درباره کتاب سوزش سرانگشتان
کتاب سوزش سر انگشتان با عنوان اصلی «pricking of my thumbs» اولین بار سال ۱۹۶۸ در انگلستان منتشر شد. قهرمانان این داستان تامی و تاپنس، زوج کارآگاه داستان های کریستی هستند. پیش از این داستان چند سالی خبری از این زوج در داستان های کریستی نبود و کریستی در آغاز کتاب سوزش سرانگشتان آن را به خوانندگانی که درباره ی تامی و تاپنس از او می پرسیدند تقدیم کرده است.داستان سوزش سر انگشتان به زبان های زیادی برگردانده شده است و خوانندگان بی شماری در سراسر جهان دارد. کارگردان فرانسوی پاسکال توماس در سال ۲۰۰۵ از روی این کتاب فیلمی به نام «عروسکی در دودکش بخاری» ساخت. هرچند خانم مارپل در نسخه ی اصلی این داستان حضور ندارد اما در سال ۲۰۰۶ این داستان به عنوان یکی از قسمت های سریال خانم مارپل بازنویسی شد و شخصیت تامی نیز در آن با تغییرات جدی ای مواجه شد.
خلاصه کتاب سوزش سرانگشتان
در آغاز داستان به نظر می رسد تامی و تاپنس دیگر فقط یک زوج میانسال آرام هستند که روزهایشان را به معمولی ترین شکل می گذرانند؛ در این میان تامی و تاپنس با دریافت یک نامه درباره ی ساخت آسایشگاه سالمندان به این فکر می افتند که مدت زیادی است از خاله ی تامی، خاله آدا که در خانه سالمندان زندگی می کند خبری ندارند و تصمیم می گیرند به دیدنش بروند، در این دیدار آن ها با پیرزنی به نام خانم لانکستر آشنا می شوند که حرف از جسد بچه ای می زند که پشت شومینه پنهان شده است... سه هفته پس ازاین دیدار خاله آدا در خواب درگذشت، وقتی تامی و تامپنس برای خاک سپاری و بقیه ی کارها رفتند متوجه شدند که خانم لانکستر دیگر در خانه سالمندان نیست... اما طبق معمول همه چیز به این سادگی نیست.
درباره نویسنده کتاب سوزش سرانگشتان
آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

ترجمه ی کتاب سوزش سر انگشتان به فارسی
آگاتا کریستی و داستان هایش در ایران طرفداران زیادی دارند و بیشتر آن ها چندین و چند بار به فارسی برگردانده شده اند. کتاب سوزش سر انگشتان را اولین بار عفت شجاع بختیاری در سال ۱۳۷۴ به فارسی برگرداند. این ترجمه با عنوان «عروسکی در دودکش بخاری» از سوی انتشارات میلاد منتشر شد. ترجمه ی دیگر این کتاب متعلق به محمد طاهر ریاضی است و انتشارات هرمس آن را چاپ کرده است.
چرا باید کتاب سوزش سر انگشتان را خواند؟
داستان های آگاتا کریستی سن و سال و زن و مرد نمی شناسد، هرکسی که به معما علاقه مند است از خواندن این داستان ها لذت خواهد برد. داستان های او پیچیدگی های عجیب و غریب ندارند و برای حل معماهایش لازم نیست قدرت خارق العاده ای داشته باشید. هنر آگاتا کریستی در روایت جذابش از جنایت است که خواننده را وادار می کند کتاب را زمین نگذارد. سوزش سر انگشتان یکی دیگر از کتاب های جذاب این نویسنده است که هرچند معمولی به نظر می رسد اما حرفهای جالبی برای گفتن دارد.
قسمتی از کتاب سوزش سرانگشتان
تامی به خود گفت: «با این حال از آقای وکیل خوشم نیامد.» اکلز خاطرات مبهمی از گذشته را برایش زنده می کرد... خاطرات اشخاصی را که بنا به دلیلی ازشان خوشش نمی آمد. معمولاً حدس و گمان تامی درباره آدم ها (بله. همه اش فقط حدس و گمان بود) درست از آب درمی آمد. شاید هم موضوع ساده تر از این حرف ها بود. کسی که در طول عمر خود با افراد زیادی سرو کار داشته، معمولاً با یک نگاه خوبی و بدی آدم ها را تشخیص می دهد... درست مثل یک فروشنده خبره عتیقه که قبل از کارشناسی اهل فن، به طور غریزی و فقط با نگاه و تماس دستش عتیقه جعلی را تشخیص می دهد. تامی حس می کرد آقای اکلز مشکوک است...
درست مثل حس فروشنده عتیقه در برخورد با تابلو جعلی یا صندوقدار بانک با دیدن یک اسکناس تقلبی
به خود گفت: «اکلز ظاهرا آدم خوبی است؛ حرف هایش هم ایرادی نداشت. ولی با این حال...»
با عجله دستش را برای یک تاکسی تکان داد. راننده نگاهی بی اعتنا انداخت سرعتش را کم نکرد. نگاهی به بالا و پایین خیابان انداخت؛ به دنبال تاکسی دیگری گشت که راننده اش بزرگواری کند و نگه دارد. مردم زیادی در پیاده رو رفت و آمد می کردند؛ بعضی با عجله و برخی سلانه سلانه. درست آن طرف خیابان، مردی به پلاک برنجی ساختمانی خیره شده بود. بعد از وارسی دقیق پلاک برگشت. چشم های تامی از تعجب گرد شد. این چهره را می شناخت. مرد آشنا تا انتهای خیابان رفت، لحظه ای ایستاد و دوباره برگشت. یک نفر از ساختمان پشت سر تامی بیرون آمد. مرد آشنا بلافاصله سرعت گام هایش را بیشتر کرد.
شناسنامه کتاب سوزش سرانگشتان
- نویسنده: آگاتا کریستی
- ترجمه:محمدطاهر ریاضی
- انتشارات: هرمس
- تعداد صفحات:304
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب مصیبت بی گناهی اثر آگاتا کریستی









































