به بهانه روز جهانی هنر، زیباترین شعر مولانا را با صدای دلنشین رشید کاکاوند در وصف زیبایی‌های عشق بشنوید + ویدئو / مُرده بُدم زنده شدم...

  سه شنبه، 26 فروردین 1404
ساعدنیوز: در این فیلم شعرخوانی زیبای رشید کاکاوند با اشعار سوزناک مولانا را مشاهده می کنید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، رشید کاکاوند (زادهٔ 1346 در نیشابور) دکتر ادبیات فارسی، شاعر، داستان‌نویس، ترانه‌سرا، پژوهشگر ادبیات فارسی، مجری رادیو و تلویزیون و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی است. دوره کارشناسی ادبیات را در دانشگاه علامه طباطبایی، فوق لیسانس در دانشگاه آزاد کرج و دکتری ادبیات فارسی را دردانشگاه کردستان در سنندج خوانده و اکنون عضو هیئت علمی و مدرس دانشگاه آزاد کرج است. کاکاوند به تفأل حافظ و قصه‌گویی نیز معروف است.

مُرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا

زَهرهٔ شیر است مرا، زُهرهٔ تابنده شدم

گفت که: «دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای»

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که: «سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای»

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که: «تو کشته نه‌ای، در طرب آغشته نه‌ای»

پیش رخ زنده‌کُنش کشته و افکنده شدم

گفت که: «تو زیرککی، مست خیالی و شکی»

گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم

گفت که: «تو شمع شدی، قبلهٔ این جمع شدی»

جمع نیَم، شمع نیَم، دودِ پراکنده شدم

گفت که: «شیخی و سَری، پیش‌رو و راهبری»

شیخ نیَم، پیش نیَم، امرِ تو را بنده شدم

گفت که: «با بال و پری، من پر و بالت ندهم»

در هوسِ بال و پرش، بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو: «راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم»

گفت مرا عشقِ کهن: «از برِ ما نقل مکن»

گفتم: «آری، نکنم، ساکن و باشنده شدم»

چشمهٔ خورشید تویی، سایه‌گه بید منم

چونک زدی بر سر من، پست و گُدازنده شدم

تابش جان یافت دلم، وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم

صورت جان، وقت سحر، لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بُدم، شاه و خداونده شدم

شُکر کند کاغذ تو از شَکر بی‌حدِ تو

کآمد او در بر من، با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دُژم، از فلک و چرخ به خم

کز نظر و گردش او، نور پذیرنده شدم

شکر کند چرخِ فلک، از مَلِک و مُلک و مَلَک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

زُهره بدم ماه شدم، چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر

کز اثر خندهٔ تو، گلشنِ خندنده شدم

باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان

کز رخِ آن شاهِ جهان، فرّخ و فرخُنده شدم


شاعر در این شعر به تجربه‌های عمیق و دگرگونی‌های روحی خود اشاره می‌کند. او از مرگ و زندگی نام می‌برد و بیان می‌کند که عشق او را زنده کرده و به حالتی شاد و خندان رسانده است. در طول شعر، او به گفتگو با یک معلم، شاید عشق یا خداوند، پرداخته و از تغییرات درونی‌اش می‌گوید؛ از دیوانگی و سرمستی تا تبدیل شدن به شمعی در جمع عاشقان. او از عاشق شدن و عمیق‌تر شدن در عشق یاد می‌کند و اینکه چگونه هر بار در پاسخ به سوالات و چالش‌ها به درک جدیدی از عشق می‌رسد. در نهایت، او بر تحول و تجدید حیات خود تأکید می‌کند و به نور و زیبایی عشق اشاره دارد که همه چیز را روشن و شاداب کرده است.


برای مشاهده سایر اشعار با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.

9 دیدگاه


  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
بازدیدکننده
5 روز پیش

شعر مولانا زیباست اما استاد کاکاوند عزیز با عشقی که به ادبیات داره زیبایی شعر رو صد چندان می‌کنه ❤️❤️❤️
مهدی
6 روز پیش

همه چیز از عشق سر چشمه میگیرد عشق به خدا عشق به انسان عشق به تمام هستی
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها