لحظات خوش شعر و ترانه؛ غزل عاشقانه هوشنگ ابتهاج، آواز شورانگیز محمد معتمدی و دف نوازی استاد لطفی/ چه درخششی!

  سه شنبه، 30 بهمن 1403
لحظات خوش شعر و ترانه؛ غزل عاشقانه هوشنگ ابتهاج، آواز شورانگیز محمد معتمدی و دف نوازی استاد لطفی/ چه درخششی!
ساعد نیوز: غزل مژده بده یکی از زیباترین اشعار استاد هوشنگ ابتهاج است که محمد معتمدی با صدایی دلنشین ماندگارش کرده و استاد لطفی با انگشتان جادویی اش موسیقی گوش نوازش را نواخته است.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، هوشنگ ابتهاج متخلص به ه. الف. سایه یکی از شاعران معاصر ماست که در غزل‌سرایی و سرودن اشعار نو نیمایی دستی توانا دارد. این شاعر خوش قریحه گیلانی که غزلش به سبک شعرای پیشین مانند سعدی و حافظ با زبانی سنتی است و اشعار نوی او با زبان امروز سعی در بیان مسائل اجتماعی و انسانی دارد. هوشنگ ابتهاج یکی از سرمایه‌های بزرگ و ارزشمند ادبیات و شعر فارسی است که در اسفند ماه سال 1306 در شهر رشت به دنیا آمد و در روز نوزدهم مرداد 1401 دیده از دنیا فروبست.

متن شعر

مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا
جانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشکِ سلیمان نگر و غیرتِ جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا

شرح ابیات (چهار بیت اول)

مصراع اول

در مصراع اول تکرار عبارت مژده بده زیبایی کلام را دو چندان کرده است: حتی در محاوره هم وقتی خبر خوشی را به کسی می‌دهیم و می‌گوییم مژده بده، مژده بده ، خبر آوردم، خبر . حتی بقال و چغال و خوار و بار فروش و میوه فروش هم وقتی می‌خواهند از آوردن چیزی اعلا سخن بگویند آن را تکرار می‌کنند (مثل: سیب اعلا آوردم، سیب اعلا ). و هیچ وزنی برای این گونه تکرار‌های خوشایند به اندازه اوزان متناوب الارکان سازگار نیست و مولانا این را خوب فهمیده است. در مصراع اول زنگ صدای د در انتهای کلمات مدام شنیده می‌شود (مژدِ بدِ مژدِ بدِ یار پسندید مرا). هم قافیه بودن نسبی مژده با بده هم بر این هارمونی جالب افزوده است.


مصراع دوم

در مصراع دوم بیت اول تقابل میان سایه و خورشید بسیار دلچسب است؛ تقابلی که یار قرار است دو قطب آن را به هم برساند. ضمنا در واژه سایه ایهام وجود دارد زیرا سایه تخلص شاعر نیز هست (در بیت آخر هم این مسئله به شکل قوی‌تر دیده می‌شود).

بیت دوم


در بیت دوم جان دل و دیده ترکیبی کلیشه‌ای به نظر می‌رسد؛ اما شاعر نمی‌گوید معشوق دل و دیده اوست یا جان اوست یا جان دل و دیده اوست. بلکه اینجا عاشق جان دل و دیده است که البته می‌توان برداشت‌های متفاوتی از آن کرد که عهده مخاطب و دنیایی است که این شعر برایش می‌سازد. تناسب دل و دیده و جان هم از نظر معنوی و صوتی (دیده و دل) اظهر من الشمس است. اما گریهٔ خندیده یک ترکیب پارادوکسیکال است که در عین سادگی بسیار دلچسب و هنجار گریز به نظر میرسد. و در مصراع دوم بیت دوم زنگ قافیه درونی کامل می‌شود یار پسندیده منم... و بعد باز تکرار می‌کند یار پسندید مرا . ممکن است عده‌ای اعتراض کنند که شاعر در بیت اول عینا این را گفته و در بیت دوم مصراع دوم هم می گوید که یار پسندیده منم... چرا باز تکرار می‌کند که یار پسندید مرا ؛ در جواب باید گفت اتفاقا این از آن تکرارهای جذاب است چون تکراری که از سر شوق و دادن خبر خوش است (چنانچه در مژده بده مژده بده دیده می‌شود) شدت شوق و شعف شاعر را نشان می‌دهد. در اینجا اگر چه روش استفاده از قافیه درونی، سبک مولانا را تداعی می‌کند اما روش استفاده از رد القافیه (تکرار قافیه بیت اول) بسیار به اسلوب امثال حافظ، سلمان ساوجی و... شباهت دارد که اینجا شگردهای این شعرای مختلف با هم ترکیب شده‌اند.

بیت سوم


اما برویم به سراغ بیت سوم به طور همزمان بی‌نهایت حافظ‌وار و مولانا‌وار است: کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز... این از مصادیق کلام مشابه شَطْح است (مثل انا الحق حلاج یا سبحانی ما اعظم شانی بایزید) که به کلام عرفای خراسان (که مولانا میراث دار آنهاست) می‌ماند و از نظر موسیقی درونی هم شبیه مولاناست زیرا مولانا عادت دارد در هر رکن عروضی یک‌ جمله بیاورد و این از عناصر سبکی مولاناست:
خواجه بیا (مفتعلن) خواجه بیا (مفتعلن) خواجه دگربار بیا
بیایید (مفاعیل) بیایید (مفاعیل) که دلدار رسیدست (مفاعیلُ فعولن)
مرده بدم (مفتعلن) زنده شدم (مفتعلن) گریه بدم (مفتعلن) خنده شدم (مفتعلن)
اما در مصراع دوم همین بیت ناگهان حافظ‌وار می‌گوید:
کان صنم‌ِ قبله‌نما خم شد و بوسید مرا
اولا...در ترکیب صنم قبله نما تناقضی با صبغهٔ مذهبی هست: اگر صنم (بت) است که نماد شرک و بت پرستی‌ست پس چطور قبله نماست ؟
دوم...صنم قبله نما خم شود و عاشق را ببوسد؟ این هنجارگریزی از تم (theme) و یا مضمون رایج در شعر کلاسیک فارسی‌ست که معشوق برای عاشق خم نمی‌شود مگر عاشق در غم عشق او خمیده و بیچاره شود
سوم... خم شدن قبله نما انسان را به یاد حرکت عقربه قطب‌نما یا قبله‌نما نیز می‌اندازد که ممکن است از بطون مخفی مدنظر شاعر بوده باشد...الله اعلم.
و دیگر اینکه بعید نیست شاعر به داستان آدم و برگزیدگی او اشاره کند که خدا او را برگزید و امر به سجده بر او داد (عملا او را قبله و مسجود ملائک کرد).

بیت چهارم


درباره بیت زیبای چهارم هم اصلا بحث را باز نمی‌کنم و به نظر زیبایی آن آشکار است کما اینکه ابتهاج نامی یکی از مجموعه های شعرش (آینه در آینه) را از همین بیت گرفته است. فقط در اینجا بیت مشابهی از مرحوم منزوی که همین مضمون آینه روبروی آینه را به زیبایی استفاده کرده است را می‌آورم و کلام را خاتمه می‌دهم:
نهادم آینه‌ای پیش روی آینه‌ات
جهان پر از تو و من شد... پر از خدا، که تویی

برای خواندن اشعار بیشتر با گروه شعر و حکایت های ساعد نیوز همراه باشید

1 دیدگاه

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر