آهو یا غزال همانطور که گفته شده از قدیم الایام مورد عنایت شاعران بود حتی برخی زبان شناسان بر این باورند که واژهٔ غزل که گونه ای شعر در ادبیات عاشقانه است بیشتر به دلیل همانندسازی زیبایی معشوق و آهو به یکدیگر، این چنین نامگذاری شده است . در داستان ها گفته می شود که خلیفه عبدالملک مروان (۶۴۶ تا ۷۰۵) یک بار یک آهو را به دلیل شباهتش به معشوقش آزاد کرده است. در ادامه با ساعد نیوز همراه باشید تا گلچینی از بهترین متن و شعر ادبی با مضمون آهو را مشاهده نمایید و لذت ببرید.
زیباترین متن و شعر ادبی با مضمون آهو
آهویی که به کفتار چشمک میزنه
لیاقت نداره سایه شیر بالاسرش باشه ..!
چه کرده ای که منِ تیز چنگِ،چشم دریده
میان این همه آهو،دلِ شکار ندارم…
*****
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی برج سپید خود
به زمین می نگرند….
*****
هر سیه چشمی چو آهو کِی کند ما را شکار ؟
چشم لیلی دیده ما را ، غرورِ دیگرست ……
*****
اے مالڪ قلبم
چون صید بہ دام تو بہ هر لحظہ شڪارم
اے طرفہ نگارم
ازدورے صیاد دگر تاب ندارم
رفتہ ست قرارم
چون آهوے گم گشتہ بہ هر سو دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
*****
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی…
*****
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟…
*****
یا امام رضا (ع)
در گوشه ای ز صحن و سرا جا بده مرا
آیا دلم کم از دل آهو
شکسته است..
ضامن که رضا باشد
من آهوی دربندم…
آقا بطلب حتما
کم می کند از دردم…!
*****
بپوش نیم ساعت دیگه میام دنبالت
رو باید جز معجزه ها قرار داد چون..
یه کوالای خسته رو تبدیل میکنه به یه غزال تیز پا
*****
اول قصه دلم خواست کنارم باشی
مرهم حال من و صبر و قرارم باشی
رنگ و رخسار دلم رفت در این سختی ها
دل به تو داده که تا نقش و نگارم باشی
قلب من وسط پاییز همین طوفان بود
گفتم ای کاش بمانی و بهارم باشی
پشت هم شعر غزل شعر غزل شعر غزل
من برای تو همایون تو سه تارم باشی
با تو من عهد نمودم که تو را دارم پس
دل به مردی ندهم چون تو قمارم باشی
تا که خندیدی و چشم تو به چشمم افتاد
بی جهت خواست دل آهوی شکارم باشی
شکل این قصه عوض شد و تو میفهمیدی
گفتم ای کاش در آغوش و حصارم باشی
نه قراری و نه قولی نه! فقط دل بستم
تا که تو معجزه ی حال نزارم باشی
وای عاشق شدم و حال دلم آشوب است
کاش مانند من این لحظه دچارم باشی
من فقط خواسته بودم که تو مرهم باشی
فکر کردی که خودت دار و ندارم باشی؟
*****
حالا که پر از درد و هیاهو شده است
شاید که دچار کفر گیسو شده است
ای عشق بگو : گرسنگی را چه کند؟
شیری که اسیر چشم آهو شده است..!
*****
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...
*****
رگبار ناسزاهای تو و رمیدن آهوی تشنه کام عشق
آه،چه سوت و کور است
برکه ی دلم!...
*****
ضامن که رضا باشد
من آهوی دربندم...
آقا بطلب حتما
کم می کند از دردم...!...
*****
دیشب تو را دیدم سر کوچه ، خدایا...
مبهوت بودم دختری یا حور آیا؟
زنبیل دستت بود و در آن پاکت شیر...
گفتی که با زحمت یکی آورده ای گیر
البته غیر از شیر چیزدیگری را...
دیدم به زنبیل تو ای آهوی زیبا
یک جعبۀ شیرینی و قدری کلوچه ...
گویا برای ساکنین اهل کوچه
گفتی برای خیر امواتم خریدم...
البته گرچه خیری از آن ها ندیدم
دست چپت یک دانه نان بربری بود...
هرچند از خشخاش یا کنجد بری بود
از بوی آن آب از دهانم شد روانه...
گفتم به خود خالی ست جای هندوانه
ای وای چیز دی� ...
*****
یکی بچه آهو ز مادر جداست
که در جنگلی سبز و خرم رهاست
و از آنسو یکی گرگ بدکین وزشت
کمی دور تر پشت این صخره هاست
چو چشمش به آهوی زیبا فتاد
بگفتا که این طعمه را آشناست
چو سرگرم بازی به پروانه شد
ندانست گرگی کمین در خفاست
به یک لحظه افتاد در چنگ گرگ
نگوید کسی گرک را این خطاست
به هر ناله اش گرگ شادی نمود
که درندگی شیوه گرگهاست
به هر گوشه هستند گرگان هنوز
که در چنگشان آهویی بینواست
در این سالها ظلم ها می رود
خدا با تو ام من حواست کجا ...
شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن
*****
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت
*****
سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهوروشی کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
*****
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال
*****
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
*****
خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال
فزود داغ جنونم ز داغ چشم غزال
*****
دل رمیده گل از روزگار می چیند
نشاط روی زمین از غزال صحرایی است
*****
ماهی که می سرایم در شوقش این غزلها
چشم غزال دارد، رخساره غزاله
*****
غزال قدس نیاید ز لاغری به نظر
وگرنه کوتهی از زلف دلستان تو نیست
*****
از خود رمیده نیست عروج دماغ من
جامم نظر زگردش چشم غزال داشت
می گردد از سیاهی چشم غزال بیش
این وحشتی که در دل دیوانه من است
*****
خیال محمل تهمت بدوش سرمه مبند
رم غزال تو وحشت غبار بی سببیست
*****
از دیده غزال رباینده تر بود
سوراخ ها که در بدن زرنگار اوست
*****
کردیم سیر وادی وحشت سواد عشق
تا نقش پا همان رم چشم غزال داشت
*****
هر موج سبز، طرف کلاه شکسته ای
هر داغ لاله، چشم غزال رمیده ای است
امیدوارم از مطالب ارائه شده نهایت لذت را برده باشید شما کاربران عزیز میتوانید این مطالب را در انواع شبکه های مجازی با دوستان خود به اشتراک بگذارید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به بخش سرگرمی (اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.