به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی (11 دی 1285 – 27 شهریور 1367) متخلص به شهریار، شاعر بود که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده است. شهریار در سرودن گونههای دگرسان شعر مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیرهدست بود. اما بیشتر از دیگر گونهها در غزل شهره بود و از جمله غزلهای معروف او میتوان به «علی ای همای رحمت» و «خان ننه» و «حیدر بابایه سلام» «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی[2] داشته است.
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هرچه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوتهنظران
دل چون آینه اهل صفا میشکنند
که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریدهسران
گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لالهرویا تو ببخشای به خونینجگران
ره بیدادگران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربهدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
شاعر در این متن از دلتنگی و ناراحتی خود سخن میگوید. او از تصمیم به ترک معشوقهاش صحبت میکند و با اینکه از کوی او رفته، نگران اوست. احساس میکند که زمان و اتفاقات گذشته او را تحت تاثیر قرار داده و حسرتی در دلش باقی مانده است. شاعر به دنبال شخصی با بینش والاتر است تا بتواند غمهایش را درک کند. او دلش را مانند آینهای شفاف میبیند که نشانههایی از درد و رنج را در خود دارد و میفهمد که این رنجها ناشی از بیخبری از خدا و خود است. همچنین او یادآور میشود که در دلش شوری وجود دارد و تمام تجربیاتش به حسرت و درد ختم شده است. در نهایت، شاعر به غم و آوارگیاش اشاره میکند که مانند مسافری سرگردان در دلش جای دارد.