درباره کتاب خیابان کاتالین
خیابان کاتالین، داستان زندگی سه خانواده را روایت می کند که در همسایگی هم، در بوداپست قبل از جنگ جهانی دوم زندگی می کنند و روابط نزدیک و صمیمانه ای با هم دارند. بعد از شروع جنگ، زندگی این سه خانواده از هم فرو می پاشد، مجارستان توسط نازی ها اشغال و تمام اعضای یکی از این سه خانواده که یهودی هستند، کشته می شوند.پس از جنگ هم رژیم کمونیستی، آن ها را مجبور به ترک خانه هایشان در خیابان کاتالین و زندگی در یک آپارتمان کوچک و محقر می کند. از همین رو خیابان کاتالین تبدیل به بهشت گمشده شخصیت ها و نمادی از کودکی و زندگی از دست رفته آن ها می شود. دیگر هیچ چیز درباره زندگی آن ها مثل گذشته نیست، و تضاد بین زندگی ای که باید وجود می داشت با زندگی ای که وجود دارد، غیرقابل است.
شروع کتاب خیابان کاتالین چنین است:
فرایند پیرشدن آدم ها به چیزی که رمان ها یا کتاب های پزشکی دربارهٔ پیرشدن می گویند ربط چندانی ندارد. نه هیچ اثر ادبی نه هیچ دکتری آن نور روشنایی بخش را به ساکنان سابق خیابان کاتالین نبخشیده بود که بنا بود در سنین پیری بر گذشته شان بتابد، نوری که دهلیز تار و محوی را که در دهه های گذشتهٔ زندگی شان از آن گذر کرده بودند روشن می کرد، نوری که به خاطره ها و ترس هایشان شکلی تازه می بخشید و به این ترتیب داوری های اخلاقی و نظام ارزشی شان را زیر و رو می ساخت.
روایت رمان خطی نیست و اتفاقات از زوایای دید متعدد نشان داده می شود، بنابراین ممکن است در اوایل کتاب سردرگم شویم و حتی متوجه اینکه دقیقا چه چیزی در جریان است نشویم ولی با ادامه دادن کتاب همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد و می فهمیم که اتفاقا چه شروع و روایت قدرتمندی داشته است و نویسنده چقدر خوب از عهده نوشتن کتاب برآمده است.شخصاً کتاب های زیادی در مورد جنگ جهانی دوم خوانده ام، اما هیچکدام به اندازه این کتاب مبهوتم نکرده بود. در این کتاب حرفی از خود جنگ، اردوگاه ها، جبهه ها و وحشت نیست، بلکه تمرکز روی شخصیت هاست، روی تبعات جنگ، روی پرداخت ظریف و دقیقی از ضرباتی که به روح تک تک شخصیت های داستان وارد می شود و ما به عنوان خواننده به جملات ابتدایی رمان و به فرآیند پیرشدن آدم ها مدام فکر می کنیم.ماگدا سابو می خواهد به خواننده نشان دهد که، وقتی دنیای ما از هم فرو می پاشد، مردگان برای ما زنده تر از خود زندگی می شوند، که آثار بعضی ضربه ها، هرگز به طور کامل از بین نمی رود. او می خواهد به ما روابط خانوادگی ر، شکنندگی عشق را و ماهیت خیانت را نشان دهد. و شاید هم فقط می خواهد یک آیینه مقابل زندگی مان قرار دهد تا ببینیم چقدر از اتفاقات این زندگی، تحت کنترل ماست.احساسی که هنگام تمام کردن این رمان داشتم شبیه زمانی بود که رمان در را تمام کردم: آمیزه ای از بهت و حیرت و تحسین. رمان خیابان کاتالین خاص و متفاوت و البته تأثیرگذار بود. به شدت رمان را پسندیدم و خواندنش را توصیه می کنم.
خلاصه کتاب خیابان کاتالین
ماگدا سابو در خیابان کاتالین روابط انسانی را در تصویری بزرگ روایت می کند و سرنوشت سه خانواده را، که زمانی در خیابان کاتالین در شهر بوداپست همسایه های دیواربه دیوار هم بودند، در طول سه دهه متلاطم تاریخی به تصویر می کشد. ماهیت گمراه کننده زمان همراه با خطاها و گسست ها و سکوت ها مضمون مسلط رمان است که در دو بخش «جاها» و «آنات و برش هایی از اتفاقات» به قلم درآمده است. رمان سابو عمیقا در معنای وطن یا زندگی در وطن سیر می کند، در جهانی که این مفهوم در آن فرو می پاشد و به ویرانه خود بدل می شود.
درباره نویسنده کتاب خیابان کاتالین
ماگدا سابو(5 اکتبر 1917 - 19 نوامبر 2007) رمان نویس مجارستانی بود. او همچنین درام، مقاله مطالعات، خاطرات و شعر می نوشت. او با 42 نشریه و بیش از 30 زبان، بیشترین نویسنده ترجمه شده مجارستانی است. سابو کار نویسندگی خود را به عنوان شاعر آغاز کرد و اولین کتاب شعر خود را به نام Bárány ("بره") در سال 1947 منتشر کرد، که در سال 1949 توسط ویسزا آز emberig ("بازگشت به انسان") دنبال شد. در سال 1949 به او جایزه باگگارتن اهدا شد، که بلافاصله پس از آنکه به سابو برچسب دشمن حزب کمونیست زده شد، پس گرفت. در همان سال از وزارت اخراج شد. دوره استالینیستی از سال 1949 تا 1956 هرگونه ادبیاتی، مانند کار سابئ، که با واقعیت گرایی سوسیالیستی مطابقت ندارد، را سانسور می کرد. از آنجایی که شوهرش در اثر رژیم کمونیستی نیز مورد بی مهری قرار گرفت، وی تا سال 1959 مجبور شد در یک مدرسه دخترانه کالوینیست تدریس کند.

درباره مترجم کتاب خیابان کاتالین
نصراله مرادیانی در سوم بهمن 1362 در تبریز متولد شد. مرادیانی دارای مدرک کارشناسی در رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد است و سپس برای ادامۀ تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد، در سال 1387، به دانشگاه علامه طباطبایی تهران آمد. او پایان نامۀ خود را با موضوع «تأثیر ترجمه بر آثار داستانی جمال زاده و هدایت» نوشت. مرادیانی در چند دانشگاه در تهران و تبریز به تدریس می پردازد و همچنین به کار ترجمه مشغول است. از جمله ترجمه های او می توان به ترجمۀ آثار ماگدا سابو، نویسندۀ سرشناس مجارستانی، اشاره کرد، مرادیانی تاکنون کتاب های در، خیابان کاتالین و ابیگیل را از این نویسنده ترجمه کرده است. از میان دیگر ترجمه های او می توان به قواعد مباحثه (قطره/1391)، چگونه فرهنگ ها ساخته می شوند؟(قطره/1392)، مطالعات ترجمه: یک میان رشته (رخ دادنو/1393)، مسائل بوطیقای داستایفسکی اثرمیخائیل باختین(حکمت/1396)، سینمای اگزیستانسیالیستی(1395) و لذت خیانت(1396) اشاره کرد.
خواندن کتاب خیابان کاتالین را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقه مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می کنیم:
قسمتی از کتاب خیابان کاتالین
آن ها البته می دانستند که از دگرگونی های بیولوژیک گریزی نیست: که بدن با همان دقت و ظرافتی که به یاری اش از لحظه لقاح خود را برای سفر پیش رو آماده می کند روند تباهی اش نیز آغاز می شود. آن ها پذیرفته بودند که، به جز تغییر ذائقه، عادت ها و نیازهایشان، ظاهرشان نیز تغییر خواهد کرد و حواسشان تحلیل خواهد رفت؛ اینکه شاید پا به سن که بگذارند پُرخور شوند یا اشتهایشان را به کل از دست بدهند، اینکه ترس وجودشان را فرا بگیرد یا زودرنج و بدعنق شوند. آن ها با مشکلات گوارشی بیشتر یا بی خوابی کنار آمده بودند، مشکلاتی که، مثل خود زندگی، وقتی جوان بودند برایشان محلی از اعراب نداشت. اما هیچ کس به آن ها نگفته بود که وحشتناک ترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست می دهد، بلکه آن چیزی است که به او داده می شود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوه تمیز بی عیب ونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
جبرِ دور بودن از خانه جبری ظالمانه بود.
دریافته بودند که تفاوت میان زنده ها و مرده ها صرفا تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمی آید؛ و پی برده بودند که در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه ی مرگ فریاد می زند.
می خواستم بدانم که چطور آن دو آدمِ به غایت متفاوت به هم رسیده اند و از پیوندشان دوتا بچه هم عمل آورده اند. وقتی مثل اعضای گروه کُر هم زمان با هم جواب دادند «چون عاشق هم بودیم»، خیلی جا خوردم. عشق، این نیروی جنون آمیز و دور از عقل که آدم ها را به آغوش هم فرامی خواند و زندگی شان را درهم گره می زند، هیچ موقع توی کتاب ها به اندازه ی زندگی زناشویی آن دو، به اندازه ی آن وفاداری سفت و سختشان به همدیگر، باورکردنی و واقعی نبود و وقتی بعدها آن خدای کوچولو و رند دوران باستان را شناختم که پیکانی به قلب انسان هایی پرتاب می کند که ربط و شباهتی به هم ندارند و خنده کنان پر می گشاید و دور و دورتر می شود، او به نظرم واقعی واقعی آمد. من با این زوج زندگی کرده بودم و آن ها را زیرنظر گرفته بودم. تفاوت هایشان را از صدایشان تشخیص می دادم؛ وراجی تمام نشدنی مادرم، خنده های نخودی اش و جیغ های بلندش و حرف زدن آرام و سنجیده پدرم با جمله بندی های زیبایش. اما هیچ یک از این تفاوت ها، هرقدر هم آشکار و مشخص، ذره ای اهمیت نداشت. زجری هم که، آگاهانه یا ناآگاهانه، به هم می دادند ذره ای اهمیت نداشت. این زوجِ غمگین عاشق هم بودند.
در آخر کار، می فهمیدند که از میان همۀ چیزهایی که تا حالا به زندگی شان شکل داده است تنها یکی دو جا و چند لحظه واقعاً اهمیت دارد. باقی چیزها صرفاً مثل پوشال وجود شکننده شان را در میان می گرفت، پوشالی که توی چمدان چپانده می شد تا از محتویات چمدان در برابر سفری دور و دراز که در راه است محافظت کند.
پدرم معلمی بی نظیر بود. در کل دورانی که در مدرسه گذراندم، چه به عنوان شاگرد چه به عنوان عضو گروه آموزش، هرگز معلمی به اندازه ی او پرشور و حرارت ندیده ام. اگر این حرفه قهرمانی داشته باشد، قهرمانش خود اوست. او صد برابر من مقتدر بود و خیلی خیلی شریف تر از من. من سخت کوش و بی عیب و تعلیم دیده و دقیق بودم، اما من در هر حرفه و موقعیت دیگری هم که می بودم اوضاع به همین منوال پیش می رفت. مدرسه برای پدرم نه محل کار بلکه پرستشگاه بود، نه منبع معاش بلکه سرچشمه ی شور و نشاط زندگی بود. هرموقع واقعیت های پیش پاافتاده مغایر بود با حقایق سترگی که او آن جور با شور و حرارت بر آن ها پای می فشرد یا واقعیات زندگی موجب می شد که بدیهیات ساده و بی آلایش او غلط از آب درآید -چون نه خرگوش ذاتاً کم روست نه روباه لزوماً مکار- کاردش می زدی خونش درنمی آمد. و بعدها، یعنی آن موقع که خودم معلم شدم، فهمیدم صبر و حوصله اش در زندگی زناشویی از کجا می آید. آموزگار درونش همیشه گوش به زنگ بود. این آموزگار لذت می برد که بتواند چیزی مهم و اساسی را توی مغز فندقی مادرم فرو کند: مثلاً با تشویق کردن او، درست همان طور که آدم بچه مدرسه ای های پایه ابتدایی را تشویق می کند، که موهایش را فقط گوجه ای بالای سرش نبندد و گهگاهی هم بشویدشان یا با کفشی که واکس نخورده از خانه بیرون نرود.
آن موقع این را نمی دانستم که بعضی ها خیلی قبل از مرگ واقعی شان می میرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آن ها را دیده ای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به راستی زنده بوده اند.
شناسنامه کتاب خیابان کاتالین
- نویسنده: ماگدا سابو
- ترجمه: نصراله مرادیانی
- انتشارات: بیدگل
- تعداد صفحات: ۳۶۸
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب در اثر ماگدا سابو










































