متن آهنگ سردار بی سر از حسین ملکان
از آسمان خون میچکد گویی در این دشت سر نیزه ها قلب ملائک را دریدند دریایی از اشک زنان جاریست اینها با چشمهاشان ابرها را آفریدند آنقدر بالایی که حتی با عزایت بند دل از هر نابکاری پاره کردی پا تا به میدان مینهد انگار کوه است مردی که تنها سنگر روی زمین است با آل شیطان لحظه ای بیعت نکرده رسم تمام پهلوانان هم همین است با لشکری اندک سپاهی پر شمار است در چشمهای خیره و لرزان دشمن او زنده بیرون میرود از قتلگاهش حتی زمانی که جدا مانده سر از تن گویی سکوت این هوای داغ دیده از گریه های بی صدای آب بند است با نیزه های سر به بالا پایه در خاک این پهنه سر تا سر شهید سر بلند است سردار بی سر مرد میدان شیر غران تو مهر تایید شجاعت در نبردی آنقدر بالایی که حتی با عزایت بند دل از هر نابکاری پاره کردی او زنده بیرون میرود از قتلگاهش حتی زمانی که جدا مانده سر از تن مظلوم یعنی آنکه محکوم سکوت است اما تو فریاد تمام روزگاری صدها هزاران زخم دیدی بر دلو تن تا پرچمت را بر نک قله بکاری از آسمان خون میچکد گویی در این دشت سر نیزه ها قلب ملائک را دریدند دریایی از اشک زنان جاریست اینها با چشمهاشان ابرها را آفریدند , با چشمهاشان ابرها را آفریدند