به گزارش سرویس هنر و رسانه ساعدنیوز، برخی فیلمها، فیلمهایی هستند که واقعا دوستشان داریم و برخی دیگر نیز فیلمهایی هستند که به آنها برای آرامش یافتن نیاز داریم. شاید یکی از فیلمهای کمدی برادران کوئن یا یکی از فیلمهای کلاسیک استیون سودربرگ جزو فیلمهای مدنظر شما باشند. در واقع جای خوب ماجرا این است که همواره شخصیتها و فیلمسازانی هستند که میتوانند روز ما را بسازند.
یک پتوی گرم و نرم بر روی خودتان بیندازید و به تماشای فیلمی بپردازید که به شما یاد میدهد از چیزهای کوچک، لذت ببرید و با جامعه و خودتان مهربان باشید. املی دختری خجالتی اما پر جنبوجوش است (اودره توتو) که در یک کافه کار میکند و به جای زندگی در دنیای اطرافش ترجیح میدهد در تخیلاتش زندگی کند. او اصلا دوست ندارد آرامش و راحتی خود را کنار بگذارد، اما وقتی این کار را انجام میدهد، دشوارترین کار زندگیاش را که همان کمک به دیگران است آغاز میکند. مهربانی املی سبب میشود مشکلات همهکسانی که با او برخورد میکنند حل شوند. در واقع املی یک شخصیت دوستداشتنی است که هیچگونه بدبینی یا شک و تردیدی در وجودش نیست و با کوچکترین چیزها شاد میشود. او در پاریس به یک قهرمان تبدیل میشود و وارد هر مغازه، هر گوشهای از خیابان و یا هر ایستگاه مترویی که میشود، آنجا را با حضور خود زیبا مینماید.
بسیاری از فیلمهای ریچارد لینکلیتر میتوانند در لیست فیلمهای آرامشبخش قرار گیرند. این فیلمساز در فیلمهایش از داستانهایی که در زندگی روزمره همه ما رخ میدهند استفاده میکند و شخصیتها و کاراکترهایی را خلق مینماید که ما دوستشان داریم و حتی شاید در زندگی واقعی نیز مانند آنها را دیده باشیم. «پیش از غروب» یکی از آن فیلمهای آرامشبخش لینکلیتر است که در سهگانه عاشقانه او جای میگیرد و آنقدرها هم عاری از هرگونه فراز و نشیبی نیست. دیدار مجدد سلین (با بازی ژولی دلپی) و جسی (اتان هاوک) به فیلمی تبدیل شده که نمیخواهید یکلحظه از آن را هم از دست بدهید. البته لحظات ناگوار، اختلافات و زخمهای التیامناپذیری نیز در رابطه بین این دو نفر وجود دارد، اما در بیشتر موارد، فیلم «پیش از غروب»، به رابطه عادی و سرشار از آرامش بین این زوج میپردازد. قسمت ماهعسل این فیلم، آنقدرها کامل نبود اما میتوان گفت که لینکلیتر تمام سعیش را کرد تا فیلم کامل و بیعیبی را به نمایش بگذارد.
این فیلم کلاسیک ساخته شده به کارگردانی هال اشبیف، یک فیلم آرامشبخش است که داستانش از طنزها و شوخطبعیهای اشبی و ستاره معروف آن دوران، پیتر سلرز و همچنین ویژگیهای تراژیک وجود آنها بهره میبرد. در این فیلم، شاهد حضور کاراکتری به نام چنسی گاردینر هستیم که به خدمتگزار محبوب یک خانواده پرقدرت سیاسی تبدیل میشود، چراکه عملا هیچچیز خاصی به زبان نمیآورد. او فقط از باغبانی و تماشای تلویزیون لذت میبرد. اما ناگهان مجبور میشود با افراد بیشتری ملاقات کند. تصویر نمادین پایانی فیلم، این موضوع را به خوبی نشان میدهد. اینکه چنسی افراد تازهای را ملاقات کند قطعا برای مخاطب لذتبخش خواهد بود و او را وادار میکند تا به تکتک کلمات چنسی گوش فرا دهد. این فیلم به مخاطب نشان میدهد که زندگی بیشتر از آنکه در دنیای بیرون جریان داشته باشد در ذهن ما جاری است.
این فیلم کمدی کلاسیک میتواند کاری کند تا همه فکر و خیالهایتان را کنار بگذارید. شخصیتهای شگفتانگیز زیادی در داستان این فیلم حضور دارند که تکتکشان میتوانند خنده بیپایانی را بر روی لبهای شما بنشانند، اما کارگردان فیلم، مایکل شولتز پایانی غیرمنتظره و تلخ را برای فیلم تدارک دیده که حتی فکرش را هم نمیکنید. هر کدام از شخصیتهای این فیلم آنقدر حرفهای هستند که میتوانند ستاره فیلم خودشان باشند. «کارواش» فیلمی فوقالعاده است که به زیبایی هر چه تمامتر از وجود شخصیتها و کاراکترهای متنوع استفاده میکند. میتوان گفت که کارگردان فیلم نیز فوقالعاده حرفهای است چرا که توانسته فیلمی خیرهکننده را تنها در یک لوکیشن فیلمبرداری نماید و همین چیزها باعث شده که این فیلم، یکی از بهترین فیلمهای شوتز به حساب بیاید.
این فیلم که به کارگردانی وین وانگ در سال 1982 ساخته شد به رمز و رازهای محله چینیها در دهه 1950 یا قبلتر از آن اشاره دارد. «چن گم شده» یکی از آن فیلمهای جذابی است که به شرایط زندگی در محله چینی سانفرانسیسکو و سیاستهای آمریکا در آن زمان میپردازد. این فیلم توانسته به زیبایی هر چه تمامتر، موضوعات مهمی را در قالب 80 دقیقه به مخاطب نشان دهد. فیلم «چن گم شده» تاثیر زیادی بر کارگردان معروف، لینکلیتر نهاد و او به کرات از این فیلم در آثار خود الهام گرفت. کارآگاهان این فیلم، یک راننده تاکسی ساده به نام جو (وود موی) و برادرزادهاش استیو (مارک هایاشی) هستند که به جستجوی مرد گمشدهای میپردازند. داستان این فیلم یک داستان ساده و در عین حال پیچیده است که تماشایش را هرگز فراموش نخواهید کرد.
در این فیلم، جان فاورو در نقش یک سرآشپز بسیار خوشمشرب ظاهر میشود. این سرآشپز حرفهای، هنرمندیاش را چه در جلوی دوربین و چه در پشت آن به نمایش میگذارد. این فیلم نه تنها خنده بر لبانتان خواهد آورد بلکه به واسطه نشان دادن غذاهای خوشمزه، آب دهانتان را هم جاری خواهد کرد. «سرآشپز» یک فیلم دوستداشتنی است که هم به هنر و هم مسئولیتهای پدر بودن اشاره دارد و به موضوعاتی نظیر ایجاد تعادل در بین زندگی شخصی و حرفهای که اصلیترین چالش سرآشپز است میپردازد. قطعا غم و اندوه و مشکلاتتان با مشاهده صحنههای دیدنی این فیلم جذاب، فراموش خواهند شد چرا که «سرآشپز» همان فیلمی است که میتواند آرامش لازم را برایتان به ارمغان بیاورد.
این فیلم مستند که به کارگردانی مایکل گوندری ساخته شده میتواند سبب شود تا چیزی در حدود دو ساعت از وقتتان را با دیو چپل و افرادی مانند اریکا بادو، جیل اسکات شاعر و کوئست لاو بگذرانید. این فیلم مملو از چهرهها و افراد کاریزماتیک و شگفتانگیز، از جمله ساکنان بروکلین و دیتون اوهایو است. هر کسی که در این فیلم حضورداشته، چه در حال آواز خواندن باشد، چه در حال شوخی کردن با دوستش، یا احوالپرسی در گوشه خیابان یا خرید از یک مغازه سیگارفروشی، از حضور در این فیلم لذت برده و قطعا شما نیز از تماشای این مستند لذت خواهید برد. «پارتی بلوک دیو چپل» فیلمی فوقالعاده در مورد سازگاری و اتحاد است و در رابطه با غریبههایی است که شپل آنها را دعوت کرده تا در یک روز فراموشنشدنی دورهم جمع شوند و بنوازند و سعی کنند مثبت اندیش باشند. این مهمانی بینظیر سبب میشود تا ساعاتی را در کنار این جمع دوست داشتنی به خوشحالی بگذرانید و از تماشای فیلم لذت ببرید.
درست همانند لینکلیتر معروف، بسیاری از فیلمهای جیم جارموش نیز میتوانند در این لیست قرار بگیرند چراکه همواره آرامش خاصی در فیلمهای او نهفته هست، چه زمانی که او به روایت داستان یک راننده اتوبوس شاعر بپردازد و یا داستان خونآشامهای مدرن را روایت کند و یا به تعریف داستان زندگی دون خوان بپردازد که با عواقب اشتباهات گذشتهاش روبرو میشود، یا به روایت داستان گوست داگ بپردازد، قاتلی که به عنوان یک سامورایی در نیویورک زندگی میکند.
اگرچه نمیتوان این فیلم جارموش را در یک جمله خلاصه کرد اما میتوان گفت که این فیلم سامورایی، حال و هوای خاص خودش را دارد و میتواند برای بیننده جذاب باشد. در فیلم «گوست داگ: سلوک سامورایی» شاهد صحنههای خشونت باری هستیم، اما در نهایت، داستان فیلم به سمت مفاهیمی نظیر نظم و انضباط شخصی، افتخار، دانش و بسیاری از مفاهیم ارزشمند دیگر پیش میرود. این فیلم کلاسیک شامل صحنههای طنزآمیزی نیز هست که به مخاطب نشان میدهد جارموش حتی در فیلمهای درام و مملو از صحنههای کشتار نیز به دنبال خنداندن مخاطب است.
سالی هاوکینز توانسته در یکی از شادترین فیلمهای مایک لی به شدت خوش بدرخشد. دنیا تیره و تاریک است، اما هیچچیز و هیچکس نمیتواند از اشتیاق صادقانه پاپی به زندگی بکاهد. او یکی از معلمان شاد و سرزنده مدرسهای در شمال لندن است. در این فیلم شاهد این موضوع هستیم که حتی وقتی پاپی با مشکلات زیادی مواجه میشود هم همچنان روحیه خود را حفظ میکند. چنین شخصیت مثبتی که حتی در مواجه با مشکلات نیز روحیه خود را حفظ میکند قطعا یک قهرمان است.
پاپی شخصیت فوقالعاده قوی دارد و به کسی اجازه نمیدهد روحیهاش را خراب کند. پایان فیلم نیز یکی از شادترین پایانهایی است که تاکنون دیدهایم. سکانس پایانی، پاپی و دوستش را نشان میدهد که در یک روز دوستداشتنی از همنشینی باهم لذت میبرند. مشاهده دو دوست که در یک قایق نشستهاند و از همراهی هم لذت میبرند قطعا سبب میشود که به آرامش خاصی دستیابید.
داستان این فیلم در مورد هاروی است که به تازگی 70 ساله شده است. این فیلم رئال یکی از آن دست فیلمهای جذابی است که هیچوقت از جذابیت آن برای مخاطب کاسته نمیشود. در فیلم «هاروی» جیمز استوارت نقش الود پی داود را بازی میکند، مردی ساده که تنها چیزی که میخواهد این است که با بهترین دوستش که یک خرگوش خیالی غولپیکر به نام هاروی است بنشیند و نوشیدنی بنوشد.
این فیلم، مملو از احساسات و سکانسهای دوستانه است که در آن یکی از دوستان یعنی هاروی، هرگز روی پرده جادویی سینما ظاهر نمیشود. «هاروی» یکی از آن داستانهای کلاسیکی است که همواره از کودکی شنیدهایم و بر دوستی و قبول کردن خصلتهای بیضرر طرف مقابل تاکید دارد و اینکه چطور دو نفر با قبول شخصیت و نقاط ضعف و قدرت یکدیگر، میتوانند از همنشینی باهم لذت ببرند.