خصوصیات شخصیت کارتونی متولدین ماه های سال
فروردین:
تینکــربل نماد فردی باهـــوش و ذکاوت، شخصیـــتی آزاد، دارای ایده های ناب است.
اردیبهشت:
الســـا نماد فـــردی جذاب و تودل برو، شیـــــک و خاص، زودرنج و کـــــم حرف است.
خــرداد:
اولــــاف نماد فردی شــوخ طبـــع، بامــزه و مهــربون، انحصـار طلـب است.
تیر:
کیتی نماد فــردی بامــزه و کودک درون زنـــده و پویــا ،زیادی بانمک است.
مــــرداد:
لـــوراکــــس نماد عــــالــی از هرلحــاظ بسیـــار مهــربان و با حوصـله،کمـی شکاک است.
شهریـــور:
مینیــون نماد باپشتـکار و شــوخ طبـع وپرطرفـدار که زیــادی خودشیریـنـی میکنـــــه است.
مهــر:
سینـــــدرلا نماد زیبـایی و فریبــــندگی، فردی مهربـــــــاڹ و ســــــــاده… است.
آبان :
مریــــــدا نماد فردی پر تـــــــوان و با پشتــــکار و احســــــاســــی است.
آذر:
گیـــسوکمنـــــد ساده و مهــرباڹ و با اعتمـــاد به نفــس و پشتــــکار و جــــذاب است.
دی:
باب اسفنجــی نماد فردی مهرباڹ و عاشـــق کار و تلاش ، دارای اعتمــــــاد به سقف است
بهمن:
آنــــــــــابا فرهنـگ و با ادب، شیـک ولــی در عیــــــڹ حال سرپیـــچ است.
اسفند :
موش سرآشپز فهمیده،دوست داشتنی،کم حرف،خوش قلب اما آب زیر کاه است.
درباره سیندلا بیشتر بدانید
سیندرلا (Cinderella) از جمله پُر آوازه ترین و خاطره انگیزترین نام ها در عرصه جهانی محسوب می شود که در طول تاریخ پسا جنگ جهانی دوم به اوج شهرت خود رسید و با در نوردیدن مرزها حتی در کشوری همچون ایران اسلامی نیز به عنوان واژه ای کاملا آشنا در بطن جامعه رسوخ و جزئی از پس زمینه ی ذهنی جامعه گردید؛ به گونه ای که گویی سال های سال سیندرلا در کنار مردم و بلاخص دختران این سرزمین زیسته است.
سیندرلا اگر چه در میان مردم جهان مکررا تکرار شده اما بدون شک کمتر کسی را می توان پیدا کرد که از معنای این کلمه آگاه باشد؛ پس باید دانست که این عنوان اصالتا به کسی اطلاق می شود که پس از دورانی نا آرامی و دور افتادگی از عدالت، به کامیابی و شهرت می رسد و به همین جهت خط اصلی داستان سیندرلا در تطابق معنوی با این واژه، حکایت گر روایتی قدیمی و کهن بوده که سال های سال در گوشه کنار جهان بیان شده است؛
حکایتی از مظلومیت و مظلوم واقع شدن انسانی که البته فرجامی نکو داشته و به حق خود رسیده و همه چیز به خوبی و کامیابی تمام می شود و از این جهت سیندرلا به عنوان دختری مظلوم و رنج کشیده همواره ی تاریخ احساسات و عواطف عموم فرهنگ ها در سراسر جهان را تحریک نموده و سرانجام با رسیدن به خوشبختی، آرامش را به قلوب خوانندگان و بینندگان خود باز می گرداند.
درباره گیسوکمند بیشتر بدانید
«گیسو کمند» داستانی است راجع به یک شاهزاده دختر که توسط جادوگری پیر و شرور در دوران کودکی ربوده می شود و در یک ساختمان بلند مرتبه توسط او نگهداری می شود. در حقیقت این ربایش چاره حیات و ادامه زندگانی جادوگر شرور است. در آن سرزمین گلی وجود دارد که قدرتی جادویی از نور خورشید دریافت می کند و خاصیت شفابخش دارد. جادوگر برای ادامه حیات خویش و ماندن در سنین جوانی نیاز دارد تا از این گل نیرو بگیرد و از نور آن بهره مند شود. در همین حال، پادشاه این سرزمین و همسرش صاحب یک دختر می شوند که دچار بیماری شده است، برای درمان آن بیماری آنها به دنبال همان گل جادویی می گردند و سرانجام با بدست آوردن تنها ساقه باقی مانده گل دخترشان نجات می یابد. حالا جادوگر تنها راه چاره خویش را از دست داده است و برای بقاء خویش و جوان ماندن مخفیانه به قصر می آید تا تکه ای از موی دختر شاه را بچیند و با خود ببرد زیرا موی او خاصیت جادویی نور افشانی و شفابخشی گل را در خود جذب کرده و نگاه داشته است اما تلاش او فایده ای ندارد زیرا با چیدن موهای دختر پادشاه این خاصیت از بین می رود. جادوگر نیز دختر را که کودکی بیش نیست می رباید تا بتواند جوانی اش را حفظ کند.
پس از سال ها حالا دختر که راپونزل نام دارد تبدیل به دختری نوجوان با موهایی بسیار بلند شده است که در این عمارت بلند مرتبه به تنهایی زندگی می کند و از محیط بیرون و انسان های دیگر اطلاعی ندارد و تنها کسی که با او در ارتباط است همان جادوگر است که به اشتباه او را مادر می داند.
ماجرا اینگونه نمی ماند و با ورود یک جوان دزد به نام رایدر که از دست سربازان پادشاه در حال فرار است و تصادفی به مخفیگاه راپونز راه یافته است شرایط کاملا تغییر می کند. راپونزل او را دستگیر می کند و تاج سرقت شده را مخفی می کند. راپونزل به او پیشنهاد می دهد تا اگر او را برای تماشای مراسم پرواز فانوس ها به شهر ببرد او هم تاج را به او برگرداند. با قبول این پیشنهاد آنها از برج خارج می شوند. دنیای بیرون کاملا برای راپونزل غریبه است و سرشار از شگفتی برایش به نظر می آید. آنها به سمت شهر می روند و در کافه ای با دار و دسته خلافکار های شهر که از دست رایدر بسیار عصبانی هستند برخورد می کنند و این اتفاق با دخالت راپونزل تبدیل به دوستی می شود تا جایی که آنها رایدر و راپونزل را از دست سربازان فراری می دهند.