به گزارش سرویس مجله خانواده ساعدنیوز، هرچقدر بیشتر با اصول تربیت کودک آشنا شوید و بدانید چه چیزی انتظارتان را می کشد، بهتر می توانید از اشتباهات رایج دوری کنید. اگر روش مقابله با این اشتباهات رایج را یاد بگیرید، یک قدم به تربیت بهتر فرزند خود نزدیک تر می شوید. در ادامه این مقاله از دپارتمان کودک و نوجوان مجله سلامت دکتر بهشتیان به 11 اشتباه متداول در تربیت کودک اشاره می کنیم. پس حواستان به موارد زیر باشد.
خیلی از پدر و مادرها تا چند ماه یا حتی چند سال درگیر ناامیدی و سرخوردگی هستند و این شرایط را تحمل می کنند، آن هم فقط به این خاطر که فکر می کنند بعضی از مشکلات حل شدنی نیست یا خیلی زود مشکلات را می پذیرند و به آن عادت می کنند. از جمله مشکلات رایج می توان به ساعت خواب، شب بیداری یا اوقات تلخی و اختلالات رفتاری در سنین بالاتر اشاره کرد.
پدر و مادرها برای تربیت فرزند با مشکلات زیادی رو به رو می شوند که اکثر این مشکلات قابل تغییر است یا راه چاره دارد. هر چند قبول دارم که واقعاً کار سختی است. خیلی وقت ها به کمک احتیاج پیدا می کنید. بچه ها، دفترچۀ راهنما ندارند! ولی با مطالعۀ کتاب و وب سایت های معتبر و مراجعه به روانشناس کودک و نوجوان می توانید چالش های تربیتی را پشت سر بگذارید.
اگر با مشکلی رو به رو هستید که راه حلش را پیدا نمی کنید یا به هر دری می زنید، باز هم آب از آب تکان نمی خورد، از روانشناس کودک کمک بگیرید.
قبل از اینکه برای حل مشکل تلاش کنید، اول باید ببینید با چه مشکلی رو به رو هستید. متأسفانه، گاهی والدین مشکلات تربیتی کودک را کوچک یا بزرگ می شمرند.
ممکن است والدین مشکلات کودک را ناچیز بشمرند و ناخواسته از اطلاعات مهم غافل بمانند. مثلاً متوجه نمی شوند که کودک درگیر افسردگی یا مصرف مواد است. از طرف دیگر، معمولاً بزرگ جلوه دادن مشکل ناشی از اضطراب است که باعث می شود کودک از سوی والدین احساس خفقان کند.
وقتی والدین مشکلات را کوچک می شمرند، در واقع احساسات فرزند خود را نادیده می گیرند و سهواً به او یاد می دهند که از مشکلات فرار کند. والدینی که مشکلات را بزرگ جلوه می دهند، به فرزند خود می آموزند که از موقعیت های منفی بحران بسازد و روی جنبه های منفی تمرکز کند.
والدینی که از فرزند خود توقعات بی جا دارند، سنگ جلوی پای او می اندازند. معمولاً این وضعیت زمانی رخ می دهد که والدین از دست فرزند دو سالۀ خود که هنوز دلش نمی خواهد او را از پوشک بگیرند، کودک شش ساله ای که شب ادراری دارد یا نوجوانی که بداخلاق و دمدمی مزاج است، خسته و ناامید می شوند. توقعات والدین باید متناسب با سطح رشد کودک باشد.
اگر والدین از فرزند خود توقع بی جا داشته باشند، استانداردهای کمال گرایی به طرز غیر واقعی در ذهن کودک بالا می رود. اکثر بچه ها نیاز دارند که توسط دیگران، به ویژه از طرف والدین، مورد قبول واقع شوند. ترس از ناامید کردن والدین به دلیل برآورده نکردن توقعات بی جای آن ها باعث می شود کودک مضطرب و پریشان شود. این وضعیت، عزت نفس کودک را خدشه دار می کند. در نتیجه، تلاش می کند تا از طریق رفتارهای منفی مورد تأیید واقع شود.
اگر والدین از فرزند خود توقعات بی جا داشته باشند، کودک از اینکه نمی تواند انتظارات را برآورده کند، شرمزده می شود و نسبت به خود باور منفی پیدا می کند. در واقع احساس می کند «به اندازۀ کافی خوب» نیست. حتی ممکن است دچار اضطراب شود.
تربیت متناقض بیشترین آسیب را به کودک وارد می کند. اگر یک روز جدی و محکم برخورد کنید و روز بعد تسلیم خواستۀ کودک شوید یا به رفتار کودک اهمیت ندهید، فرزند شما گیج می شود و نمی داند باید چه رفتاری از خود نشان دهد.
تربیت متناقض کودک را گیج می کند. اگر والدین جدی و محکم رفتار نکنند، کودک اقتدار آن ها را جدی نمی گیرد که ممکن است منجر به بی احترامی شود. باز هم در این وضعیت شاهد اضطراب و سردرگمی در کودکان خواهیم بود.
شاید فکر کنید اگر کودک را آزاد بگذارید، در حقش لطف می کنید اما اکثر بچه ها، مخصوصاً در سن پایین، بدون قانون و راهنما، گیج و سردرگم می شوند. شما با مشخص کردن قوانین و محدودیت ها، دنبال کردن روتین و قرار دادن گزینه های محدود پیش روی کودک به او کمک می کنید تا در طول روز برنامۀ مشخص داشته باشد.
اگر والدین هیچ قانون یا محدودیتی برای فرزند خود قائل نشوند، خطراتی نظیر رفتارهای منفی، کج خلقی، پرخاشگری، سرپیچی و جلب توجه ظاهر می شود. این مسئله در کوتاه مدت و بلندمدت، روی کودک و نحوۀ مقابله با شرایط مختلف تأثیر می گذارد. در کوتاه مدت، کودک محدودیت ها را نادیده می گیرد و به والدین خود احترام نمی گذارد. در بلندمدت، کودک خود را محق می داند و انتظار دارد همیشه (حتی وقتی کار اشتباه از او سر می زند) به خواستۀ خود برسد.
رابرت مکنزی در کتاب «کلیدهای رفتار با کودک سرسخت» از مقابله به مثل تحت عنوان «رقص خانوادگی» یاد می کند که به موجب آن، در دام الگوهای مخرب برقراری ارتباط می افتید. منظور از مقابله به مثل، برخورد فیزیکی نیست، بلکه انواع مختلف دارد: مثل عصبانی شدن، داد زدن و چند بار تکرار کردن یک حرف.
جنگ یا بحث با کودک منجر به توجه منفی می شود و او را در موضع قدرت قرار می دهد چون می تواند دست به واکنش جدی بزند. این کار نه تنها مشکل را حل نمی کند، بلکه ناخواسته به همان رفتار اشتباه دامن می زند که قصد جلوگیری از آن را دارید.
به جای مقابله به مثل، دست از جنگیدن بردارید و سراغ روش های موثر مثل تایم اوت و استفاده از پیامدهای منطقی و طبیعی بروید. پای بحث و جدل وقت تلف نکنید.
راضی نشدن به تغییر روش های تربیتیِ بی فایده به اندازۀ نادیده گرفتن مشکلات، دردسرساز است. برای مثال، شاید فکر کنید تایم اوت روش مناسبی برای تربیت کودک است اما اگر هر روز از همین روش برای اصلاح یک مشکل یا رفتار استفاده کنید، به نتیجۀ دلخواه نمی رسید.
یا فرض کنید کودک هر شب از تخت بیرون می آید و تا یک ساعت بعد نمی خوابد. در نتیجه شما دلسرد می شوید و کودک هم روز بعد خسته و بی انرژی است. در این شرایط، بهتر است از یک روش جدید برای خواباندن کودک استفاده کنید. اگر راه حل شما بی نتیجه است و نمی دانید بهتر است از چه روشی استفاده کنید، از متخصص یا روانشناس کمک بگیرید.
کودکان در محیط اطراف خود دنبال الگو می گردند تا با رفتارهای قابل قبول و غیر قابل قبول آشنا شوند. کودک بیش از همه با والدین خود سروکار دارد پس خیلی مهم است که الگوی خوبی برای او باشید.
کودک از این طریق، رفتارهای مثبت را یاد می گیرد. برای مثال، مشاهدۀ ارتباط سالم و مهارت های حل مشکل نقش مهمی در شکل گیری و تقویت این مهارت ها در کودک دارد.
اگر والدین از نظر رفتارهای مثبت و سالم الگوی مناسبی باشند، کودک مهارت های مقابله با مشکلات یا شرایط پرتنش را یاد می گیرد و با مهارت های برقراری ارتباط مثبت با دیگران آشنا می شود.
گاهی لازم است والدین وارد عمل شوند و در حل مشکل به کودک کمک کنند اما اگر همیشه مسوولیت مشکلات را بر عهده بگیرید، او نحوۀ تعامل با دیگران را یاد نمی گیرد.
در سن پایین، والدین به کودک یاد می دهند که چطور از حق خود دفاع کند و با مشکلات رو به رو شود و در واقع الگوی او هستند. اما هرچه کودک بزرگ تر می شود، والدین باید او را به حل مشکل تشویق کنند.
اگر والدین به جای کودک به جنگ مشکلات بروند، او یاد می گیرد که هیچ صدایی از خود ندارد. والدین باید کودک را تشویق کنند تا به روش درست از حق خود دفاع کند. بدین ترتیب، کودک می تواند مرزهای سالم خود را با دیگران مشخص کند.
طبیعتاً والدین تلاش می کنند تا از فرزند خود در برابر درد و رنج ناشی از اشتباه محافظت کنند اما کودک باید آزمون و خطا کند و مرتکب اشتباه شود تا از اشتباه خود درس بگیرد و بزرگ شود. هر بار که خطایی از ما سر می زند، فرصت پیدا می کنیم تا رفتار خود را ارزیابی کنیم و یاد می گیریم که در آینده متفاوت عمل کنیم و مسوولیت پذیر باشیم. این مهارت ها خیلی مهمند.
اگر همیشه سپر بلای فرزند خود باشید، فرصت یادگیری را از او می گیرید. به علاوه، ممکن است درمورد به باورهای اشتباه و ناسالم پیدا کند.
این کار روی میزان مقاومت و سرسختی کودک و شکل گیری مهارت های عاطفی و خودتسکینی یا دلداری دادن به خود تأثیر می گذارد. همچنین اگر همیشه سپر بلای فرزند خود باشید یا به او اجازۀ اشتباه کردن ندهید، ممکن است درگیر اعتماد به نفس پایین و ترس از شکست شود.
وقتی والدین صدای فرزند خود را می شنوند و به او توجه می کنند، در واقع به افکار و احساسات او احترام می گذارند. با این کار به فرزند خود نشان می دهید که برای او اهمیت قائلید و یک پیوند قوی و عمیق بینتان شکل می گیرد. اگر به دقت به نیازهای فرزند خود گوش دهید، به او کمک می کنید تا تصویر سالمی از خود بسازد و به او نشان می دهید که گوش دادن به دیگران بسیار مهم است.
اگر والدین به حرف فرزند خود توجه نکنند، او احساس می کند طرد شده و عزت نفس او خدشه دار می شود. کودک در بزرگسالی احساس می کند مورد تأیید دیگران نیست و مدام احساس سرخوردگی می کند.
اکثر پدر و مادرها در ابتدای مسیر پر فراز و نشیب تربیت کودک، قصد دارند به بهترین پدر و مادر ممکن تبدیل شوند. اما هر چقدر هم تلاش کنند، یک جاهایی می لنگند. کلید معما این است که بدانید در این مسیر مدام بهتر و بهتر می شوید.
مطمئن باشید اگر اشتباهات رایج را بشناسید و قبل از اینکه به فاجعه تبدیل شوند، برای حل آن تلاش کنید، قطعاً می توانید فرزندان خود را به موثرترین شکل ممکن تربیت کنید. در اغلب موارد، اولین قدم این است که با آغوش و ذهن باز، تغییرات را بپذیرید و در صورت نیاز، سراغ روش های متفاوت بروید.