بسیاری از خانواده های محافظه کار و متعصب از دادن بسیاری از اطلاعات به فرزندان خود خودداری میکنند، این امر باعث شده است که با توجه به افزایش روز افزون شبکه های اجتماعی و مراجعه ی بسیاری ازنوجوانان به کتابها و سایتهای اینترنتی و به ویژه با ورود به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی یا با ورود به محیطهای شغلی در مییابند که لزوما تمام آموزههایی که از خانوادهها آموختهاند صحیح نیستند و نوجوانان ما دچار نوعی اشفتگی و اضطراب در بسیاری از مراحل زندگی به خصوص در ارتباط با جنس مخالف شوند.
صحبت درمورد بکارت بسیار زیاد است و بیشتر از لحاظ فیزیکی و جسمی در نظر گرفته میشود. اما بحث درمورد بکارت ذهنی بسیار اندک است و اطلاعات زیادی از آن در دسترس نیست. ما سعی داریم این بحث و مسائل مربوط به آن را به صورت اختصاصی برای شما بیان کنیم.
بسیاری از دختران با مطالعهی کتابها و سایتهای اینترنتی و به ویژه با ورود به دانشگاهها و موسسات آموزش عالی یا با ورود به محیطهای شغلی در مییابند که لزوما تمام آموزههایی که از خانوادهها آموختهاند، صحیح نیستند. در طول این سالها، خانوادهی این دختران در پاسخ به هر سوال یکه چرا باید درباره جامعه و مردان اینگونه بیندیشم، به آنها گفتهاند «دخترم ما در ایران زندگی میکنیم. اینجا که اروپا و آمریکا نیست.»
وقتی این دختران به محیطهای شغلی و تحصیلی وارد میشوند، خیلی زود در مییابند که دختران دیگری در همین شهر خودشان در ایران هستند که اینگونه نمیاندیشند و با این آموزهها بزرگ نشدهاند و آسیب مرگباری هم ندیدهاند و با هویتی مستقل و منسجم از عهده جهان و ایران و «مردان بد» هوسرانش بر میآیند!
اما عدهای از دختران به هر دلیلی از دسترسی به اطلاعات واقعبینانهتر محروم میمانند یا اگر شخصیت محافظهکاری داشته باشند، ترجیح میدهند که اطلاعاتی افزون بر آن آموزهها و پیشفرضهای به ظاهر ایمنیبخش دریافت نکنند تا دچار تشتت ذهنی و اضطراب نشوند. چون در چنین فضایی، حتی داشتن فانتزی جنسی نیز خطرناک یا گناهآلود محسوب میشود، این دختران طی یک فرایند موفق سرکوبسازی، هرگونه فانتزی و تمایل جنسی را در درون خود خاموش میکنند. این بهترین راه برای رهایی از تعارض بین داشتن میل به ارتباط عاطفی و جنسی از یک سو و ترس اغراقی از گناهکار و بوالهوس بودن از سوی دیگر است. «بکارت ذهنی» محصول مستقیم این فرایند است.
بکارت ذهنی از بکارت جسمی بسیار مهمتر است چراکه ممکن است حتی بعد از یک ازدواج مشروع نیز باقی بماند و منجر به احساس بینیازی از رابطه جنسی و سردی عمیق در روابط جنسی شود و حتی در مواقعی مانع برداشتن بکارت جسمی هم بشود؛ پدیدهای که به آن «ازدواج به وصال نرسیده» میگویند. یعنی زن پس از چند ماه یا چند سال از ازدواج همچنان باکره باقی مانده است البته پدیده بکارت ذهنی تنها ویژه زنان نیست و در مردان هم به میزان کمتر دیده میشود.
البته شاید در طرف مقابل یعنی در بخشی از دنیای پسرانه و مردانه نیز نگرش به دختران، نگرش شکارچیگری و فریب به قصد کامجویی باشد. شاید علت این پدیده جدابودن مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان دخترها و پسرها باشد. یعنی در چنین فضایی چون پسرها امکان دسترسی به دنیای فکری و عاطفی دختران را ندارند، فقط قادرند آنها را از دور به عنوان ابژههای جنسی و جسمی ادراک کنند.
البته در سالهای اخیر به دلایل مختلف اجتماعی و شبکههای ارتباط جمعی این دیوار بین دنیای ذهنی و عاطفی پسران و دختران تا حدودی فروریخته و دوطرف قادر شدهاند تا غیر از جسمشان، بینش هنری، سیاسی، اجتماعی و دنیای ذهنی و عاطفی خود را نیز در معرض دیده شدن قرار دهند.اما به هر ترتیب همچنان مهمترین مفهومی که به دختران در رابطه با جنس مخالف منتقل میشود، مفهوم آسیب است. در چنین فضایی است که بسیاری از دختران، عاشق شدن و وابسته شدن به یک پسر را شبیه طاعون یا یک سرطان لاعلاجکننده میبینند و در این توهماند که اگر این وابستگی به ازدواج ختم نشود، از این بلای ترسناک جان و روان سالم به در نخواهند برد. به ویژه اگر آن پسر در دوستی خواستههای «نامعقول» نیز داشته باشد. بر این اساس سندرم سیندرلا شکل میگیرد: «من فقط با کسی ارتباط میگیرم و به او دلبسته خواهم شد که مطمن باشم رابطهام با او به سرانجام خوبی خواهد رسید که حتما ازدواج است».
در سندرم سیندرلا تنها سرانجام خوب همانا توهم از راه رسیدن پسری خوشبر و رو و شیرینسخن و دارای فهم و کمال بسیار و متمکن از نظر مالی است که بیصبرانه انتظار ازدواج با محبوب شیرینش را میکشد و چون معمولا چنین چیزی فقط مال قصههایست این دختران عملا هیچگونه ارتباط کلامی یا عاطفی را تجربه نمیکنند.
از سوی دیگر برای پسرها به علت محدودیت کمتری که در برقراری ارتباط کلامی و عاطفی و جنسی با جنس مخالف وجود دارد فرایند بکارت ذهنی به وجود می اید. در بخشی از دنیای پسرانه و مردانه نیز نگرش به دختران، نگرش شکارچیگری و فریب به قصد کامجویی باشد. شاید علت این پدیده جدابودن مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان دخترها و پسرها باشد. یعنی در چنین فضایی چون پسرها امکان دسترسی به دنیای فکری و عاطفی دختران را ندارند، فقط قادرند آنها را از دور به عنوان ابژههای جنسی و جسمی ادراک کنند.
مهم ترین مفهومی که از بکارت ذهنی به چشم میخورد مفهوم آسیب است. برای مثال بسیاری از دختران، عاشق شدن و وابسته شدن به یک پسر را شبیه طاعون یا یک سرطان لاعلاجکننده میبینند و در این توهماند که اگر این وابستگی به ازدواج ختم نشود، از این بلای ترسناک جان و روان سالم به در نخواهند برد. به ویژه اگر آن پسر در دوستی خواستههای «نامعقول» نیز داشته باشد. بر این اساس سندرم سیندرلا شکل میگیرد: «من فقط با کسی ارتباط میگیرم و به او دلبسته خواهم شد که مطمن باشم رابطهام با او به سرانجام خوبی خواهد رسید که حتما ازدواج است.