ساعدنیوز
ساعدنیوز

داستان های هزار و یک شب ؛ شب اول : داستان بازرگان و عفریت ( قسمت اول)

  پنجشنبه، 17 آبان 1403 ID  کد خبر 417559
داستان های هزار و یک شب ؛ شب اول : داستان بازرگان و عفریت ( قسمت اول)
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز داستان های بسیار جالب و آموزنده را مطالعه می کنید. برای خواندن این حکایات همراه ما باشید.

به گزارش سرویس جامعه پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، یکی از متون ادبی چندملیتی که زنان در آن حضوری روشن و فعال دارند، کتاب هزار و یک شب است. قهرمان قصّه‌های این کتاب، زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به خودآگاهی می‌رساند. روند قصه‌گویی شهرزاد در کتاب هزار و یک شب نشان می‌دهد که او، کاملاً هوشمندانه و آگاهانه برای نجات جان خواهر خود و دیگر دختران سرزمینش تلاش می‌کرده است.

آنچه گذشت....

در قسمت گذشته خواندید که پدر شهرزاد که وزیر شاه بود برای جلوگیری از رفتن دخترش به کام مرگ داستان جالب دهقان و گاو و خر را برایش تعریف کرد ولی شهرزاد که تصمیم خود ر گرفته بود به حرف پدر گوش نداده و راهی کاخ پادشاه می شود و با نقشه ای زیرکانه خواهرش را می خواند و شروع به قصه گویی می کند در زیر اولین داستان شهرزاد برای شهریار را می خوانید :

بازرگان و عفریت (قسمت اول)

ای شهریار کامگار چنین شنیده ام که بازرگانی برخوردار از مال و خواسته بسیار در شهرهای بزرگ داد و ستد می کرد. روزی سوار بر اسب به آهنگ شهری از خانه بیرون آمد در راه گرما چندان شدت گرفت که زیر درختی بر آسود و دست به خورجین خویش برد و پاره نانی با خرما بیرون آورد و به خوردن نشست خرما بخورد و هسته به دور افکند که ناگهان دیوی بزرگ قامت با شمشیر کشیده پدیدار شد و روی به او آورد و گفت: آماده باش تا تو را همان گونه که پسرم را کشتی به قتل برسانم بازرگان پرسید من پسرت را کشتم؟ جواب داد: «آری، خرما خوردی و هسته اش را به دور انداختی هسته بر سینه پسرم خورد و فی الفور جان داد. بازرگان به عفریت گفت ای دیو بدان که حق و حقوق دیگران بر عهده من است و مال و منال و اهل و عیال دارم و امانتهایی به من سپرده اند که باید به صاحبان آنها برگردانم. بگذار تا به خانه روم و حق مردم را ادا کنم آنگاه که بنا به عهد و پیمان نزد تو بازگشتم با من هرچه میخواهی کن و خدا را بر آنچه میگویم گواه میگیرم دیو از او قول و پیمان گرفت و آزادش کرد مرد به شهر خود بازگشت دارایی خویش وارسیده حق و حقوق دیگران بداد و سرگذشت با زن و فرزندان بگفت، اهل خانه خویشاوندان و زن و فرزندانش گریه و زاری آغاز کردند. سپس وصیت نوشت و یک سال نزد آنها بود آنگاه کفن خود زیر بغل نهاد و با خانواده خویشاوند و همسایه بدرود گفت و راه سفر خود ناخواسته در پیش گرفت و با رفتن او فریاد شیون و زاری بلند شد. بازرگان رفت و رفت تا به آن درختزار رسید و آن روز نخستین روز سال نو بود. در آنجا نشست و بر حال و روز خود میگریست که پیرمردی سالخورده که ماده آهویی بسته به زنجیر با خود داشت نزد وی آمد. سلام کرد و به او شادباش گفت و پرسید: «در این جایگاه دیوان و پریان تک و تنها چه میکنی؟» بازرگان سرگذشت خود با عفریت و علت نشستن خود در آن مکان را با پیر در میان نهاد پیرمرد صاحب ماده آهو بسیار تعجب کرد و گفت خدا میداند که هم دین و ایمان تو و هم سرگذشت و داستان تو جای شگفتی دارد به راستی شایسته است که سرگذشت تو را با سوزن بر پلک چشم بنویسند تا مایه اندرز دیگران شود. پس در کنار او نشست و گفت برادر عزیز به خدا قسم تا فرجام کار تو را با عفریت نبینم، از کنار تو نخواهم رفت. پیر در کنار بازرگان ماند و با او به گفت و گو نشست و میدید که بازرگان از شدت غم و اندوه جان در کالبد ندارد.

در این هنگام پیر دیگری رسید که دو ماده سگ شکاری سیاه با او بود پیر سلام کرد و از علت نشستنشان در آن جایگاه عفریتان و پریان جویا شد آنها ماجرا را از آغاز تا پایان بازگفتند هنوز پیر دوم روی زمین ننشسته بود که پیر سوم به همراه ماده قاطری پیسه رسید. پیر سلام کرد و از دلیل نشستن آنها در آن جایگاه سؤال کرد آنها ماجرا را از اول تا آخر بازگو کردند که تکرار آن در اینجا سود ندارد.

بازرگان و سه پیر نشسته بودند که ناگهان غباری برخاست و گردبادی وزیدن گرفت و چون گرد و خاک بنشست، از میان غبار دیوی با شمشیر کشیده و چشمان دریده پدیدار شد. دیو نزد آنها آمد و بازرگان را از بین آنها بشناخت و گفت: «پیش آ تا تو را به کیفر کشتن فرزند دلبند و پاره جگرم بکشم. تاجر به التماس و زاری افتاد و بنای گریستن گذاشت و هر سه پیر نیز با او گریستند سرانجام پیر اول که صاحب ماده آهو بود از میان جمع برخاست، بر دست عفریت بوسه زد و گفت ای پادشاه دیوان و ای تاج سر عفریتان، بگذار من سرگذشت خود و این ماده غزال برایت بگویم اگر داستان من خوشایند تو بود یک سوم از خون بازرگان را به من ببخش. دیو گفت: باشد ای پیر، اگر ماجرای تو برایم خوشایند بود یک سوم از خون او را به تو میبخشم پیر اول گفت: بدان ای عفریت که.....

پیر نخستین و ماده آهو

این ماده غزال دختر عموی من و از گوشت و خون من است هنگامی که دختری خردسال بیش نبود او را به همسری گرفتم، سی سالی با او سر کردم و از او فرزندی به هم نرسید. کنیزی را به زنی گرفتم و از او فرزندی یافتم ،نرینه همچون ماه، با چشمهای شهلا ابروان باریک پیوسته و سیاه و اعضای بدن همه در اوج کمال پسر کم کَمک بزرگ شد به پانزده سالگی رسید تا برایم سفری به شهری بزرگ پیش آمد کالاهای بسیار بار کردم و روانه شدم باری دختر عمویم یعنی این ماده غزال در کودکی جادو و افسونگری آموخته بود پس پسرم را به افسون گوساله و کنیزم یعنی مادر او را ماده گاوی کرد و به چوپان

سپرد. دیر زمانی بعد چون از سفر بازگشتم و جویای پسر و مادر شدم زن گفت: کنیزت مُرد و پسرت نمیدانم به کجا گریخت یک سالی با چشم گریان و دل بریان به سوگ نشستم تا عید قربان در رسید. چوپان را خواستم و گفتم ماده گاوی فربه برایم گزین کند. چوپان ماده گاوی فربه پیش من آورد که همانا کنیز من بود که این غزال او را جادو کرده بود. آستین بالا زدم و کارد به دست آمادۀ کشتنش شدم ماده گاو فریاد و فغان کرد و سیل اشک از دیده روان کرد از او دست برداشتم و به چوپان دستور دادم او را کشته پوست بکند کشت و پوست کند و در او جز پیه، پوست و استخوان چیزی نیافتم از کشتنش پشیمان شدم هر چند پشیمانی من سودی نداشت. آن را به چوپان سپردم و گفتم:« گوساله ای پروار برای من بیار» او پسر جادو شده ام را آورد گوساله همین که مرا دید بند بگسست جلو آمد و در پیش من به خاک افتاد ولوله و بیقراری کرد و زاری نمود. دلم به حال او سوخت و به چوپان :گفتم گاوی برایم بیاور و این را رها کن.»

داستان که به اینجا رسید شهرزاد سپیده دم را نزدیک دید و لب از کلام روا فروچید. خواهرش دنیازاد گفت: به راستی قصه ای گفتی شیرین و شادی انگیز و شیوا و دل آویز. شهرزاد گفت: در صورتی که پادشاه مرا زنده بگذارد در شب آینده قصه ای خواهم گفت که این قصه در برابر آن هیچ است شاه در دل گفت به خدا او را نخواهم کشت تا بازمانده داستان را بشنوم. شهریار خوابید و بامدادان شاه به جایگاه حکومت برفت و وزیر کفنی زیر بغل به پیشگاه آمد پادشاه تا پایان روز به کشورداری و برگماشتن و برداشتن افراد پرداخت، آنگاه کار دیوان (حکومت خانه) به سر آمد و شهریار وارد قصر خویش شد.

در ادامه خواهید خواند...

در بخش دوم این داستان، سرانجام داستان دیو و عفریت را از زبان شهرزاد قصه گو خواهید خواند....

با ما همراه باشید

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
رهبر معظم انقلاب: از وقتی که رهبر شده‌ام آجیل نخوردم؛ چون رهبر باید مثل فقرا زندگی کند! (515 نظر) 10 اقدامِ منجر به گرانی در 100 روز (254 نظر) 10 ایده تبلیغات مؤثر برای کسب‌وکارهای کوچک (246 نظر) داریوش ارجمند: زنی که وزنه برداری می کند نه رَحِم دارد و نه تخمدان ریش درآورده نه می‌تواند شوهر کند و نه می‌تواند بچه داشته باشد! (244 نظر) (تصاویر) سفر به عصر قاجار؛ منظره‌های «کلاردشت»، 158 سال قبل (244 نظر) مهران مدیری: من رفتم مسافرت و بهترین هتل اون شهر رو پیدا کردم ولی من رو نشناخت و گفت اتاقامون پُره، من هنوزم که هنوزه فکر میکنم دارم خواب میبینم+ویدیو (208 نظر) الهام چرخنده: من برای همه کسانی که کتکم زدند، باعث بیماری قلبی شدند نفرین ندارم اما الهی که به درد من دچار بشید+ویدیو (72 نظر) بهاره رهنما: من کاهل نماز بودم که بعد از شرط گذاشتن همسر دومم درباره نماز خواندن الان نمازم را میخوانم و دیگه کاهل نماز نیستم (64 نظر) رونالدو: برای اولین بار جورجینا را برای شام دعوت کردم متعجب بود چون باورش نمی شد که به جای اتوبوس با بوگاتی به خانه برمی گردد+فیلم (59 نظر) مازیار لرستانی: ای کاش به جای روز زن و روز مرد، روز شرف و انسانیت داشتیم+عکس (59 نظر) شعرخوانی زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب: ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من+ویدیو (47 نظر) خلاقیت خنده دار پدر ایرانی با طراحی سینما در توالت خانه اش حماسه آفرید+عکس/ هنر نزد ایرانیان است و بس😂 (41 نظر) تعجب بازیگر مطرح ترکیه با دیدن خونه زندگیِ شاه‌نشین پوریا پورسرخ، آرش سریال کیمیا+ ویدیو/ میزبانی درجه یک در خانه‌ای درجه یک👌 (41 نظر) پریناز ایزدیار؛ هرچقدر هم شلوغ باشم بازم وقت دارم که به ازدواج فکر کنم، شرایط خانواده‌مون این مدلی نیست که ازدواج حتما باید سنتی باشه یا نباشه، ولی خودم دوست دارم همسرم رو انتخاب کنم (39 نظر) مهران مدیری: شایعه نیست؛ هواپیمای شخصی دارم سوئیچ رو هم دادم به بچه‌های پشت صحنه! / برشی از برنامه تلویزیونی جذاب «دورهمی» با اجرای بی‌نظیر مهران مدیری (39 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
فیلترینگ دشمن مردم است، می‌فهمید؟ / ماهواره استرلینک همین الان روی بام شماست
از ارزهای دیجیتال چه خبر؟ | قیمت بیت کوین، اتریوم و ارزهای پرطرفدار امروز شنبه 3 آذر 1403 + جدول
خبر شوکه کننده امروز/ همکاری برادر با خواهرزاده برای قتل خواهر
فرماندار جنجالی بندر انزلی عزل شد: استاندار گیلان بالاخواه رسانه ها درآمد
راز زندگی لاکچری علیرضا بیرانوند لو رفت!/علیرضا بیرانوند فقط یک دروازه بان نیست!/شغل های پولساز بیرانوند در کنار فوتبال کدام اند؟!
همه چیز درباره پادشاه رمزارزها بیت کوین: پیشبینی یک میلیون دلاری کیوساکی به حقیقت می پیوندد؟
ریشه این گیاه عمر را طولانی و سرماخوردگی را درمان می‌کند
پزشکیان در سیستان و بلوچستان به دنبال هورا کشیدن از مردم نبود!
خیانت مسی/ لیونل مسی : تمام زندگی‌ام را آنجا گذرانده‌ام ؛ احساس می‌کنم به بارسلونا تعلق دارم ؛ می خواهم روزی دوباره برای به آنجا برگردم
ماشین انسان‌شویی هم ساخته شد؛ راحت کردن کار افراد برای یک استحمام آسان و لذت‌بخش +عکس
هشدار! بیشتر از 10 دقیقه روی توالت ننشینید!
استریمر نوجوان 30 هزار دلار رمز ارز را به سرقت برد
از بازار چه خبر؟ | بهترین گوشی موبایل تا 15 میلیون تومان در بازار آذر ماه 1403
10 روش برای کاهش هزینه‌های خانواده در شرایط فعلی اقتصادی
نظر رهبر انقلاب نسبت به قانونی که استفاده از ظریف را در دولت مانع می‌شود، چیست؟
منتخب روز   
رونمایی از تیزر شاد و پرانرژی جوکر بانوان با حضور نعیمه نظام‌دوست و بهنوش بختیاری با صدای محمدرضا علیمردانی/ خوشبختی جمعی، نه که فردی، الهی روزی بیاد که نباشه دردی👌 حضور پرانرژی قهرمانان جوکر، ناهید مسلمی و عمو رشید در وی‌آی‌پی کنسرت سهراب پاکزاد/ یویو گفتن ناهید مسلمی رو وسط کنسرت از دست ندید👌 می‌گویند پزشکیان برف تهران را هم نخواهد دید! / تأخیر در پرداخت یارانه پاس گل به مخالفان دو آتیشه رئیس جمهور بود دورهمی پارسا پیروزفر و پریناز ایزدیار در یک کافه شیک و دلباز/ دو بازیگر خوش استایل و دوست‌داشتنی در یک قاب هدیه‌ دست‌ساز مادران سرزمین آفتاب، سیستان و بلوچستان به مسعود پزشکیان+ویدیو استفاده از ویروس کووید 19 برای مبارزه با سرطان! تب دنگی خطرناک شد؛ شیوع در جنوب شرقی ایران! سردار آزمون: وقتی دو تا گل میزنیم فکر میکنیم بازی رو بردیم و این ایراد بزرگ ماست/ناراحتی سردار آزمون بعد از بازی با قرقیزستان جزئیات پرونده آزار و اذیت دختر 16 ساله مشهدی از طرف 2 برادر ناتنی و پناه بردن او به کلانتری / از چند سال قبل که 2 برادر ناتنی ام به مصرف شیشه اعتیاد پیدا کردند مدام مرا کتک می زدند... مرگ پسر جوان بعد از خوردن الکل ضدعفونی اولین تمرین تیم ملی در استادیوم شهر بیشکک/ماشالله به این انرژی گروگانگیری افغان‌ها در تهران توسط 3 پاکستانی اخاذ