شعر ناب اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب سعدی

  پنجشنبه، 22 اردیبهشت 1401   زمان مطالعه 1 دقیقه
شعر ناب اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب سعدی
سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی به‌طور مطلق، «استاد» داده‌اند. آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شده‌است. در این بخش شعر اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب سعدی شیرازی را خواهید خواند.

اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب

هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب

که را مجال نظر بر جمال میمونت

بدین صفت که تو دل می بری ورای حجاب

درون ما ز تو یک دم نمی شود خالی

کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب

به موی تافته پای دلم فروبستی

چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی دانی ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

سعدی
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی

تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب

اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است

گرت معاونتی دست می دهد دریاب

اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست

همی کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب

تو باز دعوی پرهیز می کنی سعدی

که دل به کس ندهم کُلُّ مُدِّعٍ کَذّاب


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر