امروز اولویت جمهوری اسلامی ایران، تأمین امنیت مرزهای 900 کیلومتری خود با افغانستان است و حفظ یا گسترش حوزه نفوذ در افغانستان، برای ایران در اولویت نیست.
ساعد نیوز: از آنجایی که ایران در سال های گذشته تلاش کرده است تا حوزه نفوذ خود در افغانستان را از مسیر ارتباط تنگاتنگ با شیعیان افغانستان و نیروهای ائتلاف شمال اعم از ازبکها، هزاره ها و تاجیک ها، حفظ کند، با تسلط گروه تروریستی طالبان بر این کشور و موضع خاص ایران درباره تحولات اخیر، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که نوع موضع گیری ایران در خصوص بحران افغانستان می تواند به قیمت از دست رفتن حوزه نفوذ خود در این کشور و در نهایت مسائل امنیتی جدی برای ایران تمام شود. نظر حضرتعالی در این خصوص چیست؟
حسن بهشتی پور: سم الله الرحمن الرحیم. اول باید به این نکته توجه داشته باشیم که اولویت نخست ایران در حال حاضر، بحث حفظ یا گسترش حوزه نفوذ در افغانستان نیست، بلکه اولویت جمهوری اسلامی ایران در این مقطع، تأمین امنیت مرزهای شرقی کشور است. ما 900 کیلومتر مرز مشترک با افغانستان داریم. هر نوع ناامنی و بی ثباتی در افغانستان می تواند به ناامن شدن این مرزها منجر شود و در نهایت، امنیت ملی کشور را به خطر بیاندازد. بنابراین، دغدغه اصلی ما، امنیت مرزهایمان با افغانستان است. امنیت دو کشورهمسایه به شدت با همدیگر گره خورده است. این که چرا این مسأله امنیت به دغدغه اصلی کشور تبدیل شده است، ریشه در این واقعیت دارد که گروه طالبان با توجه به تاریخچه عملکرد گذشته آن، یک گروه تروریستی بی مسئولیت است. عملکرد این گروه در بین سالهای 1373 تا 1380 ، این مسأله را کاملاً به اثبات می رساند. درمورد این که بعضی از صاحب نظران عنوان می کنند طالبان تغییر کرده است ، باید گفت طالبان تغییر کردند و با گذشت این همه سال روند پیچیده ای داشته اند اما ماهیت اصلی این گروه تغییری نکرده است . بنابراین نباید سخنان تاکتیکی رهبران طالبان ما را فریب دهد. سؤال بعدی این است که آیا واقعاً نگاه ایران به تاجیک ها، ازبک ها و هزاره ها، تغییر کرده است و تصمیم کشور این است که تمام تخم مرغ هایش را در سبد طالبان قرار دهد؟ پاسخ این است که گرچه کشورها همیشه الزاماً سیاست واحدی ندارند و همراه با تحولات در سطح جهانی و منطقه ای، سیاست خودشان را تغییر می دهند. اما از انجا که ماهیت طالبان یک گروه تروریستی وابسته به سازمان آی اس آی (اطلاعات وامنیت ارتش ) پاکستان است و جنبشی برآمده از دل مردم افغانستان نیست گرایش های جدیدی در این گروه پدید آمده و ماهیت آن را پیچیده کرده است.
طالبان یک گروه تروریستی ساخت سازمان آی اس آی پاکستان است و جنبشی برآمده از دل مردم افغانستان نیست/ گرایش های جدیدی در این گروه پدید آمده و ماهیت آن را پیچیده کرده است.
کسانی که مدعی اند که طالبان تغییر کرده است باید به این سؤال پاسخ بدهند که آیا این تغییر در ماهیت و ساختار و ذات این گروه رخ داده است یا در عرصه تاکتیک و سخنان تبلیغاتی رهبران آنها است؟
واقعیت این است که طالبان 1400 که بر افغانستان مسلط شد، با طالبانی که در سال 1373 قندهار را گرفت و بعد تا 1375 پایش به کابل رسید به لحاظ عملکرد و تاکتیک متفاوت است. نباید این تغییر تاکتیک را به تغییر ماهیت و ساختار تعبیر کرد. حقیقت این است که در این 20 سال، این گروه در حالت انجماد نبوده، بلکه تطور داشته و حتی انشقاق هایی در داخل این گروه رخ داده است و گرایش های جدیدی در داخل این گروه پیدا شده است. ولی نکته مهم این است که ذات ماهوی در این گروه تغییر نیافته است و آن وابستگی و عدم استقلال این گروه است. این گروه، برآمده از دل جامعه افغانستان و یک گروه مستقل در کنار گروه های دیگر نیست بلکه توسط سازمان آی اس آی پاکستان و با تأمین مالی عربستان، امارات و قطر به این قدرت دست یافته است. بنابراین، این طور نیست که ما در افغانستان شاهد خروج یک گروه مستقل سیاسی و اجتماعی افغان علیه حکومت فاسد اشرف غنی و اشغال آمریکایی ها باشیم. بلکه تمام این تحولات از جای دیگری آب می خورد. امروز با ظهور گرایش های جدید در داخل گروه تروریستی طالبان هر کدام از کشورهای عربستان، امارات و طالبان، تأمین مالی جناح خاص و مد نظر خودش را در درون طالبان برعهده گرفته است. چنانکه قطری ها از خط اخوانی های درون طالبان حمایت می کنند در حالی که عربستان از خط وهابی-تکفیری آنها. بنابراین، باید توجه داشته باشیم که ماهیت گروه تروریستی طالبان تغییری نکرده است. وابستگی این گروه به سایر کشورها اظهر من الشمس است و ساده باوری است اگر این گروه را یک گروه مستقل با ماهیت مستقل بدانیم.
ماهیت ایدئولوژیکی طالبان تغییری نکرده، بلکه پیچیده تر شده است/ طالبان تاکتیک های جدیدی برای پیشبرد اهدافش انتخاب کرده است.
نکته دیگر این است که این وابستگی طالبان صرفاً به پاکستان یا کشورهایی که حامی مالی این گروه هستند، ختم نمی شود بلکه حتی با آمریکا نیز طی توافقنامه ای که توسط زلمای خلیل زاد و ملا عبدالغنی برادر از رهبران سیاسی طالبان در دوحه امضاء شد، توافق های مهمی بدست آمد. . پس این گروه به لحاظ ماهوی یک گروه وابسته است و در اصل به صورت نیابتی طرح های کشورهای دیگر را در افغانستان پیش می برد هرچند در جامعه افغانستان برخی نیز طرفدار این گروه هستند. سؤال بعدی درباره دیدگاه ایدئولوژیکی و معرفتی آنها به اسلام است. سؤال این است که آیا در این حوزه تغییر و تحولی وجود دارد؟ واقعیت های موجود حاکی از آن است که این ایدئولوژی به جای خودش باقی است و تغییری در آن رخ نداده است. هرچند با یک چرخش تاکتیکی، رفتار این گروه با شیعیان ملایم تر شده؛ یا دیگر، تلویزیون را به صورت کامل تکفیر نمی کنند و از آن برای تبلیغ خودشان بهره می برند. یا این که در برخورد با زنان ملاحظات بیشتری را در مقایسه با قبل رعایت می کنند.
نکته دیگری که درباره این گروه تروریستی، حتماً باید مد نظر گرفته شود، این است که ماهیت این گروه به مراتب پیچیده تر از گذشته شده است و در تحلیل ماهیت این گروه باید به ویژگی لایه لایه های آن توجه ویژه ای داشته باشیم. امروز شاهد این هستیم که از سلفی های دیوبندی مورد حمایت پاکستان تا تکفیری های مدرسه حقانی در پیشاور و طیف مختلف اخوانی ها در میان این گروه حضور دارند. امروز شخصیتی مثل حکمتیار که به لحاظ رویکرد سیاسی اخوانی است، مدافع طالبان است. و این کار را دشوارتر می کند.
تسلط گروه تروریستی طالبان بر افغانستان و سقوط دولت مرکزی افغانستان، محصول زد و بندهای پشت پرده با استفاده از این گروه وابسته و غیرمستقل تروریستی است.
تسلط گروه تروریستی طالبان بر افغانستان و سقوط دولت مرکزی افغانستان، محصول زد و بندهای پشت پرده با استفاده از این گروه وابسته و غیرمستقل تروریستی است.
به طور کلی، طالبان ذاتاً ضدایرانی است و با اسلامی که در ایران وجود دارد مخالف است. بنابراین باید در تحلیل هایمان درباره این گروه، به این نکته توجه ویژه داشته باشیم. ایدئولوژی و ماهیت طالبان تغییر نکرده بلکه پیچیده تر شده است. در سال 1373 آشکارا مواضع خودشان را اعلام می کردند، تکفیر و کشتار را علنی انجام می دادند. ولی امروز این کار را به صورت پوشیده و با تاکتیک های خاصی پیش می برند. آنها از تکنیک های کلامی و گفتاری جدیدی برای پیشبرد اهدافشان بهره می برند.
نکته سوم این است که آیا این گروه که به لحاظ ماهوی یک گروه تروریستی-تکفیری با عقبه خشونت سنگین در افغانستان است، می تواند مسئولیت تشکیل دولتی که قرار است برای افغان ها نظم اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را برقرار داد، برعهده بگیرد؟ آیا می توان طالبان را به عنوان یک گروه مسئول و متعهد پذیرفت؟ قراین و شواهد حاکی از این است که چنین انتظاری عبث است. این گروه به هیچ وجه به درجه تعهد و مسئولیت نرسیده اند. به نظر من، این گروه به لحاظ ماهوی همان طالبان 1373 است و تنها تغییرش این است که در تبلیغات کمی عاقلانه تر رفتار می کند و اهدافش را با تاکتیک های جدیدی پیگیری می کند. همه این موضوعات به این مطلب بازمی گردد که طالبان اساساً یک حرکت اجتماعی و سیاسی مستقل نیست بلکه محصول طرحی است که آی اس آی پاکستان با همکاری کشورهای مختلف و برخی زد و بندهای سیاسی که حتی روسیه و چین هم در آن شریک شدند و تائید می کنند، شکل گرفته و در حال حاضر بر افغانستان مسلط شده است.
طالبان به لحاظ ماهوی ضدایرانی است و با اسلامی که در ایران وجود دارد مخالف است/ راه حل افغانستان، مهار طالبان از طریق دیپلماتیک و زمینه سازی برای تشکیل دولت فراگیر است.
حال، سؤال این است که ایران باید چه بکند؟ وظیفه ایران در قبال تحولات افغانستان چیست؟ قبل از هرچیز باید گفت تطهیر این گروه تروریستی یک فاجعه است. اشتباه محض است که ما تصمیم به همکاری با این گروه داشته باشیم. ایران هیچ نیازی به تطهیر طالبان ندارد. باید زمینه را برای تشکیل یک دولت فراگیر در افغانستان از طریق مهار گروه تروریستی طالبان به روش هایی غیر از مداخله نظامی و از مسیرهای دیپلماتیک و سیاسی مهیا کنیم.
البته امکان دارد طالبان برای این که اهدافش را به صورت مؤثرتری پیگیری کند، یک عده تکنوکرات را در بدنه دولت به کار بگیرد مثل همان اتفاق استفاده از کمونیستهای عمامه دار در دوره نجیب. ولی به نظر من، با توجه به ویژگی تمامت خواهانه طالبان، احتمال رخ دادن این اتفاق، بسیار ضعیف است. بنابراین، بدترین کاری که ما می توانیم بکنیم، همین تطهیر طالبان است. رسانه های ما باید ماهیت طالبان را به صورت عریان آنگونه که هست ، نشان دهند تا فشار افکار عمومی باعث زمینه سازی برای تشکیل دولت فراگیر در افغانستان شود. البته ما نمی توانیم در افغانستان، مداخله نظامی داشته باشیم. تاریخ هم نشان داده است که این مداخله نظامی بی نتیجه است. همچنانکه در یک قرن اخیر مداخله نظامی انگلیس، شوروی و آمریکا به نتیجه ای نرسید. پس چه باید کرد؟ طالبان باید مهار شود!
مهار طالبان ازیکسو از طریق همکاری یا همدلی با کسانی است که در داخل افغانستان در برابر طالبان مقاومت می کنند و با آنها مخالفند. و از سوی دیگر از طریق کار بروی یک طرح فراگیر منطقه ای با مشارکت کشورهای همسایه افغانستان برای مسئولیت پذیر کردن طالبان از طریق مشارکت دادن سایر گروه ها و اقوام در قدرت مرکزی در این کشور است.
به نظر من، مهار طالبان مکانیسم هایی دارد که هم بُعد رسانه ای دارند، هم بُعد سیاسی، هم بُعد دیپلماتیک و هم بُعد امنیتی. بحث از این مکانیسم ها جایش در رسانه نیست بلکه در یک جمع و حلقه کارشناسی در دستگاه دیپلماسی کشور است. نکته مسلم، ضرورت اقدامات عاجل ایران برای مهار طالبان از طریق سیاسی و رسانه ای است. زیرا این موضوع راه حل نظامی ندارد.
یک عده ایران را قبله عالم می دانند و تمام تحولات در منطقه و جهان را حول محور ایران و منافع ایران تفسیر و تعبیر می کنند.
ساعد نیوز: درباره مسئله امنیت مرزهای شرقی که حضرتعالی نیز اشاره ای به این موضوع داشتید، برخی از تحلیلگران بر این باور هستند که در عمل، سلطه طالبان بر افغانستان و خروج شتابزده آمریکا از این کشور یک سناریوی جدید برای ایران است و در نهایت امنیت ایران هدف این تحولات است تا از مسیر طالبان، زمینه برای شکل گیری گروه های تکفیری-تروریستی جدید که تهدیدی جدی برای منطقه و ایران محسوب می شوند مهیا گردد. لطفاً نظر خودتان را در این باره بفرمائید؟
حسن بهشتی پور: عملاً در ایران یک عده ای هستند که ایران را قبله عالم تصور می کنند. هر تحولی در عراق، سوریه در افغانستان و در دیگر کشورهای منطقه رخ می دهد، سریع می گویند که این یک توطئه علیه جمهوری اسلامی ایران است! بودند کسانی که سقوط صدام در عراق را یک تهدید برای ایران به حساب می آوردند در حالی که رفتن صدام منافع ملی ما را تأمین می کرد و صد در صد به نفع ما بود. یا سقوط طالبان در 20 سال پیش را به زیان ایران می دانستند چرا که بهانه برای حضور آمریکا در مرزهای شرقی ایران فراهم شد. در حالی که سقوط طالبان از هر جهت کاملاً به نفع ایران بود. شکی نیست که طالبان با آمریکا بده و بستانی داشته و توافقی پنهانی فیمابین اینها امضا شده است. این طوری نبوده است که آمریکا یکه خورده باشد و به یکباره مجبور به ترک افغانستان شده باشد. تمام قراین حاکی از این است که بین طالبان و آمریکایی ها یک توافقی پنهانی در پیوست توافق دوحه بوده است. البته هدف از این توافق فقط ایجاد تهدید امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران نیست. بلکه تمام همسایگان افغانستان و کشورهای منطقه از جمله چین و روسیه و حتی خود پاکستان را شامل می شود. مدتی بود با سقوط داعش در عراق، اصطلاح تروریسم اسلامی به محاق رفته بود. یکی از اهداف عَلم کردن دوباره طالبان همین زمینه سازی برای رونق دوباره اصطلاح تروریسم اسلامی در سطح رسانه ها و افکار عمومی است. با این کار، دوباره خوراک تبلیغاتی برای رسانه هایشان درست کردند. باید توجه داشت طالبان تهدیدی برای کل منطقه، آسیای میانه، قفقاز و حتی اروپا است و این تهدید فقط مختص ایران نیست.
طالبان تهدیدی برای کل منطقه، آسیای میانه، قفقاز و حتی اروپا است و این تهدید فقط مختص ایران نیست.
مسأله استقرار طالبان فقط یک تهدید امنیتی برای مرزهای شرقی جمهوری اسلامی ایران نیست بلکه این تهدید برای کل بازیگران اصلی منطقه ای اعم از چین و روسیه نیز هست. خود طالبان برای چین یک تهدید امنیتی محسوب می شود چرا که ارتباط با ایغورها و ترکستان شرقی در ایالت سینگ کیانگ چین و تشویق به تشکیل گروه های تکفیری دراین منطقه دارد که یکی ازتهدیدات جدی طالبان علیه چین محسوب می شود. البته چین با وجودی که به نظر می رسد به روی کار امدن طالبان در افغانستان با ضمانت پاکستانی ها که متحد چین هستند رضایت دادند، اما به باور من بعدها متوجه خواهند شد که گروه طالبان مسئولیت پذیر نیست و نمی توان ساده باورانه با این مسأله برخورد کرد.
علاوه براین پدیده طالبانیسم تهدیدی علیه کل منطقه آسیای مرکزی بویژه دره فرغانه است که یک زمان جولانگاه تروریست هایی مثل طاهر یولداشف و جمعه بای نمنگانی و جمعیت اسلامی ازبکستان بود. این منطقه بالقوه می تواند به مرکزی برای تربیت داعشی ها و گروهای افراطی تکفیری تبدیل شود.
بنابراین تمام کشورهایی که در امتداد این دره هستند از جمله تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان که سه استانش مجاور این دره است. در تیرس گسترش طالبانیسم و گروهای افراطی قرار دارند.
طالبان همچنین از طریق مرزهای آسیای مرکزی با روسیه یک تهدید جدی برای روسیه نیز محسوب می شود. بنابراین، اگر طالبان را یک تهدید بدانیم، این تهدیدی است که برای قفقاز و از آنجا حتی اروپا نیز وجود دارد. در بین طالبان افغانستان یک بستر فرهنگی و عقبه تاریخی افراطی گری وجود دارد که می تواند کل منطقه را در بربگیرد. این طور نیست که ما ساده باورانه بیاییم بگوییم که این فقط مشکل ایران است! بلکه کشورهای بسیاری هدف این موضوع هستند. درست است که جولانگاه تروریسم در منطقه طی سه دهه گذشته افغانستان بوده و در این کشور تروریست هایی مثل طالبان و داعش تکثیر می شوند ولی دامنه فعالیت این تروریست ها، به افغانستان یا مرزهای ایران محدود نمی شود.
طالبان آشی است که برای کل منطقه پخته اند/ با استقرار طالبان و تشکیل دولت امارت اسلامی افغانستان، این کشور تبدیل به صادرکننده تروریست به کل جهان می شود.
طالبان آشی است که برای کل منطقه پخته اند/ با استقرار طالبان و تشکیل دولت امارت اسلامی افغانستان، این کشور تبدیل به صادرکننده تروریست به کل جهان می شود.
بطور خلاصه باید گفت به قدرت رسیدنمجدد طالبان در واقع آشی است که برای کل منطقه پخته اند و فقط مخصوص ایران نیست. آسیای میانه، قفقاز و حتی اروپا!را می تواند در بربگیرد. امروزهمه این مناطق با تهدید امنیتی روبرو هستند. بنابراین، باید بپذیریم که امروز تأمین امنیت منطقه منوط به مهار طالبان است. مهار طالبان یعنی اینکه دولت قانونی ای باید در افغانستان تشکیل شود که نماینده کل اقوام حاضر در این کشور باشد. البته من می دانم تشکیل چنین دولت فراگیری با مشارکت سایر اقوام ، ذاتاً با ایدئولوژی سلفی طالبان که با با قوه قهریه بر افغانستان مسلط شده اند ، در تضاد است. طالبان بر پایه نگرش ایدئولوژی واپسگرای خود عمل می کند که غزالی مدافع آن بود. غزالی در مراتب حکومتی اول پیامبر اسلام، بعد سلف صالح پیامبر ، بعد از آن تابعین سلف صالح و بعد از آن اگر هیچدام نبودند کسی یا کسانی که باقوه قهریه حاکم شدند مشروعیت خواهند داشت. طالبان با این اندیشه پیش می روند در حالی که در قرن بیست و یکم هیچ کس مشروعیت و مقبولیت را اینگونه درک نمی کند. گروهی که با پول یک کشور دیگر و با طراحی سیستم اطلاعاتی یک کشور دیگر به قدرت رسیده است، نمی تواند نماینده مردم افغانستان باشد. بنابراین، تنها راه علاج بحران افغانستان، تشکیل دولت فراگیر در افغانستان با حضور تمام اقوام و گروه ها است. این چیزی است که همان طور که گفتم، صد در صد با ایدئولوژی امارت اسلامی افغانستان در تضاد است!
بنابراین می توان از طرق بکارگیری مکانیسمهای دیپلماتیک ،سیاسی ، امنیتی و اقتصادی و فرهنگی طالبان را مهار کرد. به باور من مهارطالبان امروز در راستای منافع مردم افغانستان ، و منافع مردم منطقه و از جمله منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است. البته، جمهوری اسلامی ایران به تنهایی نمی تواند این مسأله را پیش ببرد و باید در این خصوص با چین، روسیه، تاجیکستان، ترکمنستان و پاکستان نیز همکاری کند و از آنها برای تشکیل دولت فراگیر در افغانستان کمک بگیرد.
پذیرفتن امارت اسلامی افغانستان یک فاجعه است! نیازی به دخالت نظامی برای حل مشکل افغانستان نیست. ما باید با دیپلماسی این مسأله را حل کنیم. طالبان در افغانستان مشروعیت لازم را ندارد و این طور نیست که اکثریت جامعه افغانستان این گروه را به رسمیت بشناسند. ما با حمایت از گروه مقاومت افغانستان و تمام کسانی که با طالبان مخالف هستند می توانیم از طریق همکاری با همسایگان افغانستان ، این گروه را مجبور به پذیرش تشکیل دولت فراگیر در این کشور بکنیم و تهدیدها علیه ایران را خنثی سازیم.
3 سال پیش
3 سال پیش
3 سال پیش