درباره کتاب برادرت را صدا کن
کتاب برادرت را صدا کن از مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوانان ما، مجموعه داستان های کوتاهی درباره روزهای اوج انقلاب است که به قلم نادر ابراهیمی نوشته شده اند. این داستان ها پیش از این در سال 58 یک بار منتشر شده بودند. نویسنده با نگارش این داستان ها تلاش می کرد وقایع انقلاب و آرمان های آن را با زبان ساده و داستانی به مخاطب نوجوان منتقل کند. ابراهیمی پیش از این نیز قصه هایی برای گروه سنی کودک و نوجوان به رشته تحریر در آورده بود.
خلاصه کتاب برادرت را صدا کن
مضمون این داستان کوتاه به ماجرای روزهای اول انقلاب برمی گردد و همینطور نقش و فعالیت بچه ها در ماجرای انقلاب. آنچه در کتاب آمده حکایت دختر بچه ای جهرمی است که درروزهای اول انقلاب هنگامی که همراه پدر به تظاهرات رفته بود پدربه شدت زخمی می شود. برادرش محمد نیز سرباز است. با گذشت سالها معصومه هنوز وقتی به یاد چهره پدر در آن روز می افتدگریه اش می گیرد.
درباره نویسنده کتاب برادرت را صدا کن
نادر ابراهیمی (زاده ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران – درگذشته در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، داستان نویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه در زمینه های فیلم سازی، ترانه سرایی، ترجمه، و روزنامه نگاری نیز فعالیت کرده است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از اندک شمار سخنوران ایرانی به شمار می رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده اند. نادر ابراهیمی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش یعنی شهر تهران گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکده حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به درجه لیسانس رسید. نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعه تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگ ها و ترانه هایی برای آن ها ساخته است. او همچنین توانسته است نخستین مؤسسه غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران شناسی را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمت های فراوانی برای سفر، تهیه فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آن ها صرف کرد؛ ولی چنان که باید، شناخته و به کار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.
قسمتی از کتاب برادرت را صدا کن
چشمتان روز بد نبیند. کامیون ها مثل برق و باد رسیدند، ایستادند و چُماق به دست ها و «مسلسل چی ها» و آدمکش ها ریختند پایین و حمله را شروع کردند. آن ها مثل یک مشت سگ گرسنه بودند.
جمعیّت، هنوز هم خیلی زیاد نبود، و همه میدَویدند. من و پدرم، هنوز هم عقب بودیم.
پدرم دست مرا کشید. ما شروع کردیم به دویدن.
چماق به دستها پشت سر ما بودند.
ما هنوز هم میدویدیم.
بجز دویدن، کاری نمیتوانستیم بکنیم.
شناسنامه کتاب برادرت را صدا کن
- نویسنده:نادر ابراهیمی
- انتشارات: هاشمی
- تعداد صفحات:34
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد