تنها برگی روی شاخه بودم من
پاییز اومد من افته بودم کم کم
تا که یلدا رسید با شبی که بلند
لبخند زد ماه و ستاره به من
در شب یلدا قصه هارو شنیدیم
خاطرات خوب و با هم دمیدیم
گرمی دلها کنار شمع و چراغ
یاد ما باشه همیشه این باغ
شب یلدا شب شیرینی و نور
قصهها رو میگیم با حس سرور
رویا هایی که تو قلبمون نشست
در کنار هم شادی میدهیم دست
دانههای انار میدرخشن تو دست
خندهها و بوسهها همه در هم رست
چای و آجیل پیچیده در هوا
محبت ما رو هدایت میکُنه تا
شب که بلندتره، دل برا دل میزنه
حرفای نو و قدیم همه رفیق میشنه
گرمی یلدا تو دِلمون میچکه
عشقی که دلمون رو روشن میکُنه
شب یلدا شب شیرینی و نور
قصهها رو میگیم با حس سرور
رویا هایی که تو قلبمون نشست
در کنار هم شادی میدهیم دست