معرفی مجموعه تاریخ و فلسفه علم
بحث از فلسفۀ علوم اجتماعی در غرب فی نفسه نشان دهندۀ سست شدن پایههای علوم اجتماعی است و به چالش کشیدن مبانی معرفتشناختی نحلههای مختلف علوم اجتماعی در فلسفۀ علوم اجتماعی، خلعتِ جهان شمولی و مطلق بودن را کاملاً از تن علوم اجتماعی درآورده و این مباحث در کشور ما حداقل میتواند این باور خام و تاریخ گذشته که روش علمی «همهجایی» است و فرهنگ مدخلیتی در علم و بالطبع علوم اجتماعی ندارد را اندکی اصلاح کند.
در یک تقسیمبندی کلی میتوان گفت علوم اجتماعی و انسانیات، دو بخش اساسی علوم انسانی هستند. انسانیات (humanities) شامل ادبیات، فلسفه، هنر، تاریخ و سایر حوزههای انسانی است که معمولاً علم –به معنای ساینس (science)- به حساب نمیآیند و علوم اجتماعی (social science) حوزههایی چون جامعهشناسی، اقتصاد و علوم سیاسی را در بر میگیرد.
جامعهشناسی (sociology) اگر مهمترین بخش علوم اجتماعی نباشد، حداقل یکی از ارکان اساسی آن است. علوم اجتماعی و بطور خاص جامعهشناسی بر محور نظریاتی که تولید میکنند به حیات خود ادامه میدهند. نظریه در هر علمی متاثر از جهانبینی و بستر تاریخی خاستگاهِ خود است؛ و علوم اجتماعی که در غرب برای پاسخ به سوالاتی که شأن اجتماعی داشتند، به وجود آمد نیز به همین ترتیب توسط مبانی هستیشناختی خود راهبری میشود و جهتگیری آن متناسب با نحوۀ تلقی علوم اجتماعی از خدا، هستی، انسان، جامعه و… است.
نظریههای جامعهشناختی:
سرشار از مبانی متافیزیکی و معرفتشناختی هستند که در حوزۀ تمدنی دنیای غرب حضور داشتهاند. شناخت این مبادی ما را به تبار نظری و ریشههای غیر جامعهشناختی نظریهها رهمنون میسازد. موضوع علوم اجتماعی و جامعهشناسی نظریه نیست؛ جامعهشناسی اتفاقاً به واسطۀ نظریه، موضوعِ خود را نگاه میکند و موضوعش پدیدههای اجتماعی است که نظریهها در حل و فصل این معضلات اجتماعی پدید میآیند. برای شناخت عقبۀ نظریات جامعهشناسی میبایست خود نظریه موضوع بررسی علمی قرار گیرد و فارغ از موضوعاتِ اجتماعی که در جامعهشناسی پیرامون آنها اظهارنظر میشود، به ابعاد هستیشناختی و معرفتشناختیِ نظریهها پرداخته شود.
فلسفۀ علوم اجتماعی دانشی درجه دوم است که به تبیین چگونگی شکلگیری نظریههای اجتماعی و بنیانهای متافیزیکی، انسانشناختی، معرفتی و روششناختی تولید نظریهها پرداخته و چگونگی نسبت نظریهها را با حوزههای فرهنگی و تاریخی مربوط به آنها تشریح مینماید. رشتۀ فلسفۀ علوم اجتماعی رشتهای است که نظریهها و روشهای تولید علوم اجتماعی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
از طرفی این نظریهها در محیط بومی خود، برای حل مسائل خویش پدید آمدهاند و انتقال مستقیم آنها به عنوان نظریههای علمی و در عین حال جهانشمول به یک زمینۀ اجتماعی دیگر، علاوه بر ایجاد مشکلات تاریخی و فرهنگی، مانع از خلاقیت جامعه علمی جهت تولید نظریات مناسب و برآمده از متنِ اجتماعی بومی میگردد. رشتۀ فلسفۀ علوم اجتماعی میتواند با تبیین چگونگی شکلگیری نظریهها جایی برای فکر کردن به امکان تکوین تئوریهای بومی را برای دانشجویان علوم اجتماعی باز کند.
گرایش های مجموعه تاریخ و فلسفه علم در مقطع کارشناسی ارشد
1-فلسفه علم
2- تاریخ علم
موقعیت های شغلی مجموعه تاریخ و فلسفه علم
فارغالتحصیل فلسفه از نظر شغلی یا باید به عنوان استاد یا معلم فلسفه به تدریس فلسفه بپردازد و یا در مراکز پژوهشی مثل دایرهالمعارفها و پژوهشگاه علومانسانی فعالیت بکند که البته در چنین مراکزی بیشتر فارغالتحصیلان فوقلیسانس و دکترای فلسفه فعالیت دارند و یک لیسانس فلسفه در صورتیکه فعال و علاقمند باشد، میتواند به عنوان دستیار پژوهشگر در بعضی از این مراکز مشغول به کار گردد. متاسفانه این رشته با همه اهمیتش در جامعه ما بسیار مظلوم واقع شده و مورد بی توجهی و بی مهری دست اندرکاران نظام قرار گرفته است تا جایی که فارغ التحصیلان آن حتی موفق به استخدام در آموزش و پرورش که متعارف ترین زمینه کاری برای یک لیسانس فلسفه است نمی شوند و فارغ التحصیلان رشته های دیگر وظیفه تدریس فلسفه را در آموزش و پرورش بر عهده دارند .
یعنی با این که بنیادهای تمام علوم انسانی بر اساس تفکر فلسفی است و علوم دیگر از آنجا شروع میکنند که فلسفه کارش را تمام کرده است و به عبارت دیگر هر انسانی پاسخ به پرسش های اصلی خویش را که مربوط به ماهیت زندگی، دلیل فعالیت و ادامه حیات و اخلاقی بودن یا نبودن اعمال مختلف است ، در فلسفه باید پیدا کند ، اما به نیازهای ابتدایی فارغ التحصیلان این رشته توجهی نمیشود و فارغ التحصیلان این رشته با مشکلات مختلفی روبرو هستند .