به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز، مظاهر مصفا شاعر معاصر ایران و استاد دانشگاه 8 آبان ماه سال 1398 در 87 سالگی در گذشت. عصر دیروز مراسم یادبود این مرحوم در هتل لاله برگزار شد. لیلا حاتمی نیز به عنوان عروس مظاهر مصفا در این مراسم حضور یافت. در قسمت زیر تصویر لیلا حاتمی در مراسم ختم پدر شوهرش را قرار داده ایم.
خواستگاری علی مصفا از لیلا حاتمی ,استاد داوود رشیدی عاشق مهمان بود و در خانهاش همیشه به روی همه باز، برای همین تعداد دوست صمیمی این خانواده همیشه زیاد بود و رفتوآمدها پررنگ؛ اما در این میان، خانواده حاتمی رنگ و بوی دیگری برای خانواده رشیدی داشتند و یکقدم از دوست جلوتر بودند.دوستانی که حضورشان مایه آرامش بود. احترام برومند همسر دوستداشتنی آقای داوود رشیدی میگوید: درست یادم نمیآید از چه زمانی، اما از وقتی یادم میآید برای لیلای این خانوادهدوست داشتنی، خاله آتی بودم: اما از زمانی که بچهها زبانباز کردند، من شدم خاله آتی و مادر لیلا شد خاله زری برای لیلی دختر من لیلا برای دختر شیرین و آرامی که جز عشق در وجودش چیز دیگری نبود.البته این حس به لیلا در بین تمام اعضای خانواده و حتی خواهران خاتم برومند مشترک بود و لیلا برای همه آنها خواهرزادهای شیرین و دختری نداشته بود.
همنشینی لیلی و لیلا پای قصههای کودکانه و تقب زدن به زندگی بزرگسالی دردل بازیهای بچگی، یکی از دلنشینترین اتفاقهای آن روزها بود.حضور لیلا حاتمی و فرزندان و همسرش علی مصفا در کنار احترام برومند و زری خوشکام مادر لیلا در مراسم رونمایی از پوستر سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر که طرحی از چهره علی حاتمی کارگردان صاحبنام ایران روی آن درجشده بود.بهانهای شد تا به سراغ این خانوادهدوست داشتنی بریم و گپ و گفتی با همسر داوود رشیدی داشته باشیم.
همانطور که مشخص است دوستی و صمیمیت خانواده رشیدی و حاتمی قدمت دیرینهای دارد در مورد شروع این دوستی بگویید.
طبیعتاً به خاطر دوستی آقای رشیدی و آقای حاتمی ما همه به هم نزدیک بودیم.ن از سال 47 که با آقای رشیدی ازدواج کردم.آقای حاتمی را میشناسم؛ اما شروع معاشرت و دوستی ما از تئاتر حسنکچل شروع شد.زمانی که آقا رشیدی قصد داشتند این کار را که آریالای حاتمی نوشته بود در تئاتر سنگلج به روی صحنه ببرد.آن زمانها وقت آزاد بیشتر بود و آقای رشیدی و آقای حاتمی دوست داشتند کار را سرصبرتر انجام دهند.باهم مشورت و صحبت میکردند و برای اینکه نمایش به شکل ایده آل روی صحنه برود، این مشورتها و معاشرتها زیاد بود.دوستی ما ادامه داشت تا اینکه آقای حاتمی و خانم حاتمی نیز دو سال بعد از ما ازدواج کردند و این رفتوآمدها شکل خانوادگی به خود گرفت.
تا اینکه دخترها به دنیا آمدند، این رابطه شکل جدیدی به خود گرفت.
بله.چند سال بعد لیلا و لیلی به فاصله چند ماه به دنیا آمدند و همسن و سال بودن بچهها بازهم این گره دوستی را محکمتر کرد.از دوران کودکی لیلی و لیلا بیشترمان شیطنتهایشان در خاطرم مانده است.مثل همه بچهها وقتی دوتایی باهم میافتادند.بیشتر باهم شیطنت و شلوغکاری میکردند.تاحدی که کودکستان و مدرسه بچهها هم یکی بود.یادم است بچهها از سهسالگی کودکستان را در مدرسه رازی که یک مدرسه دوزبانه ایرانی، فرانسوی بود.شروع کردند و تا سال 58 بهطور مشترک به یک مدرسه میرفتند.خلاصه همیشه باهم بودیم، دوران خوب و دوران بد را باهم گذراندیم.
شما یکزمانی برای گل بچههای ایران قصه گفتید. لیلا و لیلی هم پای قصههای شما مینشستند؟
من معمولاً زیاد با بچهها بودم.وقت زیاد میگذراندیم.حالا چه به قصهگویی، چه به بازی و وقتگذرانیهای دیگر؛ اما در آن زمانها که من آن برنامه را اجرا میکردم، بچهها چهار، پنج سالشان بود و خاطرههایی از آن ماجراها دارند.
از چه زمانی شدید خاله آتی؟
از روز اول که بچهها زبانباز کردند، دختر من میگفت خاله زری و لیلا هم میگفت خاله آتی خوشبختانه آن موقع آنقدر درگیریهای حاشیهای وجود نداشت و زمان بیشتری برای باهم بودن داشتیم همیشه وقتی دو خانواده بچههای همسن هم دارند، بیشتر میتوانند باهم دوست باشند و تفریحات بچهها هم یکی است البته پسر من فرهاد من که چند سالی از بچهها بزرگتر بود، نقش برادر بزرگتر را برایشان ایفا میکرد و دخترها هم دوستش داشتند.
با توجه به برنامه تلویزیونیای که خانم مرضیه برومند با لیلا و لیلی اجرا کرده بود، به نظر میرسد که این صمیمیت بهکل خانواده سِت دادهشده بود.
بله کاملاً همینطور بود.زمان برای باهم بودن وجود داشت و خواهرهای خانم حاتمی هم برای لیلی خاله بودند و خواهرهای من هم خالههای لیلا هستند.حتی مادر زری خانم لیلی و مادر من هم لیلا را بهاندازه نوه خودشان دوست داشتند.
خاطره خاصی از کودکی لیلی و لیلا ندارید؟
بیشتر همان شیطنتهایشان بود مثل همه بچهها وقتی دوتایی باهم میافتادند، بیشتر باهم شیطنت میکردند و شلوغکاری! اما این در کنار هم بودن هرروز بیشتر شد، بزرگ شدند، ازدواج کردند و حالا هم حالا هم دوستان بسیار خوبی هستند و هنوز هم که هنوز است نسبت به هم دلسوز و مسئول هستند.
در صحبتهایتان گفتید دیروزهای خوب بد در کنارهم بودید. منظورتان زمان فوت آقای حاتمی نیست؟
آدم یاد روزهای بد که میافتند حالش بد میشود.یادم است درسال 74 هم که متأسفانه آقای حاتمی بیمارشدند و ی سال بعد درگذشتند، دوران سختی را گذراندیم.در آن زمان آقای رشیدی فرانسه بودند و مشغول سریال پرواز انقلاب این مسئله برای آقای رشیدی خیلی سخت بود که در کنار دوست صمیمیاش نبود.من و لیلی و باقی دوستان آن روزهای سخت راهم در کنار لیلا و زری خانم پشت سر گذاشتیم همیشه میگویند: «در دل آتش بودن از در کنار آتش بودن بهتر است.»
ماجرای خواستگاری علی مصفا چه بود؟ واقعاً لیلا حاتمی را از آقای داوود رشیدی خواستگاری کردند؟
وقتیکه آقای مصفا و لیلا جان تصمیم گرفتند که باهم ازدواج کنند، آقای حاتمی نبودند و این احترامی بود که علی به آریالای رشیدی گذاشتند و بهعنوان بزرگتر پیش ایشان اومدند.ایشان بهعنوان یک بزرگتر به آنها توصیه کردند که خوب فکر کنند و تصمیم درست را بگیرند.البته من بسیار خوشحالم که این اتفاق افتاد.این دو کنار هم هستند وزندگی بسیار خوبی دارند. علی مصفا به معنای واقعی مرد لایق و با احترامی است و همیشه در این سالها رفتار و ادبش برای همه ارزش داشته است.