شعر زیبای ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را از سعدی

  پنجشنبه، 22 اردیبهشت 1401   زمان مطالعه 1 دقیقه
شعر زیبای ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را از سعدی
ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است.اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی به‌طور مطلق، «استاد» داده‌اند.آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شده‌.در این بخش شعر ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان سعدی را می خوانید

ساقی بده آن کوزهٔ یاقوتِ روان را

یاقوت چه ارزد بده آن قوتِ روان را

اول پدر پیر خورد رطل دمادم

تا مدعیان هیچ نگویند جوان را

تا مست نباشی نبری بار غم یار

آری شتر مست کشد بار گران را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی

بی روی تو شاید که نبینند جهان را

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت

حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را

آنکْ عسلْ اندوخته دارد مگس نحل

شهد لب شیرین تو زنبورمیان را

زین دست که دیدار تو دل می برد از دست

شعر سعدی
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح

یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده

تا پیشْتِرت بوسه دهم دست و کمان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست

کز شادی وصل تو فرامُش کند آن را

ور نیز جراحت به دوا باز هم آید

از جای جراحت نتوان بُرد نشان را


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها