روابط قوی بین زن و شوهر اساس خانواده است. سنگ بنای خانواده شما مسلماً کودکان نیستند آن ها بخش کمی از بنیان خانواده و البته بسیاری از مابقی خانواده هستند؛ گرچه تمام این غیر ها و سنگ بناها را یکجا خانواده می نامند؛ اما تاکید می کنم که مهمترین قسمت خانواده شما و همسرتان می باشید. مسئولیت نگهداری خانواده به عهده شماست و در نهایت بچه ها راه خود را انتخاب می کنند به مانند شما که روزی راه خود را انتخاب کرده و از والدین خود جدا شدید.
مقایسه عشق به همسر یا عشق به فرزند؟
بحث بر سر این که عشق به فرزندان قوی تر از عشق به همسر است، از موضوعاتی است که موافقان و مخالفان زیادی دارد. برخی می گویند درست این است که همسران همدیگر را بیش از فرزندشان دوست داشته باشند؛ چرا که به هر صورت این همسران هستند که برای هم می مانند و فرزندان بعد از بزرگ شدن، خانه را ترک خواهند کرد.در مقابل، اما برخی می گویند عشق به فرزند موضوعی است که با تولد فرزند شکل می گیرد و چنان شدید است که تا آخر عمر والدین را همراهی می کند و حتی برخی طرفداران ممکن است از ذاتی بودن این عشق صحبت کنند. واقعیت این است که شاید اگر سه تفاوت مهم بین عشق به فرزند و عشق به همسر را در نظر داشته باشیم، آن وقت بهتر بتوانیم درباره این مقایسه، تصمیم گیری کنیم.
وقتی هیجانات ناخوشایند مجال بروز بیشتری دارند
احساسی که هر کدام از ما به همسر خود به عنوان فردی بالغ داریم، شامل مجموعه ای از احساسات متفاوت است. از آن جا که همسران همدیگر را افرادی بالغ و هم سطح در نظر می گیرند، به صورت معمول، امکان تجربه هیجانات ناخوشایند در رابطه بین همسران بیشتر است.به عبارتی ما می توانیم همزمان با علاقه ای شدید، از دست همسرمان دلخوری هایی داشته باشیم، جا هایی احساس رقابت با او کنیم، از دست او ناراحت شویم و …، اما در مقابل در ارتباط با فرزندمان داستان متفاوت است. این تفاوت هر چه فرزند ما کوچک تر باشد، بیشتر به چشم می آید. ما به فرزندمان در سال های اول تولد او، بیشتر احساسی مثبت داریم که با تمایل به مراقبت از او همراه می شود.درست است که احتمال ناراحتی از فرزند وجود دارد، اما در نهایت در بیشتر مواقع ما به خوبی در خاطر داریم که او هنوز یک کودک است و در نتیجه جنس دلخوری ما از او، متفاوت از جنس دلخوری ما از همسرمان خواهد بود.
تغییرات احساسات که معطوف به همسران است
احساسات به همسر به صورت کلی بالا و پایین بیشتری نسبت به احساسات ما به فرزندمان دارد. در این موضوع فقط رفتار های همسرمان موثر نیست و فیزیولوژی بدن ما و هورمون هایی که در بدن ما هم ترشح می شود، نقش دارند. بر این اساس هم ممکن است فردی در زمانی احساس کند که علاقه بسیار شدیدی به همسر خود دارد (حتی بیش از علاقه ای که به فرزندش دارد)، اما بعد از مدتی احساس کند دیگر از آن احساس خیلی شدید خبری نیست، اما در مقابل احساس ما به فرزندمان، نوسان کمتری دارد.
احساسی که می تواند جایگزین شود
احساس نسبت به همسر در اغلب فرهنگ ها، احساسی با قابلیت جایگزینی است. به دلیل همین ویژگی هم افراد می توانند بعد از جدا شدن از همسر یا از دست دادن او، باز عاشق شوند و رابطه جدید و باکیفیت دیگری را آغاز کنند، اما در مقابل احساس نسبت به هر فرزند به صورت کلی چندان قابل جایگزینی نیست. این موضوع را والدینی که فرزندی از دست داده اند، بهتر درک می کنند. داغ از دست دادن فرزند در اغلب فرهنگ ها بسیار شدید ارزیابی می شود و والدینی که فرزندی از دست داده اند، ولو با دوباره بچه دار شدن یا داشتن فرزندانی دیگر، باز هم جای خالی فرزند فوت شده را احساس می کنند.
چرا همسرمان مهمتر از فرزندمان است؟
درست است که عشق ورزیدن به فرزندان امری زیبا و ضروری است و رسیدگی به نیازهای آنها از وظایف والدین به شمار می رود، اما یادمان باشد که زندگی فقط فداکاری برای فرزند نیست. در سوی دیگر روابط خانوادگی ، همسر ما قرار دارد. با اینکه او مانند فرزندان نیاز به رسیدگی های مداوم ندارد و لازم نیست که نیازهای مختلفش برای رفاه و زیستن را مادرانه/پدرانه پیگیری کنیم، اما همسر ما بخش مهمی از زندگی مان را به خود اختصاص می دهد.باید بدانیم که مدیریت روابط خانوادگی بسیار مهم است. در این رابطه، هر فرد جایگاهی دارد که لازم است به آن رسیدگی کنیم. اگر بخواهیم روابط با همسر و فرزندمان را به چیزی تشبیه کنیم، باید بگوییم که رابطهٔ ما با فرزندمان مانند رفتن به مدرسه و رابطه با همسر، شبیه به رفتن به دانشگاه است. همه باید به مدرسه بروند و حق انتخابی در کار نیست، اما رفتن به دانشگاه، انتخابی است و سلیقه و خواسته های فردی ما در آن نقش دارد.دلایل مهم زیادی وجود دارد که چرا همسرمان همتر از فرزندمان است اما در اینجا به چهار مورد از آنها اشاره می کنم.
1- روابط قوی بین زن و شوهر اساس خانواده است
سنگ بنای خانواده شما مسلماً کودکان نیستند آنها بخش کمی از بنیان خانواده و البته بسیاری از مابقی خانواده هستند ؛ گرچه تمام این غیر ها و سنگ بنا ها را یکجا خانواده می نامند ؛ اما تاکید می کنم که مهمترین قسمت خانواده شما و همسرتان می باشید. مسئولیت نگهداری خانواده به عهده شماست و در نهایت بچه ها راه خود را انتخاب می کنند به مانند شما که روزی راه خود را انتخاب کرده و از والدین خود جدا شدید.
2 - پیش از ورود فرزندان به خانواده، یک زن و یک شوهر وجود دارد
قبل از اینکه بچه ها به دنیا بیایند ما تنها بودیم ؛ در ابتدای رابطه در عشق یکدیگر غرق شدیم و سعی کردیم همدیگر را درک کنیم . روز به روز علاقه ما به یکدیگر بیشتر شد و تا جایی که زندگی مشترک ما شروع شد و این سرآغاز همین خانواده ای بود که هم اکنون می بینید.بعد از آن بچه ها به زندگی ما زیبایی بیشتری دادند ؛ ما از آنها سپاسگزاریم که زندگی ما را شادتر کردند ؛ اما خاطرنشان می کنم که اتحاد ما مقدس است یعنی همان عشق اولیه که باعث شد این خانواده به اینجا برسد . پس همه باید از این تقدس در خانواده حفاظت کنیم.
3 - کودکان بزرگ می شوند و در نهایت ما برای هم می مانیم
هیچ چیز برای همیشه باقی نمی ماند . زمانی که کودکان رشد می کنند و از خانه خارج می شوند ؛ پس از اینکه از ما جدا شدن آنها خانواده خود را تشکیل می دهند و در نتیجه مانند ما دارای فرزند و خانواده دیگری می شود.من دوست دارم پس از گذشت این زمان رابطه با همسرم در همان کیفیت اولیه بماند و برای اطمینان از آینده مشابه ، ما باید رابطه مان را در طول سالها حفظ کنیم . این دلیلی است که باید رابطه ما یک اولویت باشد . البته این به همان اندازه ساده نیست که به نظر می رسد.
4 - ما باید نمونه ارزشمندی از عشق و علاقه برای کودکانمان باشیم
همانطور که گفتم بچه ها به ما نگاه میکنند و مثال می زنند . آنها ما را دنبال می کنند و از ما می آموزند .پس اگر دوست داشته باشیم که فرزندان ما نیز خانواده محکم و روابط عاشقانه ای داشته باشند ؛ در طول سال ها باید روابط خود را حفظ کنیم.در حقیقت من می خواهم آنها همیشه با دید یک نمونه هماهنگی و روابط پایدار به ازدواج من و مادرشان نگاه کنند.
در پایان یک روز کاری مسلما همه ی خانواده خسته اند و همچنین فرزندان به شما نیاز دارند که این نیز بسیار اهمیت دارد.بدیهی است که باید به فرزندان خود برسید و از آنها مراقبت کنید اما خاطرنشان می کنم که در ابتدا باید از ازدواج خود مراقبت کنید . زیرا وقتی بچه ها می بینند که والدین یکدیگر را دوست دارند به این اعتماد به نفس می رسند که آنها نیز دوست داشته می شود ؛ اینطور می شود که کودکان به زندگی و خانواده خود اطمینان خاطر پیدا می کنند.
ما تمام روز را به بچه ها صرف می کنیم و به همین دلیل دقیقاً در ساعت 21 هر روز از فرزندان ما می خواهیم به اتاق خود بروند و در همین راستا من و همسرم چند بار در ماه قطعاً یک تاریخ را برای خود تعیین می کنیم تا با هم به بیرون برویم . به خاطر اینکه برای یکدیگر اهمیت قائلیم و برای این دلایل است که ابتدا همسر من برای من مهم است و بعد فرزندانم.
2 سال پیش