درباره سیدنی شلدون
سیدنی شلدون (به انگلیسی: Sidney Sheldon) (زاده ۱۱ فوریه ۱۹۱۷ - درگذشته ۳۰ ژانویه ۲۰۰۷) رمان نویس معروف آمریکایی بود. شلدون پیش از روی آوردن به رمان نویسی، فیلمنامه ها و نمایشنامه هایی نوشت که او را برنده جایزه هایی همچون اسکار بهترین فیلمنامه نویسی و جایزه نمایشنامه نویسی تونی کردند. او در داستان نویسی بسیار موفق بود و با انتشار تنها ۱۹ رمان هفتمین نویسنده پرفروش تاریخ است.
درباره کتاب اگر فردا بیاید
اگر فردا بیاید یک رمان داستانی جنایی است که توسط نویسنده ی آمریکایی سیدنی شلدون نوشته شده است. این داستانی است که یک زن معمولی را به تصویر می کشد که درگیر مافیا می شود ، تلاش بعدی برای انتقام از آنها و بعدتر زندگی او به عنوان یک هنرمند.
تریسی یک کارمند بانک موفق در فیلادلفیا است که با یک وارث ثروتمند که فرزند او را نیز حامله است نامزد کرده است. مادر تریسی ، پس از آنکه از طرف مافیای نیواورلئان از او کلاهبرداری می شود ، خودکشی کرده و تریسی را بدهکار می گذارد. تریسی اسلحه ای برای ترساندن کلاهبردار جو رومانو تهیه می کند. رومانو بی گناهی مادرش را می پذیرد ، اما سعی می کند به تریسی تجاوز کند و در این مبارزه زخمی می شود. وکیل تریسی را متقاعد می کند که در صورت اعتراف به گناهکاری اش مجازاتش کوتاه تر می شود، اما قاضی وی را به پانزده سال حبس در زندان جزایر جنوبی لوئیزیانا محکوم می کند و او فهمید که قاضی و وکیل هر دو برای رئیس مافیا رومانو کار می کنند.هنگامی که او به زندان می رود ، کارفرما و نامزدش او و کودک متولد نشده را رها می کنند. او که تحت سو استفاده وحشتناکی از همبندان زندان خود رنج قرار می گیرد و ...
با وجود تمام مشکلات تریسی سعی می کند در زندان دوام بیاورد چرا که او هدف بسیار مهم و بزرگی در سر دارد: انتقام.
داستان اثر حاضر در آمریکا می گذرد. تریسی، دختری باهوش و زیبا و همچنین کارمند موفق بانکی در فیلادلفیا است. علاوه بر این، او در آینده ای نه چندان دور با مردی ثروتمند ازدواج می کند. همه چیز برای تریسی معمولی و بی تلاطم است؛ اما چه کسی می تواند اتفاقات آینده را پیش بینی کند؟ اوج هنرمندی سیدنی شلدون (Sidney Sheldon) در نویسندگی، هنگامی آشکار می شود که داستان با وقوع اتفاقاتی عجیب، به طرزی پیش بینی نشده تحول می یابد: مافیای نئواورلیانز از مادر تریسی کلاهبرداری می کند و این اتفاق، باعث می شود مادر او خودکشی کند. تریسی با آگاه شدن از این خبر، با اسلحه سراغ کلاهبردار می رود تا او را وادار به اعتراف کند و از او انتقام بگیرد؛ اما خود نیز به دام مافیا می افتد. کتاب اگر فردا بیاید (If Tomorrow Comes)، نشان می دهد چگونه تریسی به جرمی بی پایه و اساس، که ادعا شده دزدیدن یک تابلو است، به دادگاه فراخوانده و اگرچه بی گناه است، از طرف قاضی به پانزده سال حبس در زندان جزایر جنوبی لوئیزیانا محکوم می شود. وکیل او نیز برای تبرئه شدن کمکی به او نمی کند و تریسی درمی یابد که قاضی و وکیل نیز هر دو برای مافیا کار می کنند. در این شرایط، نامزدش هم او را ترک می کند و زندگی تریسی در زمانی کوتاه، به تلی از خاکستر مبدل می شود. تریسی در زندان نیز مدام مورد اذیت و آزار دیگر زندانیان قرار می گیرد؛ اما در چنین شرایطی، تنها عاملی که او را به ادامه ی زندگی امیدوار می کند یک چیز است: فکر به انتقام. او قصد دارد با بیرون آمدن از زندان، از تمام کسانی که زندگی او را به چنین جایی کشاندند انتقام بگیرد و دیگر هیچ چیز برای او مهم نیست. او که تا پیش از این یک زن معمولی و موفق بود، اکنون به یک زندانی با افکاری جنایت آمیز تبدیل شده است. با وجود رخ دادن تمام این اتفاقات، سیدنی شلدون هنوز برگ برنده ی نویسندگی اش را رو نکرده است و ما در حالی که غرق رمان شده ایم، مدام از خود می پرسیم «بعد از این چه اتفاقی می افتد؟». آیا تریسی می تواند انتقام بگیرد؟ یا مافیا دوباره زندگی او را نابود می کند؟ اگر شما نیز این سوال را از خود پرسیده اید، مطالعه ی این رمان جذاب و جنایی را از دست ندهید.
اقتباس های فرهنگی از کتاب اگر فردا بیاید
- مینی سریالی با همین نام در سال 1986 و به کارگردانی Jerry London
- فیلم مالزیایی 22 Female Kottayam با اقتباس از این رمان نوشته شده است.
در بخشی از کتاب اگر فردا بیاید می خوانیم
در آخرین روز اقامت تریسی در زندان، یکی از هم سلول های بند قدیمش سراغ او آمد و گفت: «پس بالأخره آزاد شدی.» «درست است.» آن زن که بتی فرانسیسکاس نام داشت، چهل ویکی دوساله و هنوز هم جذاب بود و حالتی از غرور و عزت نفس در وجودش احساس می شد. گفت: «اگر آن بیرون کمک لازم داشتی، برو سراغ کنراد مورگان.2 در نیویورک زندگی می کند.» یواشکی تکه کاغذی به تریسی داد. «کارش اصلاح پرونده های جنایی است. دوست دارد به افرادی که زندانی بوده اند، کمک کند.» تریسی گفت: «ممنون، ولی خیال نمی کنم به کمک...» بتی حرف او را قطع کرد و گفت: «از کجا می دانی؟ نشانی اش را نگه دار.» دو ساعت بعد، تریسی از درِ اصلی زندان بیرون رفت و از کنار دوربین های تلویزیونی رد شد. با هیچ خبرنگاری حرف نزد، ولی وقتی ایمی دست مادرش را ول کرد و خودش را در بغل او انداخت، دوربین ها به کار افتاد. این عکسی بود که در اخبار شب نشان داده می شد. آزادی تریسی دیگر فقط کلمه ای مجرد و انتزاعی نبود. موردی ملموس و عینی بود؛ حالتی که می شد مزه اش را چشید و از آن لذت برد. آزادی به معنای تنفس هوای آزاد و برخورداری از حریم خصوصی بود، نه ایستادن در صف برای صرف غذا، نه گوش دادن به صدای زنگ. آزادی به معنای حمامی داغ با صابونی خوشبو، زیرپوشی لطیف، لباس های زیبا و کفش های پاشنه بلند بود. آزادی به معنای داشتن اسم به جای شماره بود. آزادی به معنای فرار از برتاخرسه و ترس از متجاوزان و روزمرگی یکنواخت و مرگبار زندان بود. مدتی طول می کشید تا تریسی به آزادی تازه به دست آمده اش خو بگیرد. همچنان که در خیابان راه می رفت، مراقب بود به کسی تنه نزند. در زندان تنه زدن به یک زندانی دیگر ممکن بود جرقه ای برای برپایی حریقی عظیم شود. تریسی احساس می کرد به سختی می تواند خودش را با عدم وجود این تهدید دائمی تطبیق بدهد. اینجا دیگر هیچ کس تهدیدش نمی کرد. حالا دیگر آزاد بود تا نقشه اش را پیاده کند.
شناسنامه کتاب اگر فردا بیاید
- نویسنده: سیدنی شلدون
- مترجم: حمیده رستمی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر لیوسا
- تعداد صفحات: 520
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
اگر به خواندن رمان های جنایی و هیجان انگیز علاقه دارید، مطالعه ی این کتاب جذاب را از دست ندهید. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.