درباره کتاب رژ قرمز
داستان های کتاب رژ قرمز اغلب با درون مایه هاى مشابه در فضاهاى آشنا اتفاق مى افتند.
کاراکترها، از دلتنگى اى یاد مى کنند که گاه نوستالژیک است؛ اغلبشان از روزگار گذشته با خوشى و حسرت یاد مى کنند و طالب بازآفرینى لحظات بى دغدغه ى گذشته اند. بیشتر داستان ها، کاراکترهایى را شامل مى شود که زوجهایى مغموم و درگیرند و تنش بین آنها داستان را پیش مى برد تا وقتى که دو قدم مانده به پایان داستان، گلشیرى ضربه ى آخر را به مخاطب وارد کند.
مجموعه داستان های کتاب رژ قرمز عبارتند از:
- رویای باغ
- مسافری به نام مرگ
- ضجه های پنهان
- رژ قرمز
- مهمان هر شب
- مار
- بعد از مهمانی
- ویلاهای آن سوی دریاچه
- لباس های نم دار
- عنکبوت
- همه ش همین هاس
- ابرهای سیاه
- قهوه ترکِ کافه فیاما
- بدلکار
- کاپوچینو
- شب آخر
- سنگ سیاه
- خواب
- سایه ای پشت پنجره
- بوی خاک
- خودنویس
- موزه ی مادام توسو
فضاى داستان های کتاب رژ قرمز آمیخته با یادآورى مکان هاى آشنا چون درکه، ویلاهاى شمال، پیتزافروشى سر خیابان و… هستند و حس آمیزى که نویسنده از آن در جهت افزایش هم حسى سود جسته، براى خواننده حس خوبى به همراه مى آورد.گاه فضاى رعب آورى بر زمینه ى داستان چیره مى شود، همچون داستان هاى “مسافرى به نام مرگ”، “مار” و”مهمان هر شب” که عموما جنس و بافت این نوع ترس، ناشى از حس تنهایى و عزلتِ کاراکترهاست. کاراکترهاى بى قرارى که نه تاب تنهایى دارند و نه تحمل با هم بودن. و این خصیصه ى نسلِ عصر حاضر است؛ دارویى را مى جویند که از براى این درد نیست و روز به روز در عصیان خود سرگشته تر مى شوند.زبان ساده و بى پیرایه ى نویسنده تا حد زیادى توانسته هم سو با درون مایه هاى داستان ها، همانند دوربینى که بى هیچ کم و اضافه اى فقط روایت مى کند، خواننده را در مقابل این پنجره ى باز بگذارد.
خلاصه کتاب رژ قرمز
کتاب بیست و دو داستان دارد. در این داستان ها می توان محورهای مهم جهان سیامک گلشیری را به خوبی دید؛ تنهایی آدم های او که معمولا به دست یک اتفاق ساده یا مرموز به خطر می افتد و باعث می شود آن ها وجوهی دیگر از درونیات خود برای خواننده آشکار کنند. رژ قرمز انواع روایت هایی را در خود گنجاده که مخاطب سیامک گلشیری را درگیر می کند. دیداری اتفاقی، همکلامی با یک راننده تاکسی در دل شب، زوج های در آستانه فروپاشی و... از موتیف های همیشگی این داستان نویس محسوب می شوند.
درباره نویسنده کتاب رژ قرمز
سیامک گلشیری (زاده 27 مرداد، 1347) نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او پسر احمد گلشیری و برادرزاده هوشنگ گلشیری از دیگر مترجمان و نویسندگان ایرانی است.سیامک گلشیری در یک خانوادهٔ فرهنگی در اصفهان متولد شد. دوران کودکی را در اصفهان سپری کرد و سپس در شش سالگی به همراه خانواده، به سبب تغییر شغل پدر، به تهران مهاجرت کرد. بعد از انقلاب، در ۱۳۵۹، بار دیگر به اصفهان بازگشت. در اواخر دوران دبیرستان به فعالیت های نمایشی روی آورد و چندین نمایشنامه را روی صحنه برد. با پایان این دوران تحصیلی، این فعالیت ها هم قطع شد. پس از آن به خدمت سربازی اعزام شد و از آنجا که تنها پسر خانواده بود، از رفتن به جبهه معاف شد. او در این دوران به فراگرفتن زبان آلمانی روی آورد. پس از پایان این دوران، در سال ۱۳۶۹، تحصیلات خود را در رشتهٔ زبان آلمانی آغاز کرد. در این دوران به تدریج نه تنها به ادبیات آلمان، که به ادبیات تمامی جهان علاقه مند شد و در کنار خواندن آثار نویسندگان آلمانی، به مطالعهٔ آثار مشهور ادبیات جهان نیز پرداخت. در سال ۱۳۷۵، پس از نوشتن رساله ای با عنوان داستان کوتاه در آلمان، پس از جنگ جهانی دوم، موفق به گرفتن درجهٔ فوق لیسانس زبان و ادبیات آلمانی شد.گلشیری فعالیت ادبی اش را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. اولین داستان کوتاه او به نام «یک شب، دیروقت» در ۱۳۷۳، در مجلهٔ آدینه به چاپ رسید و پس از آن داستان های زیادی در مجلات مختلف ادبی، نظیر آدینه، گردون، دوران، کارنامه، زنده رود، زنان، کلک و چندین و چند مقاله در روزنامه های مختلف به چاپ رساند و سرانجام در ۱۳۷۷ اولین مجموعه داستانش با عنوان از عشق و مرگ منتشر شد.بیشتر داستان های گلشیری در ایران معاصر و به ویژه تهران اتفاق می افتند و با نگاه کاملا رئالیستی به انسان و رابطه اش با جامعهٔ معاصر می پردازند. بدین سبب می توان گفت با خواندن آثار او، تصویری موثق از زندگی بخشی از طبقهٔ متوسط شهرنشین، به ویژه در تهران، در ذهن خواننده نقش می بندد که بی گمان به دلیل اصرار او در پرداختن به فضایی است که در آن زندگی می کند و این حتی در آثار فانتزی این نویسنده، که برای نوجوانان نوشته، به چشم می خورد. از مشخصات دیگر داستان های او می توان به صحنه های متعدد، دیالوگ های بسیار و نثر کاملا بی طرفانه و خالی از صفت و قید اشاره کرد.گلشیری که تا کنون نزدیک به بیست رمان و چند مجموعه داستان منتشر کرده، پنج بار موفق به دریافت جایزه و بیش از ده بار نامزد جوایز مختلف ادبی بوده است. رمان های پنج گانه ی خون آشام را که در فهرست کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه ی بین المللی مونیخ سال ۲۰۱۴ جای گرفته، پرفروش ترین مجموعه رمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران لقب داده اند. او سال هاست است که در دانشگاه ها و مراکز مختلف به تدریس داستان نویسی و ترجمه مشغول است.
قسمتی از کتاب رژ قرمز
داشت آهسته تر از همیشه از کنار اتوبان حرکت مى کرد. آب دهانش را قورت داد و نفس عمیقى کشید. گفت:”مى دونین دارم به چى فکر مى کنم؟”
“به چى؟”
“به اینکه تازگى ها یه چیزهایى رو نمى بینم. نگاه مى کنم، ولى نمى بینم.” دستش را پشت گردنش کشید. داشت سعى مى کرد آرام باشد. “وقتى خواستم راه بیفتم، اون طرف میدون و نگاه کردم. یادمه که این کارو کردم، ولى هیچ کسیو ندیدم،حتا یه نفرو. مطمئنم این قدر فکرم جاهاى دیگه بوده که ندیدم یکى وایساده کنار میدون.”
“آخر شب همه این طورى مى شن.”
“نه جدى مى گم. دارم کم کم نگران خودم مى شم. چطور ممکنه آدم زیر اون چراغ ها، یکى مثل شما رو نبینه؟!”
مسافر آهسته گفت: “چند روز پیش…”
راننده پرید وسط حرفش:” چى فرمودین؟ نشنیدم!”
“گفتم چند روز پیش سوار یه ماشین شدم که درست حرف شما رو مى زد.”
“خطى بود؟ منظورم اینه که عین ماها خطى کار مى کرد؟”
هنوز سرعتش حتى به شصت کیلومتر در ساعت نرسیده بود. مرد گفت: “نمى دونم، شاید.”
راننده گفت: “همه مون عین هم شدیم، حواس برامون نمونده. تو این شغلِ لامصب، آدم حواس براش نمى مونه. “
“مى دونین آقا، ما تو زندگى هامون چى کم داریم؟ یه ذره تفریح،یه چیزى که پنج دقیقه هم که شده، همه چى رو از یادمون ببره.”
“تو اگه بعد از دو هفته مى خواستى با زنت برى یه جایى و مى شنیدى خانم مى خواد بره تولد یه آشغال که تازه باهاش دوست شده، خونت به جوش نمى اومد؟”
“هیچ کارى نمى کردم. خودم مى رفتم. خودم مى رفتم به اون خونه سر مى زدم. همون که گفتى بچگیتو اونجا گذرونده ى.”
گفت: “تا حالا شده احساس کنى یه صحنه رو قبلا هم دیدى؟”
“نمى دونم، شاید.”
“من الان همون طور شدم. یه لحظه احساس کردم قبلا هم این صحنه رو دیده م. همون وقت که رسیدم اونجا. “برگشت و جایى وسط کوچه را نشان داد. “تو وایساده بودى درست همین جا. زیر همین تیر چراغ برق. اون کارتن ها هم افتاده بود اون جا.” به کارتن هاى خالى اى اشاره کرد که چند قدمى مان، نزدیک درخت بلندى بودند. “دقیقا همین صحنه.”
گفتم: “من هم این حسو داشته م.”
“یه جوریه، یه جور عجیبى. آدم حس مى کنه قبلا هم یه بار دیگه زندگى کرده. “هنوز داشت به کارتن هاى خالى نگاه مى کرد. گفت: “نکنه ما مدام به دنیا مى آیم و هر دفعه درست همین شکلى زندگى مى کنیم!”
“شاید.”
شناسنامه کتاب رژ قرمز
- نویسنده: سیامک گلشیرى
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۲۴۷
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد