در سوگِ "سایه" ی رفته
ای اشک ها!
به کجا می برید مرا؟
کو سایه سار مهر
به ویرانه
چرا می کشید مرا؟
این "ارغوان" اوست
مترنم
رو به ما:
- یاران پا به راه!
به چه هنگام می رسید مرا؟!
در ستایشِ آبروی شعر ماندگارِ هر روزگار، ابتهاج...
آه ای صدای میهنِ مغموم!
"سایه"!
دریاب
پیام امان
در سرزمین محروسه
آواره!
خنیاگرا!
تا هم چنان
این شعرتوست
پرتوان...
آه ای ستیغ های سربلند را
سایه ی روان!
سلحشورا!
"شهریارا!
تو بمان!"
طلایه دارا!
رستگاری ما را
نور ها
دایره ها نشسته
سرمای سکوت شکسته
شادی و شور را
لحنی
دوباره رَسته
تازه جوانه بسته
از شرحه شرحه
سینه ها
تو بخوان...
"ارغوان"
این شهیدِ مشجّر
می خواهمان به پیمان
خرّمی ایران
سر به داران
سرنوشت رام را
سواران
پیروزان.../ هاشم حسینی، نوزدهم امرداد ۱۴۰۱