در ادامه ساعد نیوز گلچینی از بهترین شعر های فاسی در وصف چشمان جذاب آهو یا غزال آورده است که از شما کاربران محترم دعوت میکنیم تا باما همراه باشید و این مطالب زیبا را شاهد باشید. همراه ساعد نیوز باشید.
زیباترین متن ادبی در وصف چشمان زیبای آهو
اشراق چشمان تو هنگامی که می تابد
دیوانه خواهد کرد حتی سهروردی را …
*************************
ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها
و فضای چشمانت
گسترده تر از فضای آزادی…
تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام
از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم…
و از اشعاری که آمده اند…
و اشعاری که خواهند آمد…
اما معدودی قلب شما را تسخیر خواهند کرد،
آنها را دنبال کنید.
*************************
دستم را
به زیبایی تو نزدیک می کنم
و خواب از سرم می پرد
حتما که نباید
فنجان را سر کشید
گاهی قهوه از چشم ها
در جان می چکد.
*************************
اجازه بده پنج دقیقه
فقط پنج دقیقه
سرم را روی شانه ات بگذارم
چشم ها را ببندم و
زمین از نو آرام شود
*************************
روی در روی و
نگه بر نگه و
چشم به چشم!
حرف ما و تو
چه محتاج زبانست امروز؟
*************************
آدم های اینجا
هیچکدام شبیه تو نیستند
دلتنگت که می شوم
چشم هایم را می بندم
باران را تجسّم می کنم
تو زلال مهربانی
مهربان زلالی …
*************************
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
*************************
ای لبانـــم بــــوسه گاه بوسه ات،
خیــره چشمانــم به راه بوسه ات…!
*************************
آسمان
و هر چه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگ ها که هدر رفتند
و تو نشدند.
*************************
همیشه چشمانت
دو چشمه اند در خواب هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می شود
می بینم بسترم
سرشار از گل عشق توست
و نم نم گیاه و سبزینه …
*************************
چونان به من نزدیکی
که اگر جایی نباشم، تو نیز نیستی
چونان نزدیکی
که دست های تو بر شانه ام
گویی دست های من اند
و هنگام که تو چشم می بندی
منم که به خواب می روم!
*************************
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر
*************************
نمی گویم به وصل خویش شادم گاه گاهی کن
بلاگردان چشمت کن مرا گاهی نگاهی کن.
*************************
می بارم
چشمانی کو که تو را ببینم
دهانی که تو را بخوانم
گوشی که تو را بشنوم
*************************
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم !
دیگر چرا به فصل نگاهت بهار نیست؟
چشمت برای دیدن من بیقرار نیست؟
افتادم چو اشک از چشمانت ای دریغ!
دیگر مرا به چشم تو هم اعتبارنیست
*************************
دیر شده، می دانم!
باید بیایم
باران را در چشم هایت بند بیاورم؛
به قلبت نفوذ کنم و
خاطره ی سالها تنهایی ات را پاک کنم!
*************************
پا مکِش از سرِ خاکم که پس از مردن هم
به رهت چشم امیدم نگران خواهد بود.
*************************
من با چشمان تو
اندوه آزادیِ هزار پرنده ی بی راه را
گریسته بودم
و تو
نمی دانستی…
*************************
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمی گیرد
*************************
تو با یک چشم با خلق و، به دیگر چشم با مایی
بدین منظور گم کردن ، مشوّش ساز دل هایی
*************************
رخ گلگون تو من را فنا كرد
به چشم بي مثال من را نگاه كرد
به فن چشم آهو از دل من
غم و دردي كه پنهان بود جدا كرد
*************************
چشم آهو
چه خوش روزی که خوش رویی کمان ساق ابرویی
کمان ساق ابرویی چه خوش روزی که خوش رویی
تو آهویی که دارد چشم تو هر لحظه جادویی
توجادویی که وحشی می شود از چشمت آهویی
پرستویی به باغ دل ، گلستانم نگهداری
نگهدار گلستانی ، به باغ دل پرستویی
گلی شیرین بیانی نرگسی نیلوفری یاسی
شقایق نسترن نازی گلستانی ز شب بویی
نمی دانم چرا زلف تو را هر روز می بویم
نمی دانم چرا زلف مرا هر روز می ب ...
*************************
بگرفته چشمم"چشم آهو"دامنت را
در حسرتم، شايد بيابم خرمنت را
در آرزوي ناز دستانت، نشستم
ديوانه ام، مستم، بگيرم دامنت را
آهي كشم تا آسمان باري ببارد
تا سيل اشكم خيس گرداند تنت را
يك عمر در كار زوليخا مست گشتم
اين بار يوسف مي درد پيراهنت را
سامانه جانم به جانت پَر گرفته
پُر كرده زيبايي گُل، جانا تنت را
مهلاي عمرم هستي و مستان روحم
وصف جلالش مست گرداند تنت را
*************************
چشم آهو خبر از صید شدن در سر داشت
پشت یک پنجره دلواپســـــــی ام مانده بجا..
مثل صد آینه حیران دو چشـــــمان شـــما
نَقل عشق است که پرورده دامان خداست
نُقل مجلس شده رقصــــــــــیده اندام بقا
دست پرورد بلا عاشـــق و دلباخته تر
زده داغی به دل شیــــفته آییـــــــنه نما
در بدر در پی عشــــقی که ندارد چاره
چاره بی چاره تر از دردی و داغی ودوا
بشـــکند سینه هر ســــنگدلی شیشه غم
تا بدر یا برسد موج شـــکن اشک صبا
ما به دنبال لب وبوسه.
*************************
موج بر می خیزد ازآبی که طوفان دیده است
می گریزد آدم از چشمی که شیطان دیده است
ساحل دریا نمی ترسد ز سیلــــــی های موج
صورت ساحل از آن سیلی فراوان دیده است
قطره را رودی به دریــــــــا رهنمایی می کند
ابرمی رقصد از آن بادی که دوران دیده است
با دعا همراه بودن کارهــــــرسجّاده نیست
سجدگاه عشق از شب نور ایمان دیده است
عقل می ترسد بیاید تا به جولانـــگاه عشق
روز اول عشق را یکبار عریان دیده است
در میان گله گرگـ
پشت یک پنجره دلواپســـــــی ام مانده بجا..
مثل صد آینه حیران دو چشـــــمان شـــما
نَقل عشق است که پرورده دامان خداست
نُقل مجلس شده رقصــــــــــیده اندام بقا
دست پرورد بلا عاشـــق و دلباخته تر
زده داغی به دل شیــــفته آییـــــــنه نما
در بدر در پی عشــــقی که ندارد چاره
چاره بی چاره تر از دردی و داغی ودوا
بشـــکند سینه هر ســــنگدلی شیشه غم
تا بدر یا برسد موج شـــکن اشک صبا
ما به دنبال لب وبوسه نبـ� ...
*************************
چَشم آهو
بعد تو،ای چَشم آهوی ِ چمنزاران ِ من
بی توقلبم تنگ و تنگ است دشت هم
بی تو، بی چشمان ِ.، شب رنگین ِ تو
رجم ِ شیطانی ِ سنگ است.، دشت هم
بی تویی ، رخساره بُرد...، از شعر ها
قافیه ها یی که لَنگ است...، دشت هم
روح و جان....، بی تو رَجَز خوانند باز
با بهاران نیز....، جنگ است دشت هم
نای ِ چوپان ....، بی تو چون بیعار شد
نشئه ی ، تَریاک و بَنگ است دشت هم
بی تو فعل و فاعل ........، از بیداد مُرد
مرده رنگ و زرد رنگ است دشت هم
بی تو ، تصو ...
*************************
چشم آهو ،ای صنم ،ساحر ،چه بلوا می کنی
این دل شوریده را ،آری تو اغوا
می کنی
دیده حیران ،پای رفته ،رنج حاشا تا به کی
شاه بیت هر غزل در سینه ماوا
می کنی
سرکش و یاغی نبود ،این تار و پود
شب زده
گو که با رقص نگاهت ،خوب نجوا
می کنی
گشت لبریز از فراقت جام صبر این غزل
زهر این هجران ،به یک لبخند حلوا
می کنی
ای به یغما برده، جان و بند بند و مو به مو
کافری یا راهبی ، کز عشق پروا
می کنی
*************************
بَس که چَشمَت چَشم آهو
با نگاهَت در نگاهم میزند
آن نگاهِ همچو آهو
هَمچوصدجام شراب است و بَس
بس که غم در دشت دل
نوشین کاشتی تو زِ دل
دشت دل بی غَمت ای دوست
چون عَطَش لوت است و بس
بس که عطر دشت گلسارت
مستو خمارم کرده است
شهر دل بی بوی تو
شهر بی نور است و بس
بس که دیو دلتنگی
مریضم کرده است
کعبه ام را برده سویت
خواندنم شعراست و بس
امیدوارم از مطالب ارائه شده نهایت لذت را برده باشید .همچنین شما عزیزان مینوانید این مطالب را در فضای مجازی با دوستان خود به اشتراک بگذارید برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به بخش سرگرمی0اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.