به گزارش سرویس مجله خانواده ساعد نیوز، طرحواره «اطاعت» یکی از الگوهای رفتاری است که در آن افراد به دلایل مختلف مانند ترس از طرد شدن، تنبه یا نارضایتی دیگران نمیتوانند "نه" بگویند و بهطور مداوم تسلیم خواستههای دیگران میشوند و بله و چشم میگویند. در این حالت ممکن است به دلیل مطیع بودن سبب محبوبیت و دوست داشته شدن فرد شود اما در حقیقت، ریشه در ترس و عدم اعتماد به نفس دارد.
تلهای که ناشی از ترس است
یک نگرانی دائم و مسامحه و مصالحه، کوتاه آمدن از ایستادن پای حق و حقیقت، کنار کشیدن از تمایلات و دوست داشتنی ها همه و همه از سر ترس و نگرانی!کیانی میگوید:«افرادی که قدرت نه گفتن ندارند مرزهای گستردهای دارند و به دیگران اجازه میدهند از آنها سوءاستفاده کنند و از وقت یا توان آنها بهره ببرند؛ بدون اینکه مخالفتی از طرف آنها صورت گیرد. این الگوی رفتاری شباهتی به طرحواره« ایثار» دارد، اما منبع درونی این دو متفاوت است. در ایثار، احساس عذاب وجدان و میل به کمک به دیگران، عامل اصلی است، درحالیکه منبع اطاعت ترس است؛ ترس از ترک شدن، پذیرفته نشدن یا ناامید کردن دیگران. به طور مثال فرد از نه گفتن در موقعیتی که دو نفر با هم بحث میکنند، میترسد. ترس از اینکه با او جدل و دعوایشان شود و به خاطر همین وارد جر و بحث و دعوای کسی نمی شود؛ حتی اگر به حق باشد و در نتیجه مدام آنها را ساکت میکند یا چشم میگوید.»
مدلی از اطاعت که دوامی ندارد
این طرحواره گاهی محدود به روابط خاصی میشود. به عنوان مثال، ممکن است فرد فقط در برابر والدین، همسر یا افراد بالادست در محیط کار این رفتار را بروز دهد.این طرحواره تا ابد ادامه ندارد و گاه با سرکشی و فوران ناگهانی بروز پیدا میکند و فرد همیشه آرام و گوش به فرمان یکدفعه به هم می ریزد. در چنین مواردی، معمولاً اطرافیان متوجه الگوی رفتاری فرد نمیشوند تا زمانی که این سلطهپذیری تبدیل به خشم پنهان شده و خود را در یک رفتار سرکشی یا انفجاری نشان دهد. این خشم ناشی از فشار روانی است که طی سالها در اثر انکار نیازهای شخصی انباشته شده است. این روانشناس و روان درمانگر به عنوان مثال میگوید:«زوج هایی را می بینیم که یکی منشا قدرت و دیگری خیلی اطاعت پذیر است و مدام «چشم» می گوید. چند وقتی که از زندگی آنها می گذرد فرد اطاعت پذیر کلافه است و حال بدی را تجریه می کند و برای همسر این سؤال پیش می آید که چرا؟ او که همیشه خوب بود و راضی! این رفتارها ناشی از چیست؟»کیانی در پاسخ به این سؤالات: می گوید:«چون آن رضایت و اطاعتها درونی نبودهاست و از ترسی ناشی بوده و وقتی در طول زمان تکرار میشود خشم نهان زیادی را به همراه میآورد. شما که به ارتباط نگاه می کنید می بینید یکی همیشه دستور میداد و دیگری اطاعت میکرد و چشم میگفت. حالا زوج مطیع دیگر حاضر به ادامه چنین شرایطی نیست و در نتیجه اختلافات شکل میگیرد و به مرور شدید میشود.»
خانواده هایی که محل رشد این طرحواره میشوند
شاید این مدل را در سبک سنتی و روابط میان پدر و مادرهایمان هم خیلی تجربه کردهباشیم. حتی در خانوادههایی که قدرت والدین بر فرزندان بسیار پررنگ بودهاست، چنین الگوهایی شایعتر هستند. برای مثال، برخی والدین همیشه درخواستهای همسر یا فرزندانشان را بدون چونوچرا قبول میکردند و ناگهان در دورهای از زندگی دچار بحران عصبی یا ناراحتیهای جدی میشدند. این واکنش نیز میتواند جلوهای از خشم سرکوبشده ناشی از سالها اطاعت باشد.
فرصتی برای عقده گشایی از ضعف ها
جالب است که در برخی موارد، افرادی که رفتاری کاملاً مطیعانه دارند، ممکن است در برابر کسانی که از خود ضعیفتر میبینند کنترلگر یا زورگو باشند. این تغییر نقش نوعی سوپاپ اطمینان برای کاهش فشار ناشی از اطاعت در روابط دیگرشان است.
پدر و مادر ها چه رفتاری می کنند که فرزندان در تله اطاعت گرفتار میشوند؟
کیانی میگوید:«گاهی در زندگی با الگوها و رفتارهایی روبهرو میشویم که از کودکی در ما نهادینه شدهاند. برای مثال، وقتی بیش از حد در معرض شیوههای سختگیرانه والدین یا احساس مسئولیت سنگین نسبت به دیگران قرار میگیریم، ممکن است رشد شخصیتی ما در جهتی پیش برود که همواره خود را موظف به تأیید دیگران بدانیم. مثل وقتی که والدین اختلافات خود را به فرزندان منتقل میکنند یا کودکان را وارد مشکلات و دلمشغولیهای خودشان میسازند. گاهی فرزندان با والدین یک ضلع سوم می سازند. مثلا در شرایطی که پدر ومادر با هم اختلاف نظر دارند فرزندشان سنگ صبور یک طرف می شود و آن والد هم تمام درد دل هایش را به فرزندش می گوید. او می خواهد برای والدینش کاری کند یا رابط دو والد می شود.حس گناهی پیش می آید و کودک می خواهد این جنجال را حل کند اما توان و گستره فهم بالایی ندارد و مدام سعی میکند با چشم گفتن به دو طرف آنها را راضی کند. در این شرایط، کودک برای آرام کردن جو خانواده، مدام میگوید "بله، چشم!"؛ حتی اگر با درون خود سر ناسازگاری داشته باشد. این وضعیت به مرور زمان باعث شکلگیری نوعی اطاعت بیچونوچرا میشود که گاهی در بزرگسالی هم ادامه پیدا میکند.»
مردم چه میگویند؟! انتخاب براساس نظر دیگران. کسب مقبولیت عام
کارشناس روانشناس و روان درمانگر معتقد است این مسئله وقتی عمیقتر میشود که فرد در جامعه نیز این رفتار را ادامه دهد و از گفتار فراتر میرود. مثل انتخاب یک پوشش یا ممکن است شغلی را انتخاب کند که علاقهای به آن ندارد یا سبکی از زندگی را برگزیند که تنها مطابق میل عموم باشد تا وارد چالش با کسی نشود که این می شود اطاعت غیر گفتاری. این در حالی است که عدم جرئتورزی و ناتوانی در پاسخ و گفتن "نه" به دیگران، ریشه در همان سالهای آغازین زندگی فرد دارد.
والدین مستبد با فرزندانشان چه میکنند؟
یک سبک تربیتی فرزند پروری به نام سبک «مستبدانه» داریم که در آن والدین هیچ پاسخگویی به فرزندان ندارند و اینطور است که والدین میگویند؛ هرچه من میگویم و هر کاریمن می خواهم فرزندم باید چشم بگوید!در واقع فرزندانشان را جهت میدهند که در بزرگسالی خودش را به صورت «دگر جهت مندی» نشان میدهد.
* تأثیر والدین ایثارگر در اطاعت پذیری فرزندان چیست؟
یکی دیگر از عوامل تأثیرگذار، نوع ارتباطاتی است که فرد در خانواده تجربه کرده است. برای مثال، والدینی که بیش از اندازه ایثارگر یا دلمشغول دیگران هستند، بالطبع فرزندان را نیز به همین سمت هدایت و وادار به، در خدمت دیگران بودن میکنند.
آیا اطاعت همیشه از سر ضعف است؟
این روان درمانگر تأکید میکند:« از سوی دیگر، احتمال دارد فردی که بهطور کلی این طرحواره را ندارد، در موقعیتهای خاصی، مثلاً هنگام تعامل با رئیس یا فردی که تخصص و جایگاه بالاتری نسبت به او دارد، رفتارهایی از خود نشان دهد که نزدیک به الگوی اطاعت باشند. اما این نوع رفتار برآمده از انعطافپذیری موقعیتی و رعایت سلسله مراتب و احترام است و الزاماً ریشه در طرحواره ندارد. چنین فردی معمولاً توان تفکیک بین احترام متقابل و تسلیم شدن دائمی را دارد.
کلام آخر
شناخت و اصلاح این الگو نیازمند آگاهی از خود و تلاش برای ایجاد مرزهای سالمتر در روابط شخصی است تا فرد بتواند میان احترام به دیگران و ارزش قائل شدن برای نیازهای خودش تعادل برقرار کند.