به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از اعتاد، خزعلی و احمد جنتی رفاقت بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند؛ دو روحانی همسن و سال که روزگاری طولانی با یکدیگر در شورای نگهبان داشتهاند؛ البته خزعلی یک سال از جنتی بزرگتر بود.ابوالقاسم خزعلی یکی از روحانیون محافظهکار در نظام جمهوری اسلامی بود. برخی قرائتها که منتقدان به آن معتقدند، او را فردی بنیادگرا میدانند.
او سال 1304 در بروجرد متولد شد و تا 10 سالگی در همین شهر زندگی میکرد. به رسم آن سالها به مکتبخانه میرفت. سال 1314 همراه خانواده به مشهد نقل مکان کرد و مقطع ابتدایی و دبیرستان را پشت سر گذاشت. حدودا وقتی 17 ساله بود، راهی حوزه علمیه مشهد شد. 6 سال بعدش برای حاضر شدن در کلاسهای آیتالله بروجردی و علامه طباطبایی به قم رفت. آنجا با بنیانگذار انقلاب که «درس خارج، اصول و مکاسب» تدریس میکرد، آشنا شد و سر این کلاسها نشست.
خزعلی بیشتر در خوزستان منبر میرفت و خودش میگوید آنجا «سینمایی برپا کرده بودند که واقعا نکوهیده بود و افرادی موذی در آن فعالیت داشتند که من با آن مخالفت کردم و گفتم شما با اینگونه امور میخواهید اسلام را تضعیف کنید. این موضوعات باعث تبعید من به گناباد شد.» خزعلی قصد خود از مبارزه با حکومت شاه را «نابودی» شاه میدانست و او را «مرد ناجور» توصیف میکرد که نشانگر دشمنی او با شاه بود. خزعلی خودش روایت کرده که «این مرد ناجور آمد به قم گفت و دوران مفتخوری گذشت، هزار سال است فکر این آدمها (روحانیت) تکان نخورده.»
او از دوران حیات آیتالله بروجردی و اقدامات این مرجع جهان تشیع در قم خاطراتی را بیان کرده بود. خزعلی در روایتی به تفاوت «نحوه مبارزه امام خمینی و آیتالله بروجردی با بهاییت» پرداخته بود. بنا به تعریف خزعلی، «آیتالله بروجردی نامهای به حجتالاسلام فلسفی دادند تا در رادیو قرائت کند. ایشان در این نامه علیه بهاییت صحبت کرده بودند. امام معتقد بودند مرجعیت نباید در این امور دخالت کند و واعظ پرقدرتی چون آقای فلسفی برای انجام این کار کافی است. امام اعتقاد داشتند اگر در صورت پیروزی از نظر ایشان، در این مبارزه پیروز شویم، چنین تلقی خواهد شد که اقدام یک واعظ به موفقیت انجامید، درحالی که مرجعیت هنوز در این امر دخالت نکرده است و اگر ناکام بمانیم، عواقب آن فقط گریبان یک واعظ را میگیرد و مرجعیت لطمه نمیخورد.»
به اعتقاد خزعلی «بهرغم دقت بالای آقای بروجردی، امام در امور سیاسی، درک عمیقتر و هوشمندانهتری داشتند.» به گفته او احتمالا آیتالله بروجردی، «شکست و تنهایی آیتالله کاشانی و شهادت مرحوم مدرس و شکست مشروطیت» را در خاطر داشته و از همین بابت «نمیخواستند مخالفت صریح با رژیم» حوزه را در خطر قرار دهد.
سال 1340 آیتالله بروجردی که مرجعیت تام شیعیان را برعهده داشت، درگذشت. یک سال پس از این اتفاق، شاه و نخستوزیرش اسدالله علم، در شرایطی که مجلس شورای ملی منحل شده بود، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در دستور کار قرار دادند تا اجرایی شود. این لایحه درباره انتخابات مجلس شورای ملی سه بخش داشت که طبق آن، «شرط اسلام و سوگند به قرآن از شرایط انتخابشوندگان حذف شده؛ به زنان اجازه انتخاب کردن و انتخاب شدن داده میشد و همچنین به جای سوگند به قرآن، سوگند به «کتاب آسمانی» کافی دانسته شده بود.» این امر باعث خشم و اعتراض چهرههای شناختهشده حوزه علمیه قم و در راس آنها، بنیانگذار انقلاب شد. خزعلی در آن دوران بیشتر در حال سفر میان شهرها برای تبلیغ بود. خودش گفته که «از همان ابتدا در جریان مبارزه علیه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی پیوسته در خدمت امام بودم و یک لحظه هم ایشان را ترک نکردم.» اعتراض بزرگان حوزه بیشتر حول محور سوگند به «کتاب آسمانی» به جای قرآن بود و همچنین اعطای حق رای به زنان که نهایتا پس از اعتراضات شکلگرفته علیه این لایحه، دولت ملغی شدن اجرای آن را اعلام کرد.
خزعلی در ادامه همراهیاش با «امام خمینی» به ماجرای مدرسه فیضیه قم در دوم فروردین ماه 1342 اشاره داشته است. در این روز به مناسبت شهادت امامصادق (ع)، مراسم عزاداری در فیضیه برقرار بود. به گفته خزعلی نیروهای رژیم شاه «با صلواتهای پیدرپی درصدد اخلال در سخنرانی امام» بودند که نهایتا منتهی به درگیری شد. او در عین حال میگوید «آن روز چون ایام نوروز بود و برای من میهمانان زیادی آمده بود، نتوانستم در محل حادثه باشم. پس از حادثه به فیضیه رفتم و اوضاع را غیرعادی دیدم بهطوری که نتوانستم وارد مدرسه شوم. فردای آن روز که رفتم اثری از درهای شکسته ندیدم. لابد آنها را جمع کرده بودند اما آثار ویرانی همه جا به چشم میآمد.»
خزعلی روایت میکند که بعد از حادثه فیضیه «امام من را خواستند و گفتند نزد آقایان گلپایگانی و شریعتمداری برو و از آنها بخواه تا سه نفری، اعلامیهای را در محکومیت جنایات رژیم شاه صادر کنیم.» او ادامه میدهد که ابتدا به منزل آیتالله گلپایگانی رفته و به علت بیماری کسی را به حضور نمیپذیرفت. بعد از آن، به منزل آیتالله شریعتمداری رفته که «او پیشنهاد امام را رد کرد و گفت به صلاح نیست. او معتقد بود که افرادی غیر از مراجع امضا کنند. البته امام این پیشنهاد را نپذیرفتند.»
خزعلی، در طول دوره فعالیتهایش علیه حکومت پهلوی، یک مرتبه در «قزلقلعه» زندانی شد. او همچنین بیشتر از زندان، در تبعید بوده است؛ گناوه و زابل ازجمله شهرهای محل تبعید او بوده است. خزعلی در دهه 1330 از یکسو با حزب توده مقابله میکرد و ازسوی دیگر، با «فداییان اسلام» همکاری تنگاتنگی داشت. او همچنین رفاقت نزدیکی با اندرزگو داشته است. او در مورد سابقه آشناییاش گفته که اندرزگو در جلسات سخنرانیاش در آبادان شرکت میکرده است.
او همچنین از نواب صفوی بابت به قتل رساندن احمد کسروی تقدیر کرده بود. به گفته خزعلی «سخنان کفرآمیز کسروی که متضمن نفی برخی از مسلمات اسلام و تشیع و توهین به ساحت مقدس قرآن و ائمه بود، به نجف رسیده بود و بخش مهمی از علما او را مرتد دانسته بودند. نواب صفوی برای حصول اطمینان به ایران آمد و با کسروی به مباحثه پرداخت. وقتی که کسروی در میانه بحث او را تهدید به مرگ کرد، نواب صفوی دریافت که این فرد عنود و لجوج قابل هدایت نیست و لذا تصمیم گرفت او را از میان بردارد.»
خزعلی درباره نگارش قانون اساسی گفته «وقتی که برای تدوین قانون اساسی به همراه خبرگان قانون اساسی، پیش امام رفتیم (بنده هم از طرف مشهدیها عضو بودم)، امام تذکراتی دادند اما در بین آن عده که به احزاب مختلف منتسب بودند، نتوانستند آشکار سخن بگویند، بعد از جلسه، امام به سه، چهار نفر ازجمله بنده، آقای بهشتی و به نظرم آقای مشکینی گفتند شما بنشینید.» او ادامه داده که «امام فرمود، مواظب باشید مال مردم را از بین نبرند، اگر مالی از حلال به دست آمده، نگویند پول باید بین فقرا تقسیم شود. دیگر اینکه مواظب باشید در جمهوری اسلامی، زن، رییسجمهور نشود؛ اگر دست آنها داده میشد، چه فرقی میکرد، همان جمهوری بود که هرکس را انتخاب کردند، کما اینکه الان زمزمهاش را دارند، چون امام فرمود مواظب باشید، آقای بهشتی خیلی با زرنگی گفت؛ رجال سیاسی.»
خزعلی دهه 60 با حکم امام عضو شورای نگهبان شد و تا سال 1378 او همچنان عضو بود. به گفته خودش تمایلی به عضویت در این شورا نداشته، چراکه «درس و تبلیغ» را بیشتر دوست داشته است. او روایت کرده که «امام مرا خواست و فرمود به شورای نگهبان بیا. عرض کردم که تدریس و تبلیغ را بیشتر دوست دارم. قبول کرد و من را معاف کرد، اما چندی بعد دوباره پیغام فرستادند، باز هم همان عذر را خواستم، فرمود به آن کار هم میرسی. من هم، چون امام گفت، گفتم چشم. من هیچکس را بعد از امام زمان (عج)، مانند ایشان دوست ندارم.»
این روحانی پرنفوذ از طرفداران نظریه جاری بر شورای نگهبان یعنی نظارت استصوابی بود. او نظارت استصوابی را «هتک حرمت نظر مردم» نمیداند. او گفته بود «مردم هم میدانند که در بین اینها (نامزدهای انتخابات) متقلب، دروغگو، دلار بگیر و پهنکننده فرش قرمز جلوی پای امریکا هم هست {که میگویند} اهل مذاکره با امریکا باشیم، یعنی ما میشها با گرگها مذاکره کنیم. مردم اینها را میدانند، میگویند کسی جلوی اینها را بگیرد، به ما این اجازه را ندادهاند و به شورای نگهبان دادهاند. آنها هم دردشان همین است و شورای نگهبان، استخوان لای گلوی اینهاست.»
یکی از پرحاشیهترین بخشهای فعالیت خزعلی در شورای نگهبان به زمان مجلس سوم بازمیگردد. ماجرا از آنجا شروع شد که خزعلی بالای منبر محمد سلامتی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منتخب مجلس سوم را «کمونیست» خوانده بود. سلامتی در یک مصاحبه گفته بود که «بعد از اینکه من در مجلس سوم رای آوردم، آقای خزعلی بالای منبر رفت و گفت یک نفر مثل آقای سلامتی که کمونیست است، رای آورده که وارد مجلس شود و معلوم نیست در مجلس میخواهد چه کار کند.»
این سخنان خزعلی باعث واکنش بنیانگذار انقلاب اسلامی شد؛ امام خمینی در نامهای خطاب به فقهای شورای نگهبان آنها را از انجمن حجتیه بر حذر داشته بود و مشخصا خزعلی را با لحنی عتابآلود مخاطب قرار داده بود.
در نامه آمده: «گاهی دیده میشود که بعضی از آقایان محترم در مسائلی وارد میشوند که موجب وهن شورای نگهبان است.» بنیانگذار انقلاب اسلامی در ادامه با بیان اینکه «فقهای محترم باید توجه داشته باشند که نباید در مسائلی که مورد درگیری هست وارد بشوند»، نوشته بود: «از باب مثال در شأن شورای نگهبان و حتی خود حضرت آقای خزعلی نیست که به افراد مختلف تندی کند. اینکه دیگر روشن است که روی منبر یا هر جایی حرام است به مسلمانی نسبت «کمونیستی» داد. بر فرض که ایشان بگوید من نسبت ندادم ولی این را که معترفند که گفتهاند: میگویند، آقای سلامتی کمونیست است. آیا این توهین و گناه بزرگ از شخصی که عضو شورای نگهبان است آنهم به مسلمانی که نماینده مردم تهران است، شرعا چه صورتی دارد؟»
در ادامه نامه آمده بود: «مادامی که شما اینگونه عمل میکنید بازهم توقع دارید جوانان انقلابی تند، احترام شما را بگیرند؟ آیا شخصی که میآید نزد فقهای شورای نگهبان و میگوید: اگر گناهی هم کردهام توبه میکنم، راه درستی را رفته است یا کسی که روی منبر این توبه را به عنوان ضعف یک نماینده نقل میکند؟ بحث بر سر خوبی و بدی نمایندگان و سایر افراد نیست، بحث بر سر گناه و کج رفتن است.»
در بخش دیگری از نامه تندتر از سایر بخشها، به شورای نگهبان گفته شده بود که پرخاشگر نباشند: «همه باید توجه کنیم که آلت دست بازیگران سیاسی نشویم. باید سعی شود آقایان به عنوان منبری پرخاشگر که تا این مرحله حاضر است پیش رود؛ معرفی نشوند. شما نگویید، آنها به ما بد میگویند و ما با این صحبتها جواب آنها را میدهیم. آنها که به شما بد میگویند، پست مقدس شورای نگهبان را ندارند. شما در مکانی نشستهاید که باید خیلی از مسائل را با سکوت و وزانت خویش حل کنید.»
در پایان نامه بنیانگذار انقلاب اشاره به موضوعی کرده بود که احتمالا یکی از مخاطبانش باید خود ابوالقاسم خزعلی باشد؛ اشاراتی درباره انجمن حجتیه به فقهای شورای نگهبان: «حواستان را جمع کنید که نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیهایها همهچیزتان را نابود کردند. من به شما آقایان علاقهمندم ولی لازم میدانم گاهی که مسالهای را میبینم تذکر بدهم.»
چرایی اشاره به انجمن حجتیه در نامه امام به فقهای شورای نگهبان را باید در سخنان خزعلی جستوجو کرد؛ خزعلی سال 1381 در گفتوگو با «ایسنا» از این انجمن دفاع کرده بود: «انجمن حجتیه را بد معرفی کردند، آقای شیخ محمود حلبی نوشت که ما دراختیار شماییم؛ من معاندین (انجمن را) در باطن بهایی میبینم، اما در ظاهر، بعضی از روحانیون. این بعضی از روحانیون، ضعفهایی مختصری از آن میدیدند، اما اصلا مخالف نبودند و الان هم که من به بعضی از مسوولان بالا گفتم، تکان خوردند، تکان خوردند. گفتم که جریان این است که اینها خدماتی کردند که حالا مناسب نیست (بگویم) و شاید در رادیو که همه گوش بدهند، خدمات آنها را بیان کنم، اینها خدماتی کردند که دیگران نکردهاند ولی آنقدر به آنها فشار آوردند که بعضی از آنها هم وقتی دیدند اینطور است از دعا کردن بر امام خودداری کردند که برای همین سوژه قرار گرفتند، فحش شنیدند و گفته شد که اینها میگویند: «معصیت کنید تا امام زمان (عج) بیاید»، در صورتی که آنها ابدا این حرف را نزدند، به امام عرض کردم آقا، اینها چنین حرفی نمیزنند، اینها نمازخوان هستند، اینها اهل جهادند، بعد امام فرمود چرا از خودشان دفاع نکردند؟ گفتم اگر دفاع کنند، مردم بر سر آنها میزنند و میگویند امام اینطور فرموده، شما اینطور حرف میزنید و امام پی برد که اینها آن حرف را نمیزنند، امام پاک بود و هر جا هر چه را که میدید درست است، بیان میکرد اما بعضی از کسانی که پیش او میرفتند چیزی میگفتند، ممکن هم هست که ضعفی از کسی ببینند اما نه از رده بالا و این ضعف را به امام برسانند، ایشان هم بشری است مانند بشرهای دیگر البته بشری باهوش.»
او تعاملش با انجمن حجتیه نیز گفته بود: «من از طرف امام در انجمن نماینده شدم نه عضو آنها، بعد که رفته بودند و زده بودند، گفتم آقا اینطور نیست، گفتند دیگر نمایندگی را برداشتیم، دیگر نماینده من نباش. آقای مطهری رحمتالله علیه فرمود: خزعلی، اینها (انجمن حجتیهایها) مظلوم هستند، بیا با هم پیش امام برویم و به امام بگوییم، اینها امام زمانباور هستند. بعد او به مشهد رفت. بنا بود از مشهد که برگشت، با ایشان پیش امام برویم اما فرصتی پیش آمد که من پیش امام رفتم و حرفی را که با آقای مطهری میخواستیم بزنیم را بنده خودم زدم، امام قبول کردند، گفتند تو نماینده من باش، مرحوم آقای مطهری که از مشهد برگشتند، گفتم نتیجه بحمدالله مثبت بود، او هم دلش میسوخت، میگفت اینها را مظلوم قرار دادهاند، اینها امام زمان باورند، نباید اینها را از دست داد.»
خزعلی در ادامه توضیحاتش پیرامون انجمن حجتیه گفته بود: «آنها منحل نشدند، فقط کاری نمیکنند، الان فعالیت ندارند، فقط معارف اسلامی را میگویند، اما دیگر با بهاییت در نمیافتند. الان دستگاه انتظار دارد که بیایند و مشغول کار شوند، به خود بنده گفتند که بیایند، ما هم به آنها کمک میکنیم، فهمیدهاند که اینها آنطور نیستند و الان به آنها احتیاج دارند؛ افراد ارزندهای دارند، از جمله تیمسار صیاد شیرازی، از افراد ارزنده اینها بود، بعضی از آنها سمتهایی دارند و از افراد برجسته حجتیه بودند، خب، تشخیص میدهند که اینها خائن نیستند. حجتیهایها الان هم هستند، مشغول کارهای دینی خودشان هستند، جلسهای دارند و....، البته فعالیت دینی به نفع دستگاه نه در مقابل دستگاه. از طرف وزارت اطلاعات گفته بودند که اینها برای براندازی دارند کار میکنند و چند نفرشان را گرفتهایم، من از آقای یونسی وزیر اطلاعات پرسیدم که چند نفرشان را گرفتید؟ یک نفرشان هم گرفته نشده است، اینها چه عمل براندازیای دارند. ایشان ساکت شد. گفتم چرا چنین چیزی از جانب وزارت نشر میدهند؛ اینها اصلا در کجا (چه جایگاهی) هستند که بخواهند براندازی کنند؟»
خزعلی در دوران اصلاحات یکی از مخالفان سرسخت محمد خاتمی و دولت او بود. او از ابراز مخالفتش با خاتمی هیچ ابایی نداشت و حتی رای خود در شورای نگهبان برای بررسی صلاحیت خاتمی را هم صراحتا اعلام کرد که منفی بوده است: «کمتر کسی خاتمی را در آن زمان میشناخت، بنده چون میشناختم، در شورای نگهبان، صلاحیت ایشان را تایید نکردیم، گفتم ایشان در وزارت ارشاد هم خوب کار نکرد، من رای نمیدهم. آقای علیزاده یکی دیگر از اعضای شورای نگهبان هم رای نداد و الان هم بر رای خودمان هستیم.» علت مخالفتش را هم نگرانی از آنچه «غربزدگی» خوانده بود، بیان کرد.
او حتی با وجود عضویت در شورای نگهبان و تاثیرگذار بودنش در روند انتخابات، هیچگاه از بیان مخالفتش با خاتمی ابایی نداشت و حتی سخنانی را هم در جهت تایید خودش، به پدر خاتمی منسوب کرده بود: «قبل از آنکه آقای خاتمی سال 76 در انتخابات پیروز شود من در یزد صحبت کردم. من در آن سخنرانی گفتم زمانی که پدر ایشان مطلع شد که محمدخاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد شده است، گفتند که این خطرناک است، چراکه محمد غربزده است.»
او اظهارات متفاوت کم نداشته است؛ از جمله درباره عید غدیر و عید نوروز. خزعلی که دبیرکل «بنیاد بینالمللی غدیر» هم بود، سال 1383 در سخنانی تاکید کرده بود که «عید ایرانیان در ابتدای سال باید از نوروز به هفته غدیر تغییر یابد.» خزعلی افزوده بود که «اکنون عید ایرانیان در 13 روز ابتدایی سال است، درحالی که هفته غدیر مناسبترین زمان برای این عید است. باید برای تغییر عید از نوروز به غدیر، زمینهسازی کنیم و اگر بستر مناسب فراهم شد، از دولت درخواست نماییم که هفت روز غدیر را تبدیل به عید نماید.»
خزعلی در کنار مصباحیزدی، حامی دو آتشه محمود احمدینژاد بود و توصیفات اغراقآمیزی درباره او بیان میکرد؛ البته از سال 1384 تا لااقل 1388 و پیش از ماجرای معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی، در حاکمیت تقریبا چنین نظراتی پیرامون رییس دولتهای نهم و دهم شنیده میشد. خزعلی هم یکی از همین افراد بود.
در ماههای پایانی عمر، خزعلی در گفتوگو با روزنامه جوان، روایتی از سالهای اول احمدینژاد میگوید که نشاندهنده نوع نگاهش به او بوده است: «سال اولی که احمدینژاد به نیویورک رفت و در سازمان ملل سخنرانی کرد بنده به دیدار احمدینژاد رفتم و لبهای ایشان را بوسیدم و به او گفتم به این خاطر لبهای تو را بوسیدهام که از امام زمان (عج) نام بردهای آنهم در جایی که قلب جهان کفر به حساب میآید.»
سخنان او در حمایت از محمود احمدینژاد هم ازجمله اظهارات جنجالبرانگیز خزعلی بود. او سال 88 در همایش «سادات حامی احمدینژاد» گفته بود که «احمدینژاد مسلمانان دنیا را سربلند کرده است.» خزعلی او را «مردی والا» توصیف کرده و افزوده که «احمدینژاد اسراییل را زمین زد.»
مردادماه سال 1388 خزعلی که نماینده خراسان در مجلس خبرگان رهبری بود، پس از نماز جمعه و قبل از اقامه نماز عصر، میکروفن را دراختیار گرفت پیرامون معاون اولی اسفندیار رحیم مشایی انتقاد کرد و گفت «به احمدینژاد تلفن زدم اما او جواب تلفن را نداده است.» او افزوده بود: «من در جریان انتخابات هر جا که نشستم از احمدینژاد تعریف کردم اما انتخاب مشایی یک اشتباه بود.»
اما مدتی پس از این جنجالها خزعلی همچنان از احمدینژاد حمایت میکرد: «متاسفانه پولهای زیادی از بیتالمال به واسطه نفوذیها و منحرفان به باد داده میشود که این با مشی احمدینژاد نمیخواند.» او در همین مصاحبه که سال 90 انجام داده، بهشدت از ارتباط افرادی که آنها را «جریان انحرافی» میخواند، با محمود احمدینژاد انتقاد کرده و گفته بود: «در طول ماههای گذشته بارها شاهد بودهایم که این گروه شعارهایی در زمینه ایرانیگری و مکتب ایرانی در سطح رسانهها مطرح کرده است. مگر ایران چه مکتبی داشته است؟ خاک ایران با خاک افغانستان یا عراق چه فرقی دارد؟» خزعلی تاکید کرده بود: «آقایانی که مباحث این شکلی را بیان میکنند نفوذ کردهاند در اطراف آقای رییسجمهور هر چند که خدمات رییس دولت جای قدردانی و تشکر دارد ولی ایشان باید در مورد اطرافیان خود مواظبت لازم را به خرج دهند.»
با این وجود آذر ماه 1388، محمود احمدینژاد طی مراسمی، به ابوالقاسم خزعلی به واسطه فعالیتهایش در دوران پیش و بعد از انقلاب، نشان درجه یک خدمت اهدا کرده بود.
سال 1392 نیز پا به پای مصباحیزدی، از سعید جلیلی اعلام حمایت کرد. پیش از انتخابات ریاستجمهوری آن سال، در جلسهای خزعلی خطاب به جلیلی گفته بود: «من همان روز اول اعلام صلاحیتها توسط شورای نگهبان گفتم که من آقای جلیلی را انتخاب کردم. به همه دوستان هم بحمدالله اعلام کردم که من منتخبم آقای جلیلی است، چون شما پشتیبان ولایت فقیه هستید. مجالسی هم خدمت شما رسیده بودم و خیلی دوست داشتم شما را.»
او با اکبر هاشمیرفسنجانی، اختلافنظر جدی داشت. سال 1393 و در جریان نشست مجلس خبرگان برای هیاترییسه آن، رایگیری صورت گرفت که محمد یزدی توانست در رقابت با هاشمیرفسنجانی پیروز شود. مدتی بعد خزعلی ریاست یزدی بر خبرگان را «خوب» و برای مردم «نعمت» دانست و گفته بود: «آقای هاشمی همان مقدار رای که آورد برای ما محل بحث است اما خداوند رفع کرد.»
خزعلی در همان مصاحبه که خرداد 1394 انجام شد، درباره انتخابات خبرگان که قرار بود اسفند همان سال برگزار شود، گفته بود که «اگر آقای هاشمی بخواهد روی کار بیاید من بمیرم و زمان ایشان را نبینم.» هاشمیرفسنجانی در آن انتخابات توانست با کسب دو میلیون و 300 هزار رای نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری شد و خزعلی هم پیش از آنکه هاشمیرفسنجانی در خبرگان رای بیاورد درگذشت؛ 25 شهریور 1394.