. مشهور است هنگام کشف این قضیه تالس جهت شکرگزاری، گاوی را قربانی کرد.
- ۵) اگر قاعده و زوایای آن داده شود می توان مثلث رسم کرد.
( یودموس در مورد قضیه سوم تالس می گوید که این قضیه را تالس کشف کرد، اما برهان علمی آن را برای اثبات، اقلیدس اقامه کرد. ) در مورد تالس این پرسش مطرح نیست که چه کاری انجام داد، چرا که این را ما می دانیم و آنچه نمی دانیم این است که چگونه آن را انجام داد؟ گاتری عقیده دارد که « شاید ما به دانستن این مقدار راضی باشیم، تالس در میلتوس، و در زمان آلیاتس و کرئوسوس، پادشاهان لیدیا، کیاکسارس و آستیاگس، پادشاهان ماد و کوروش پادشاه ایران زندگی می کرد و دقیقاً با سولون اهل آتن هم عصر بود.
اصل قضیه تالس
اصل قضیه تالستالس اولین کسی نبود که این قضیه را کشف کرد قبل از او مصریان و بابلیان این قضیه را میدانستند ولی آنها نتوانسته بودند اثباتی برای آن بیان کنند. چون این قضیه اولین بار توسط تالس به اثبات رسید به نام او نیز معروف شد.البته تالس با استفاده از تعریف مثلث متساوی الساقین و نیز علم به این موضوع که جمع زوایای یک مثلث، 180 درجه است،این قضیه را اثبات کرد. در هندسه،قضیه تالس این مطلب را بیان میکند که اگر A و B و C نقاط روی دایره باشند و خط AB،قطر دایره باشد آن وقت زاویه ACB یک زاویه قائم خواهد بود. به بیان دیگر مرکز دایره محیطی یک مثلث روی یکی از اضلاع مثلث قرار میگیرد اگر و تنها اگر آن مثلث قائم الزاویه باشد.
مرگ تالس
طبق گفته های دیوگنس لائرتیوس، تالس سال را به ۳۶۵ روز تقسیم کرده بود و بنا به نوشته هایش تالس در هنگام دیدن یک مسابقه ورزشی از دنیا رفت. وقتی که تماشاچیان در حال ترک کردن ورزشگاه بودند، دریافتند که تالس در حال تماشای بازی خوابش گرفته است در عین حالی که او واقعاً مرده بود. مرگ تالس در پنجاه و هشتمین دوره بازی های المپیک و در سن ۷۸ سالگی اتفاق افتاد. (۵۴۸ – ۵۴۵ ق.م ) گفته های این دو مورخ بیشتر بنا به سنت است و گرنه هیچ نوشته ای از تالس بر جا نمانده است و منابع هم عصر وی نیز موجود نمی باشد ؛ بدین خاطر کار بر روی شخصیت وی مشکل می باشد. تالس را یکی از هفت مرد خردمند یونان باستان به شمار می آورند، به گفته دیوگنس در دوره قانون گذاری داماسیس به او عنوان حکیم داده بودند و سخنان بسیاری را به او نسبت دادند، از آن جمله : « خودت را بشناس » و « چیزی در افراط نیست »