درباره کتاب جنگل نروژی
جنگل نروژی در سال ۱۹۸۷ به قلم هاروکی موراکامی در ژاپن منتشر شد. می توان داستان های کوتاه و رمان های موراکامی را در رده بندی رئالیسم جادویی بر شمرد. این کتاب از نشر نوای مکتوب در سال ۱۳۹۴ در ایران به ترجمه ی معصومه عمرانی به چاپ رسید که تا کنون سه بار تجدید چاپ شده است.
خلاصه کتاب جنگل نروژی
جنگل نروژی یک داستان عاشقانه است. اما نه یک عاشقانه معمولی. داستاتی با روایت متفاوتی از دوست داشتن و مرگ. داستانی در مورد احساسات ، زندگی ، آزادی و تعهد. شخصیتهای داستان انسانهایی بسیار معمولی هستند با تمام ضعفهای انسانی . داستان قهرمان محور نیست و همین باعث می شود که با آن هم ذات پنداری بیشتری بکنیم. شخصیتها انسانهایی هستند که مثل خود ما از تمام مشکلات کوچک و روزمره آسیب می بینند.ماجرا در مورد پسری نوزده ساله است که وارد ماجرای عاشقانه ای با دختری می شود. این دختر سابق بر این دوست پسری بوده که خودکشی کرده و تاثیر این خودکشی در روان دختر آثار پاک نشدنی و پایداری گذاشته . این تاثیر تا آنجا پیش می رود که توان برقراری رابطه دختر را با دنیای بیرون از او می گیرد و منجر به بستری شدن او در آسایشگاه روانی می شود .روند پیشرفت کتاب کند است و می شود گفت که در بعضی جاها زیاده گویی نیز دارد. دورهای دایره وار و تکراری صحنه ها ، مخصوصا صحنه های رفتن به بار مشروب و تنهایی پسر ، گاهی ماجرا را زیادی گزارش وار جلوه می دهد. دیالوگ های طولانی و بعضی حتی چند صفحه ای ، گاهی از حوصله خواننده خارج می شود. برای توصیف یک صحنه یا چند دقیقه ، چند صفحه با ریز توصیفات اختصاص داده شده و گاهی یک پرش از چند ماه را در یک پاراگراف گنجانده و بر خلاف قسمتهایی که بسیار در آن دقیق شده، این قسمتها را فشرده بیان کرده است . هر چند از موضوع کتاب چنین طرز نگارش بر می آید ، اما از لحاظ تکنیکی، نویسنده روش مناسبی را انتخاب نکرده است. فضای کتاب سراسر با یک مه افسردگی پوشیده شده است که خواننده را نیز دست خوش تحولات می کند و این را می توان به پای قدرت قلم هاروکی گذاشت.زاویه دید نگارش کتاب، اول شخص است که باعث شده از ذهن راوی آگاهی کامل داشته باشیم. این کتاب در سراسر دنیا با اقبال خوبی مواجه شده و تنها در کشور ژاپن ده میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است
درباره نویسنده کتاب جنگل نروژی
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته ی خودش در آوریل سال ۱۹۷۸ در هنگام تماشای یک مسابقه ی بیسبال، ایده ی اولین کتاب اش، به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در سال ۱۹۷۹ این رمان منتشر شد و در همان سال جایزه ی نویسنده ی جدید گونزو را دریافت کرد. در سال ۱۹۸۰ رمان پینبال (اولین قسمت از سه گانه ی موش صحرایی) را منتشر کرد. در سال ۱۹۸۱ بار جازش را فروخت و نویسندگی را پیشه ی حرفه ای خود کرد.

قسمتی از کتاب جنگل نروژی
صاف نشستم و در حالی که مشغول تماشای ابرهای تیره ای شدم که برفراز دریای شمالی گسترده بودند، به همه ی چیزهایی فکر می کردم که در طول زندگی ام از دست داده بودم: زمانی که برای همیشه از دست رفته بود، دوستانی که مرده با ناپدید شده بودند، احساساتی که دیگر هرگز تجربه نمی کردم.
به روش خودم از یک سالی که همراهم بودی، از تو سپاسگزارم. اگر هیچ چیز دیگر را باور نمی کنی، لطفا این را باور کن. این تو نبودی که به من صدمه زدی. من خودم این کار را کردم و این چیزی است که واقعا احساس می کنم. اما در حال حاضر آماده ی دیدنت نیستم. دوست دارم تو را ببینم، ولی برای این دیدار آماده نیستم. لحظه ای که احساس کنم آماده ام، برایت می نویسم. آن زمان شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم. همان طور که گفتی،شاید این کاری است که باید انجام دهیم: بهتر شناختن یکدیگر.
هجده سال گذشته بود، اما هنوز می توانستم تک تک جزئیات آن روز را در مرغزار به خاطر بیاورم. حافظه چیز مسخره ای است. زمانی که آنجا به سختی به آن توجه داشتم. هرگز فکر نکردم که آن لحظه، اثری دراز مدت روی من خواهد گذاشت. قطعاً تصورش را هم نمی کردم که هجده سال بعد، آن منظره را با همه ی جزییاتش به خاطر خواهم آورد. آن روز، به منظره ی پیش رویم ذره ای هم اهمیت نداده بودم. به خودم فکر می کردم. به دختر زیبایی که کنارم قدم بر می داشت، فکر می کردم. به با هم بودن مان و دوباره به خودم فکر می کردم. در آن سن خاص بودم، در آن دوره از زندگی که هر منظره، هر احساس، هر فکری مانند بوم رنگ به خودم بر می گشت و بدتر از آن، عاشق بودم، یک عشق با تمام پیچیدگی هایش. تماشای منظره، آخرین چیزی بود که به ذهنم خطور می کرد.
اگر ذهنم را آرام کنم، از هم فرو می پاشم. همیشه این گونه زندگی کرده ام و این تنها راهی است که برای ادامه ی زندگی بلدم. اگر برای یک ثانیه آرام بگیرم، دیگر هرگز نمی توانم راهم را پیدا کنم. تکه تکه می شوم و تکه هایم را باد با خود خواهد برد.
در گذشته، مدت ها پیش، وقتی هنوز جوان بودم، وقتی خاطراتم خیلی واضح تر از امروز بودند، اغلب تلاش می کردم درباره ی او بنویسم. اما حتی موفق نمی شدم یک خط بنویسم. می دانستم اگر خط اول را بنویسم، باقیِ خطوط خود به خود روی صفحه جاری خواهند شد، اما هرگز نتوانستم این کار را عملی کنم. همه چیز خیلی واضح و قوی بود، به همین خاطر، هرگز نتوانستم بفهمم از کجا باید شروع کنم، مثل نقشه ای که بیش از حد جزییات دارد و گاهی اوقات به همین دلیل؛ غیرقابل استفاده می شود
شناسنامه کتاب جنگل نروژی
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- ترجمه: م. عمرانی
- انتشارات: آوای مکتوب
- تعداد صفحات: ۳۸۴
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی رمان در جاده اثر جک کرواک










































