"تقریباً یکی دو ماه به سال 1403 مانده بود که همین جوری که اعصابم خرد بود و راهی نداشتم و به هر دری زده بودم به گرفتاری خورده بودم؛ همین جور شنیده بودم که اگر به بیت رهبری نامه بدهی پیگیری می کنن! گفتم به این نامهها کسی اهمیت نمی ده. ولی دلم را با خدا صاف کردم و رفتم تو سایت رهبری اون چیزی رو که تو دلم بود رو با گریه نوشتم. " این را یک مادر سرپرست خانوار که همسرش به دلیل جرائم مالی غیر عمد در زندان به سر می برد به خبرنگار ساعدنیوز میگوید. اصرار دارد که باید همه بدانند بیت رهبری در حق من چه لطفی کرده است.
وی ادامه می دهد: نامه الکترونیکی رو به دفتر رهبری ارسال کردم. نوشتم که شوهرم زندانیه و حامی ندارم. نوشتم که چون همسرم با سند می آد بیرون و میره جوری نیست که بتونه امورات معاش ما رو فراهم کنه و من بدسرپرست حساب می شم.(البته تأکید میکند همسرش را بسیار دوست دارد و نمیخواهد همسرش را کوچک کند).
او اینگونه ادامه میدهد: یک هفته مونده بود به عید به صورت غیرقابل باور جواب نامه را دریافت کردم. گفتم مگه می شه! از بیت رهبری زنگ زده بودند من گوشی رو برنداشته بودم. دیدم پیامک برام فرستادن که خانم م.ق جواب بدید که ما از بیت رهبری تماس می گیریم. من باز تو دلم خندیدم گفتم آخه مگه می شه؟ امکان نداره از اونجا با من تماس بگیرن. بعد زنگ زدم به اون شماره ای که به من پیام داده بودن. گفتن منزل هستید تا ساعت 4 عصر که ما بیائیم برای بازدید منزلتون؟من هم خیلی خوشحال شدم و به اصطلاح تو پوست خودم نمی گنجیدم. قطع کردم و شروع کردم به تمیز کردن خونه. تو اون چند ساعت تا عصر هی فکر می کردم می گفتم مگه می شه؟ دروغه! اصلاً رسیدگی نمی کنن بابا! شاید یکی سر کارم گذاشته. هزار و یک فکر به ذهنم رسید. ولی نمی دونستم که این عنایت و لطف خدا بوده و خدا خواسته؛
زندگیمو مدیونشم. یک آقایی اومد. هنوز هم نمی دونم اسم اون آقاهه چیه. آنقدر این آقا انسان شریف و بزرگواری هستن. کفشهاش رو حتی درنیاورد. تو پاگرد خونه ما اومدن و وایسادن و چندتا سؤال از منو دخترم پرسیدن. خیلی صبورانه به حرفای من و بچه ام گوش دادن. من هم کاملاً اون چیزی که باید متوجه بشن را کامل بهشون گفتم. یک سری مدارکی که لازم بود رو از من گرفتند. عکس انداختن از مدارک و به دخترم گفتن که ما به خاطر شما یک چرخ به مادرتون می دیم که بتونه با اون امرار معاش کنه. من چرخکاری بلد هستم.
خیلی ناراحت بودم چیزی در خانه وجود نداشت که بتونم از ایشون پذیرایی کنم. خیلی خجالت زده شدم. رفت و گفت که بهتون رسیدگی می کنیم. دو سه بار تماس گرفتم. گفتن که براتون به زودی یک چرخ می فرستیم.
شب عیدی با ایشون تماس گرفتم گفتم که من و بچه ام به جز خدا و شما به کسی امیدی نداریم. یک پیامکی اومد برام که از طرف سازمان امداد رهبری مبلغی براتون واریز شد. من چک کردم دیدم که 5 میلیون از طرف بیت رهبری تو شب عیدی برام واریز شده. اولین سال جدیدی بود که تونستم برای دخترم شب عیدی لباس نو بخرم. دلم رو شاد کردم امیدوارم خدا دلشون رو شاد کنه.
تقریباً بعد از 13 بدر باهام تماس گرفتن گفتن که از طرف خیریه ح.ر یک چرخ خیاطی صنعتی برام می خوان بفرستن. شکر خدا برام فرستادن و الان دارم باهاش امرار معاش می کنم. درسته که هنوز هم برای خرید نخ و پارچه با مشکل روبرو هستم. چرخ رو آوردم خونه هنوز پولی ندارم که بخوام نخی، پارچه ای قیچی ای بگیرم. ولی روم نمی شه که باز از این آدما من بخوام کمک بگیرم. هرچند اگه بگم دریغ نمی کنن ازم. گفتم که اگه کشورای خارجی بود و رهبرشون این کار رو می کرد تمام رسانه ها پوشش می دادن. کشور ما اینجوری نیست ما فقط برای خودمون حرف درمی آریم. خواستم از بیت رهبری و تمام کسائی که اونجا کار می کنن از خیریه ح.ر که برای امثال من و دخترم وقت میذارن تشکر کنم. ایشالا خدا دل خودشون و خانوادشون رو شاد کنه ...
3 ماه پیش
3 ماه پیش
3 ماه پیش
3 ماه پیش
3 ماه پیش
3 ماه پیش