به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی (یا مثنوی مولوی)، نام کتاب شعری از مولانا جلالالدین محمد بلخی است.
این کتاب حدوداً از 26٬000 بیت و 6 دفتر تشکیل شده اما در چاپ حاضر تعداد ابیات آن که برابر با ابیات تصحیح و طبع نیکلسون است، از این قرار است.
داستانی که شنیدید به نثر روان و داستان گونه شعری از مثنوی و معنوی بود.
گفت و گوی خلیفه و لیلی در دفتر اول مثنوی و در داستان پادشاه یهود که نصرانیان را می کشت آمده است.داستان پادشاه جهود بسیار مفصل است و در رد تعصب بیان شده و چندین موضوع فرعی را در دل خود دارد.نکته ای کوتاه از این حکایت نقل می کنیم به امید اینکه مشوقی باشد که دوستان کل حکایت را مطالعه فرمایند. در میان این حکایت سوال خلیفه از لیلی و جوابهای جالب و در خور شنیدن از لیلی می شنویم. خلیفه از لیلی پرسید که تو چندان زیبا نیستی.چگونه مجنون شیدایی تو گشته است؟پاسخ داد خاموش باش زیرا تو مجنون نیستی و درک درستی از زیبایی نداری. ظاهرا گفت و گو در همین حد است اما از زبان لیلی مولانا سخنان دیگری بیان می کند: هر کس تمام فکرش در پی کسب لذات مادی است به واقع خود را بیدار می پندارد در واقع غافل است و بیداریش هزار مرتبه از خواب بدتر است چرا که او را از حقیقت دور تر کرده است.این بیداری که در نظر مولانا از خواب بدتر است و مذموم و مورد نکوهش است دنیا پرستی محض و غفلت از معنویت است. این بیداری را ناشی از خیالات می داند که اراده انسان را معطوف به کسب منافع مادی محدود می کند و او را گرفتار حسد می کند و حسد چشمان را کور و اراده را ضعیف نموده تا جایی که مجالی برای پرداختن به امور معنوی باقی نماند. و ببینید و بشنوید ادامه داستان را ..