به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
در این متن داستانی از شاهنامه فردوسی روایت شده است که به ورود سام از کوه و ملاقات او با شاه منوچهر میپردازد. با دریافت خبر ورود سام، منوچهر شاد میشود و دستوری میدهد تا او را درباراد قبول کنند. سام به درگاه شاه میآید و با منوچهر و نوذر گفتگو میکند. منوچهر به سام میگوید که زال، فرزند او را مورد حفاظت قرار دهد و از او خواسته میشود تا به زابُلستان بازگردد. او از شاه عطایای فراوانی دریافت میکند و به زابلستان میرود.
در ادامه، داستان به زال، فرزند سام، میپردازد که ستارهشناسان پیشگویی میکنند او به پهلوانی بزرگ تبدیل خواهد شد. شاه منوچهر برای زال لباسهایی زیبا و گرانبها فراهم میکند و به پاس خدمات او، عهدی از طرف خود و تمام سرزمینها میبندد. سام با نگرانی در مورد ایمنی زال صحبت میکند و توصیههایی به او میکند. زال با آموختن دانش و تجربههای جنگی به پادشاهی بزرگ تبدیل میشود و در نهایت از فضل و ادب برخوردار میشود.
این متن نشاندهندهی اهمیت خانواده، سرپرستی و دانایی در شاهنامه است و دربارهی رابطهی صمیمی میان پدر و پسر و نقش آنها در تاریخ و فرهنگ ایران زمین سخن میگوید.
برگردان به زبان ساده
# یکایک به شاه آمد این آگهی
که سام آمد از کوه با فرّهی
هوش مصنوعی: هر یک از افراد به شاه گزارش دادند که سام با ویژگیهای برجستهاش از کوه آمده است.
# بدان آگهی شد منوچهر شاد
بسی از جهان آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: منوچهر از آگهی و آگاهی خود بسیار خوشحال شد و به یاد خداوندی که جهان را آفریده، شاداب گشت.
# بفرمود تا نوذر نامدار
شود تازیان پیش سام سوار
هوش مصنوعی: فرمان دادند که نوذر، پهلوان مشهور، به همراه سواران تازی به حضور سام برود.
# کند آفرین کیانی بر اوی
بدان شادمانی که بگشاد روی
هوش مصنوعی: آفرین شاهانه بر او باد، به خاطر شادیاش که چهرهاش را باز کرد و گشوده است.
# بفرمایدش تا سوی شهریار
شود تا سخنها کند خواستار
هوش مصنوعی: بروید و از طرف او به نزد پادشاه بروید تا درخواستها و خواستههایش را مطرح کند.
# ببیند یکی روی دستان سام
به دیدار ایشان شود شادکام
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیدار آنها بیاید و چهره سام را ببیند، خوشحال خواهد شد.
# و زین جا سوی زابلستان شود
بر آیین خسرو پرستان شود
هوش مصنوعی: از اینجا به سمت زابلستان میرود و بهصورت پیروان خسرو در میآید.
# چو نوذر بر سام نیرم رسید
یکی نو جهان پهلوان را بدید
هوش مصنوعی: وقتی نوذر به سام نیرم رسید، یکی از پهلوانان بزرگ جهان را دید.
# فرود آمد از باره سام سوار
گرفتند مر یکدگر را کنار
هوش مصنوعی: از اسب سام به زمین آمدند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
# ز شاه و ز گردان بپرسید سام
از ایشان بدو داد نوذر پیام
هوش مصنوعی: سام از شاه و گردان سؤال کرد و از آنها پیام نوذر را دریافت کرد.
# چو بشنید پیغام شاه بزرگ
زمین را ببوسید سام سترگ
هوش مصنوعی: وقتی سام بزرگ پیام شاه را شنید، زمین را بوسید.
# دوان سوی درگاه بنهاد روی
چنان کش بفرمود دیهیم جوی
هوش مصنوعی: او به سرعت به سوی درگاه رفت و چهرهاش را به آن سوی نهاد، گویی که فرمان داده بودند تا تاج را بیابد.
# چو آمد به نزدیکی شهریار
سپهبد پذیره شدش از کنار
هوش مصنوعی: وقتی که به نزدیکی شهریار رسید، فرمانده سپاه از کنار او استقبال کرد.
# درفش منوچهر چون دید سام
پیاده شد از باره بگذارد گام
هوش مصنوعی: زمانی که سام درفش منوچهر را مشاهده کرد، از اسب پیاده شد و قدم برداشت.
# منوچهر فرمود تا برنشست
مر آن پاکدل گرد خسرو پرست
هوش مصنوعی: منوچهر دستور داد تا بر فراز اسب برود، آن دل پاک را که پرستشگر شاه است.
# سوی تخت و ایوان نهادند روی
چه دیهیم دار و چه دیهیم جوی
هوش مصنوعی: به سوی تاج و تخت و کاخ رفتند، چه نیازی به تاج و سکه برای شکار کردن دارند؟
# منوچهر برگاه بنشست شاد
کلاه بزرگی به سر برنهاد
هوش مصنوعی: منوچهر با شادی بر روی تخت سلطنت نشست و کلاه بزرگی بر سر گذاشت.
# به یک دست قارن به یک دست سام
نشستند روشندل و شادکام
هوش مصنوعی: با یک دست قارن و با یک دست سام نشستهاند، افرادی روشندل و شاداب.
# پس آراسته زال را پیش شاه
به زرّین عمود و به رزّین کلاه
هوش مصنوعی: زال را با زینتی زیبا و کلاهی پرزرق و برق به نزد شاه آوردند.
# گرازان بیاورد سالار بار
شگفتی بماند اندر او شهریار
هوش مصنوعی: سالار هدایتی شگفتانگیز را به ارمغان آورد که در آن، سلطانی باقی ماند.
# بر آن برز بالای آن خوب چهر
تو گفتی که آرام جان است و مهر
هوش مصنوعی: بر روی کوهی که زیبایی تو در آن است، گفتی که آرامش دل و عشق در آن نهفته است.
# چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهاردار
هوش مصنوعی: پادشاه به سام گفت که تو باید این موضوع را به خردمندان و وارستگان بسپردی.
# به خیره میازارش از هیچ روی
به کس شادمانه مشو جز بدوی
هوش مصنوعی: او را از هیچ چیز آزار نده و به خاطر هیچ کس خوشحال نباش، جز به خاطر کسی که بدیها را فراموش کرده است.
# که فرّ کیان دارد و چنگ شیر
دل هوشمندان و آهنگ شیر
هوش مصنوعی: کسی که دارای شکوه و عظمت سرزمین کیان است، و خویش به مانند شجاعت و دلیر بودن شیر، با عقل و هوش میاندیشد.
# پس از کار سیمرغ و کوه بلند
و زان تا چرا خوار شد ارجمند
هوش مصنوعی: پس از ماجرای سیمرغ و کوه بلند، به این نتیجه میرسیم که چگونه موجود باارزشی خوار و ناچیز شد.
# یکایک همه سام با او بگفت
هم از آشکارا هم اندر نهفت
هوش مصنوعی: هر یک از سام، به او گفتند؛ هم به طور واضح و هم در خفا.
# و ز افگندن زال بگشاد راز
که چون گشت با او سپهر از فراز
هوش مصنوعی: زال با افکندن راز خود، فهمید که چگونه آسمان (سپهر) به او کمک کرده است.
# سرانجام گیتی ز سیمرغ و زال
پر از داستان شد به بسیار سال
هوش مصنوعی: در نهایت، سرزمین به خاطر ماجراهای سیمرغ و زال پر از قصهها و روایتها شد، و این مدت زمان زیادی طول کشید.
# برفتم به فرمان گیهان خدای
به البرز کوه اندر آن زشت جای
هوش مصنوعی: به خاطر فرمان خداوند، از مکان خود بیرون رفتم و به کوه البرز که جای مناسبی به نظر نمیرسید، رفتم.
# یکی کوه دیدم سر اندر سحاب
سپهری است گفتی ز خارا بر آب
هوش مصنوعی: به کوهی برخورد کردم که سر آن در ابرها فرو رفته بود. به نظر میرسید که انگار از سنگ سرخ ساخته شده و در آب قرار دارد.
# برو بر نشیمی چو کاخ بلند
ز هر سوی بر او بسته راه گزند
هوش مصنوعی: برو و مانند بادی که به سمت کاخی بلند میوزد، از هر طرف به آن حمله کن و راه آسیبرسانی به آن را بسته نگهدار.
# بدو اندرون بچهٔ مرغ و زال
تو گفتی که هستند هر دو همال
هوش مصنوعی: در دل تو بچهمرغ و زال وجود دارند، تو گفتهای که هر دو شبیه و همسان هستند.
# همی بوی مهر آمد از باد اوی
به دل راحت آمد هم از یاد اوی
هوش مصنوعی: بوی محبت از جانب او به مشام میرسد و این احساس آرامش نیز به یاد او بازمیگردد.
# ابا داور راست گفتم به راز
که ای آفرینندهٔ بینیاز
هوش مصنوعی: من به درگاه تو، ای خالق بینیاز، حقیقت را با صداقت بیان کردم.
# رسیده به هر جای برهان تو
نگردد فلک جز به فرمان تو
هوش مصنوعی: هر جا که برسی، آسمان جز به فرمان تو نمیچرخد.
# یکی بندهام با تنی پر گناه
به پیش خداوند خورشید و ماه
هوش مصنوعی: من یک بنده هستم که با بدنی پر از گناه به پیش خداوندی میروم که خورشید و ماه را آفریده است.
# امیدم به بخشایش تو است بس
به چیزی دگر نیستم دسترس
هوش مصنوعی: امید من فقط به رحمت و بخشش توست و به هیچ چیز دیگری وابسته نیستم.
# تو این بندهٔ مرغ پرورده را
به خواری و زاری برآورده را
هوش مصنوعی: تو این بندهای که مانند پرندهای در قید و بند است را به خاطر زحمات و سختیهایش به بالندگی و امید رساندهای.
# همی پرّ پوشد به جای حریر
مزد گوشت هنگام پستان شیر
هوش مصنوعی: پر را به جای حریر میپوشد و در زمانی که شیر از پستانش میخورد، مزد گوشت را به او میدهد.
# به بد مهری من روانم مسوز
به من باز بخش و دلم بر فروز
هوش مصنوعی: روح من را به خاطر بدیهایم نسوزان و دوباره به من ببخش تا دل من دوباره روشن شود.
# به فرمان یزدان چو این گفته شد
نیایش همانگه پذیرفته شد
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند این دستور را صادر کرد، نیایش بلافاصله پذیرفته شد.
# بزد پرّ سیمرغ و بر شد به ابر
همی حلقه زد بر سر مرد گبر
هوش مصنوعی: پرندهای بزرگ و افسانهای به نام سیمرغ پرواز کرد و بر فراز ابرها حلقهزنی کرد و بر سر آن مرد زرتشتی اطراق نمود.
# ز کوه اندر آمد چو ابر بهار
گرفته تن زال را بر کنار
هوش مصنوعی: ابر بهاری از کوه پایین آمد و تن زال را در کنار خود گرفت.
# به پیش من آورد چون دایهای
که در مهر باشد ورا مایهای
هوش مصنوعی: او به پیش من آورد مانند دایهای که با عشق و محبت به فرزند خود شیر میدهد.
# من آوردمش نزد شاه جهان
همه آشکاراش کردم نهان
هوش مصنوعی: من او را به پیش پادشاه دنیا آوردم و تمام رازهای او را برایش روشن کردم.
# بفرمود پس شاه با موبدان
ستارهشناسان و هم بخردان
هوش مصنوعی: آنگاه پادشاه دستور داد تا با اخترشناسان و دانشمندان مشورت کنند.
# که جویند تا اختر زال چیست
بر آن اختر از بخت سالار کیست
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال میگردند تا بدانند ستارهٔ زال چه نشانهای دارد، باید ببینند که بر آن ستاره، سالار بخت کیست.
# چو گیرد بلندی چه خواهد بدن
همی داستان از چه خواهد زدن
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به اوج میرسد، چه بر سر بدنش میآید؟ او در این وضعیت سؤالاتی از دل و جانش خواهد داشت.
# ستارهشناسان هم اندر زمان
از اختر گرفتند پیدا نشان
هوش مصنوعی: منجمان با استفاده از حرکتهای ستارهها و سیارات، زمان را مشخص میکنند و از این طریق نشانههایی را برای شناخت بهتر جهان بهدست میآورند.
# بگفتند با شاه دیهیم دار
که شادان بزی تا بود روزگار
هوش مصنوعی: گفتند که با پادشاه تاج و تخت داشته باش و تا زمانی که زندگی برقرار است شاد زندگی کن.
# که او پهلوانی بود نامدار
سرافراز و هشیار و گرد و سوار
هوش مصنوعی: او شخصیتی مشهور و با افتخار بود که بسیار زیرک و شجاعانه سوارکار بود.
# چو بشنید شاه این سخن شاد شد
دل پهلوان از غم آزاد شد
هوش مصنوعی: زمانی که شاه این سخن را شنید، شاد شد و دل پهلوان هم از غم رهایی یافت.
# یکی خلعتی ساخت شاه زمین
که کردند هر کس بدو آفرین
هوش مصنوعی: یک بار شاه زمین، لباس و پوششی زیبا و شایستهای برای کسی آماده کرد که همه به او تبریک و تحسین گفتند.
# از اسپان تازی به زرین ستام
ز شمشیر هندی به زرّین نیام
هوش مصنوعی: از اسبان عربی با زین طلایی و از شمشیر هندی با نیام طلایی، در توصیف موضوعی زیبا و باارزش صحبت میکند.
# ز دینار و خز و ز یاقوت و زر
ز گستردنیهای بسیار مر
هوش مصنوعی: از طلا، نقره، سنگهای قیمتی و گنجینههای فراوان دوری کن.
# غلامان رومی به دیبای روم
همه گوهرش پیکر و زرش بوم
هوش مصنوعی: غلامان رومی با پارچههای زیبا و مجلل، همه جواهرات و زیباییهای خود را به نمایش میگذارند و در عین حال، زمین و سرزمین خود را نیز به تصویر میکشند.
# زبرجد طبقها و پیروزه جام
چه از زرّ سرخ و چه از سیم خام
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ارزش اشیای زینتی اشاره شده است، که از سنگهای قیمتی مانند زبرجد و پیروزه ساخته شدهاند. همچنین، به هر دو نوع مواد با ارزش، چه از طلا و چه از نقره، پرداخته میشود. به طور کلی، این بیت نشاندهندهی درخشش و زیبایی اشیای گرانبهایی است که از فلزات و سنگهای قیمتی تشکیل شدهاند.
# پر از مشک و کافور و پر زعفران
همه پیش بردند فرمان بران
هوش مصنوعی: همه جا را عطر و بوی خوش مشک و کافور و زعفران پر کرده است و فرمانگیران به پیش آمدهاند.
# همان جوشن و ترگ و برگستوان
همان نیزه و تیر و گُرز گران
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وسایل و ابزار جنگی میپردازد، از جمله زره، نیزه، تیر و گرز. این ابزارها نماد توانایی و قدرت در دوران نبرد هستند و نشان میدهند که جنگجویان با تجهیزات کامل آماده رویارویی با دشمنان خود میباشند.
# همان تخت پیروزه و تاج زر
همان مهر یاقوت و زرین کمر
هوش مصنوعی: تخت و تاجی باشکوه با سنگهای قیمتی و زینتهایی از طلا و یاقوت که نشان از قدرت و glory دارد.
# و زان پس منوچهر عهدی نوشت
سراسر ستایش به سان بهشت
هوش مصنوعی: پس از آن، منوچهر تعهد جدیدی را به نگارش درآورد که کاملاً سرشار از ستایش بود، مانند بهشتی زیبا.
# همه کابل و زابل و مای و هند
ز دریای چین تا به دریای سند
هوش مصنوعی: همه جا از کابل و زابل تا مای و هند، از دریای چین تا دریای سند، در نظر گرفته شده است.
# ز زابلستان تا بدان روی بست
به نوّی نوشتند عهدی درست
هوش مصنوعی: از سرزمین زابلستان تا آنجا که به آن چهره مینگرند، عهدهای محکم و جدید نوشتهاند.
# چو این عهد و خلعت بیاراستند
پس اسپ جهان پهلوان خواستند
هوش مصنوعی: وقتی این قرار و نعمت را آماده کردند، سپس خواستند تا اسب قهرمان جهان را بیاورند.
# چو این کرده شد سام بر پای خاست
که ای مهربان مهتر داد و راست
هوش مصنوعی: زمانی که این کار انجام شد، سام به پا خاست و گفت: ای دوست بزرگوار، عدالت و راستی را برقرار کن.
# ز ماهی بر اندیشه تا چرخ ماه
چو تو شاه ننهاد بر سر کلاه
هوش مصنوعی: از دقت در افکار و اندیشههای عمیق بهرهبر شوید، همانطور که ماه در آسمان بر روی تاج و تختی قرار دارد و بر دیگران تأثیر میگذارد.
# به مهر و به داد و به خوی و خرد
زمانه همی از تو رامش برد
هوش مصنوعی: با عشق و داد و صفا و اندیشه، دنیا همیشه از تو خوشحال و راضی است.
# همه گنج گیتی به چشم تو خوار
مبادا ز تو نام تو یادگار
هوش مصنوعی: برای تو هیچ چیز نمیتواند ارزشمندتر از خودت باشد، و نگذار که هیچ گنج و ثروتی در دنیا در نظر تو بیارزش شود. نام تو باید همیشه در ذهنها باقی بماند.
# فرود آمد و تخت را داد بوس
ببستند بر کوههٔ پیل کوس
هوش مصنوعی: او به زمین آمد و تخت را بوسید و آن را بر روی کوه به دوش گرفتند.
# سوی زابلستان نهادند روی
نظاره بر او بر همه شهر و کوی
هوش مصنوعی: به سوی زابلستان رفتند و به تماشای او نگریستند، بر همه شهر و محله.
# چو آمد به نزدیکی نیمروز
خبر شد ز سالار گیتی فروز
هوش مصنوعی: به محض اینکه به نزدیکی نیمروز رسید، خبر آمد که سالار جهان در حال ظهور است.
# بیاراسته سیستان چون بهشت
گلش مشک سارا بُد و زرّ خشت
هوش مصنوعی: سیستان به زیبایی بهشتی آراسته است، گلهایش مانند مشک خوشبو و خاکش مانند زر میدرخشد.
# بسی مشک و دینار بر ریختند
بسی زعفران و درم بیختند
هوش مصنوعی: بسیار از عطر و پول پراکنده شد و همچنین مقدار زیادی زعفران و سکه نیز پاشیده شد.
# یکی شادمانی بُد اندر جهان
سراسر میان کهان و مهان
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، کسی وجود داشت که همواره شاد و خوشحال بود، بین تمام مردم و بزرگانی که در گذشته و حال زندگی میکردند.
# هر آنجا که بد مهتری نامجوی
ز گیتی سوی سام بنهاد روی
هوش مصنوعی: هر جا که فردی به دنبال خوبی و مهری باشد، به سمت سرزمین سام مینگرد.
# که فرخنده بادا پی این جوان
بر این پاک دل نامور پهلوان
هوش مصنوعی: خوشا به حال این جوان که به دنبال کسی است که دل پاک و نامداری همچون پهلوان دارد.
# چو بر پهلوان آفرین خواندند
ابر زال زر گوهر افشاندند
هوش مصنوعی: وقتی بر قهرمان (پهلوان) ستایش کردند، ابر زال (پدر رستم) طلا و جواهرات را پراکنده کرد.
# نشست آنگهی سام با زیب و جام
همی داد چیز و همی راند کام
هوش مصنوعی: سپس سام به همراه زیب نشسته و به تبادل کالا پرداختند و در عین حال از خوشی و لذت نیز بهرهمند شدند.
# کسی کو به خلعت سزاوار بود
خردمند بود و جهاندار بود
هوش مصنوعی: هر کس که لایق مقام و عنوانی باشد، باید از خرد و دانش برخوردار بوده و در امور جهان صاحب اختیار و تدبیر باشد.
# براندازهشان خلعت آراستند
همه پایهٔ برتری خواستند
هوش مصنوعی: همه بر اساس اندازه و قامت آنها لباسهای زیبا و نفیسی آماده کردند و همه در تلاش بودند تا از یکدیگر در مقام و برتری پیشی بگیرند.
# جهاندیدگان را ز کشور بخواند
سخنهای بایسته چندی براند
هوش مصنوعی: افراد با تجربه و دانا را به گفتگو درباره مسائل مهم و اساسی دعوت میکند.
# چنین گفت با نامور بخردان
که ای پاک و بیدار دل موبدان
هوش مصنوعی: او به دانایان معروف گفت که ای موبدان پاک و هوشیار دل.
# چنین است فرمان هشیار شاه
که لشکر همی راند باید به راه
هوش مصنوعی: فرمان پادشاه باهوش این است که سپاه باید طبق دستور عمل کند و در مسیر مشخصی پیش برود.
# سوی گرگساران و مازندران
همی راند خواهم سپاهی گران
هوش مصنوعی: من قصد دارم سپاهی بزرگ را به سمت منطقههای گرگساران و مازندران بفرستم.
# بماند به نزد شما این پسر
که همتای جان است و جفت جگر
هوش مصنوعی: این پسر نزد شما باقی بماند که همردیف جان و عزیز دل شماست.
# دل و جانم ایدر بماند همی
مژه خون دل برفشاند همی
هوش مصنوعی: دل و جانم در اینجا باقی میمانند و به همین دلیل اشکهای دل همچون برف بر زمین میریزد.
# به گاه جوانی و کند آوری
یکی بیهده ساختم داوری
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، بیفکری و بیهدف کاری کردم که بیفایده بود و به نتیجه نرسید.
# پسر داد یزدان بیانداختم
ز بیدانشی ارج نشناختم
هوش مصنوعی: من پسر این خداوند را خلق کردم، اما به دلیل نادانی از ارزش او بیخبرم.
# گرانمایه سیمرغ برداشتش
همان آفریننده بگماشتش
هوش مصنوعی: سیمرغ گرانبها را آفریننده خلق کرد و به او جایگاهی ویژه داد.
# بپرورد او را چو سرو بلند
مرا خوار بد مرغ را ارجمند
هوش مصنوعی: او را مثل سرو بلند تربیت کردهاند، اما من را خوار و حقیر دانستهاند، در حالی که مرغ، با اینکه کوچک است، قیمت و منزلت خاصی دارد.
# چو هنگام بخشایش آمد فراز
جهاندار یزدان به من داد باز
هوش مصنوعی: زمانی که زمان بخشش فرا رسید، خدای بزرگ جهان به من بار دیگر بخشش عطا کرد.
# بدانید کاین زینهار من است
به نزد شما یادگار من است
هوش مصنوعی: بدانید که این چیزی که من به شما میگویم، یک یادگاری از من برای شماست.
# گرامیش دارید و پندش دهید
همه راه و رای بلندش دهید
هوش مصنوعی: او را احترام کنید و به او نصیحت کنید، همه را به او راهنمایی کنید و به او کمک کنید تا بلندپروازی هایش را دنبال کند.
# سوی زال کرد آنگهی سام روی
که داد و دهش گیر و آرام جوی
هوش مصنوعی: سپس سام به سمت زال رفت و گفت که به دنبال آرامش و بخشش باش.
# چنان دان که زابلستان خان تست
جهان سر به سر زیر فرمان تست
هوش مصنوعی: بدان که زابلستان متعلق به توست و تمام دنیا زیر سلطه تو قرار دارد.
# تو را خان و مان باید آبادتر
دل دوستداران تو شادتر
هوش مصنوعی: تو باید زندگی و خانهات را به گونهای بسازی که دل دوستانت خوشتر و شادتر باشد.
# کلید در گنجها پیش تو است
دلم شاد و غمگین به کم بیش تو است
هوش مصنوعی: کلید دستیابی به گنجهای باارزش در دستان تو است و خوشحالی و غم من هم به تو بستگی دارد.
# به سام آنگهی گفت زال جوان
که چون زیست خواهم من ایدر نوان
هوش مصنوعی: زال جوان به سام گفت: "من در اینجا چگونه زندگی کنم و چه کارهایی انجام دهم؟"
# جدا پیشتر زین کجا داشتی
مدارم که آمد گه آشتی
هوش مصنوعی: قبل از این که به اینجا برسیم، چطور میتوانستی به من کم توجهی کنی، حال که زمان آشتی و دوستی فرارسیده است؟
# کسی کو ز مادر گنه کار زاد
من آنم سزد گر بنالم ز داد
هوش مصنوعی: کسی که از مادری گناهکار به دنیا آمده، جایز است اگر از عدالت شکایت کند.
# گهی زیر چنگال مرغ اندرون
چمیدن به خاک و چریدن ز خون
هوش مصنوعی: گاهی در زیر چنگال مرغ، به آرامی در خاک میخزد و از خون میچرد.
# کنون دور ماندم ز پروردگار
چنین پروراند مرا روزگار
هوش مصنوعی: هم اکنون از خداوند دور ماندهام و چنین روزگار، مرا به این شکل پرورده است.
# ز گل بهرهٔ من به جز خار نیست
بدین با جهاندار پیگار نیست
هوش مصنوعی: از گل تنها چیزی که نصیب من شده، خار است و در این دنیا هیچ حاکمی وجود ندارد.
# بدو گفت پرداختن دل سزاست
بپرداز و بر گوی هرچت هواست
هوش مصنوعی: به او گفتند که باید دل را مشغول کرد، بنابراین مشغول شو و هر چیزی را که میخواهی بگو.
# ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد تو را ز اختر نیک رای
هوش مصنوعی: ستارهشمری که به پیشگویی و اخترشناسی مشغول است، باعث شد که تو به افراد باایمان و با بخت خوب بپیوندی.
# که ایدر تو را باشد آرامگاه
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده است که این مکان، هم جایگاه استراحت و آرامش تو است و هم محلی که سپاه و کلاه (نماد جاه و مقام) در آن قرار دارد. به عبارت دیگر، این مکان هم به عنوان یک پناهگاه و هم به عنوان نمادی از قدرت و اعتبار شما به شمار میآید.
# گذر نیست بر حکم گردان سپهر
هم ایدر بگسترد بایدت مهر
هوش مصنوعی: در این دنیا، تغییرات و سرنوشتها تحت تأثیر قوانین ثابت و بیرحم زمان قرار دارند. بنابراین، باید همیشه با عشق و محبت به زندگی ادامه دهیم و از آن بهرهمند شویم.
# کنون گرد خویش اندر آور گروه
سواران و مردان دانش پژوه
هوش مصنوعی: اکنون جمعی از سواران و مردان دانشمند را دور خود جمع کن.
# بیاموز و بشنو ز هر دانشی
که یابی ز هر دانشی رامشی
هوش مصنوعی: از هر دانش و علمی که بدست میآوری، بیاموز و بشنو، زیرا هر دانشی میتواند مایهی آرامش تو باشد.
# ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
هوش مصنوعی: هرگز از خوراک و بخشش دریغ نکن، چرا که دانایی و بخشش به مراتب بیشتر از آنچه که فکر میکنی، ارزش دارد.
# بگفت این و برخاست آوای کوس
هوا قیرگون شد زمین آبنوس
هوش مصنوعی: گفت و پس از آن صدای طبل بلند شد، زمین مانند چوبی سیاه و صیقلی به نظر آمد.
# خروشیدن زنگ و هندی درای
برآمد ز دهلیز پرده سرای
هوش مصنوعی: صدای زنگ و طبل هندی از دهلیز خانه به گوش میرسد.
# سپهبد سوی جنگ بنهاد روی
یکی لشکری ساخته جنگجوی
هوش مصنوعی: سپهبد به سوی جنگ رفت و با خود گروهی از جنگجویان را آماده کرده بود.
# بشد زال با او دو منزل به راه
بدان تا پدر چون گذارد سپاه
هوش مصنوعی: زال به همراه او به سمت دو منزل میروند تا ببینند پدرش چگونه سپاه را عبور میدهد.
# پدر زال را تنگ در برگرفت
شگفتی خروشیدن اندر گرفت
هوش مصنوعی: پدر زال، با شدت و احساس او را در آغوش گرفت و از شگفتی، به هیجان و خروش افتاد.
# بفرمود تا بازگردد ز راه
شود شادمان سوی تخت و کلاه
هوش مصنوعی: او دستور داد که از راه بازگردند و شاد و خرم به سمت قصر و تاج برگردند.
# بیامد پر اندیشه دستان سام
که تا چون زید تا بود نیک نام
هوش مصنوعی: سام با افکار و اندیشههای فراوان آمد تا مانند زید، فردی نیکو نام و مشهور شود.
# نشست از بر نامور تخت عاج
به سر بر نهاد آن فروزنده تاج
هوش مصنوعی: او بر روی تختی از عاج نشسته و تاج درخشان را بر سر نهاده است.
# ابا یاره و گُرزهٔ گاو سر
ابا طوق زرّین و زرّین کمر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو تصویر متضاد میپردازد. یکی از تصویرها به گوسفندانی اشاره دارد که در کلاهی از موی گاو قرار دارند، و دیگری به شخصی که در لباس و زینتهای طلا و زری قرار گرفته است. به نوعی این بیت از تضاد سادگی و زرق و برق سخن میگوید و نشان میدهد که چگونه میتوان در دنیای مختلف از نظر ظاهری و باطنی تفاوتهای چشمگیری داشت.
# ز هر کشوری موبدان را بخواند
پژوهید هر کار و هر چیز راند
هوش مصنوعی: از هر کشور موبدان را فرا میخواند تا در مورد هر کار و هر چیز نظر دهند و بررسی کنند.
# ستارهشناسان و دین آوران
سواران جنگی و کینآوران
هوش مصنوعی: دانشمندان نجوم و مذهب، شجاعانی هستند که در مبارزات و نبردها شرکت دارند و به دنبال حقیقت و عدالت میباشند.
# شب و روز بودند با او به هم
زدندی همی رای بر بیش و کم
هوش مصنوعی: شب و روز همیشه در کنار او بودند و به بحث و تبادل نظر درباره زیاد و کم میپرداختند.
# چنان گشت زال از بس آموختن
تو گفتی ستاره است از افروختن
هوش مصنوعی: زال به قدری از علم و دانش بهرهمند شده است که گویی مانند ستارهای درخشان شده است.
# به رای و به دانش به جایی رسید
که چون خویشتن در جهان کس ندید
هوش مصنوعی: با فکر و دانش خود به مرتبهای رسید که در جهان هیچ کس را مانند خود نیافت.
# بدین سان همی گشت گردان سپهر
ابر سام و بر زال گسترده مهر
هوش مصنوعی: به این صورت، آسمان به دور خودش میچرخید و ابرهای سیاه بر روی زال، تابش آفتاب را پخش میکردند.
پیش از این داستان به نقل داستان پادشاهی فریدون، کشته شدن ایرج به دست سلم و تور و انتقام منوچهر به همراه سام نریمان و قارن کاوگان از قاتلان پدربزرگش پرداختیم. در ادامه به داستان به دوران فرمانروایی منوچهر و حمایت سام از او خواهیم پرداخت.
منوچهر، نوادهٔ ایرج و نتیجهٔ فریدون، پس از کشمکشهای فراوان با دشمنان پدریاش، به تاجوتخت ایران دست یافت. او از کودکی تحت حمایت سام نریمان و بزرگان خاندان ایران بزرگ شد و بهعنوان جانشین قانونی تاجوتخت معرفی گردید.
پس از نبردهای سخت با تورانیان، مخصوصاً با سلم و تور که قاتلان ایرج بودند، منوچهر موفق شد با رشادت و تدبیر، آنها را شکست داده و انتقام خون پدربزرگش را بگیرد. مردم ایران که از پیروزیهای او شادمان بودند، به نشانهٔ وفاداری و حمایت از او، تاجگذاریاش را جشن گرفتند.
مراسم تاجگذاری منوچهر با شکوه و جلال برگزار شد. بزرگان، سپاهیان و مردم از سراسر ایران برای شرکت در این مراسم به پایتخت آمدند. فریدون، که دیگر خود را آمادهٔ بازنشستگی میدید، تاج شاهی را بر سر منوچهر گذاشت و با این کار، انتقال قدرت را به او اعلام کرد. این لحظه برای مردم ایران نشاندهندهٔ آغاز دورهای تازه از امنیت، عدل و شکوفایی بود.
منوچهر با سوگند به ارزشهای پهلوانی و عدالت، عهد کرد که به دفاع از ایران و مردمانش بپردازد و همچنان راه نیاکان خود را ادامه دهد. با پادشاهی او، دورهای نوین از حکومت در ایران آغاز شد و ایرانیان به رهبری او امیدوارانه به آینده نگریستند.
در ادامه مراسم تاجگذاری منوچهر، سام نریمان، پهلوان نامآور ایران و یکی از نزدیکترین حامیان او، در جمع بزرگان و مردم ایران سخنرانی کرد. او که بهعنوان یکی از ستونهای قدرت ایران و محافظ منوچهر در دوران کودکیاش شناخته میشد، با صدایی محکم و دلگرمکننده گفت:
"ای بزرگان و پهلوانان ایران! امروز روزی بزرگ و باشکوه است. منوچهر، این جوان رشید و باایمان، که نسل به نسل از نژاد شاهان و پهلوانان پاک ایرانزمین است، امروز با یاری اهورامزدا بر تخت پادشاهی مینشیند. او همان کسی است که با دلاوری و عقل خود انتقام خون پدربزرگش، ایرج پاکنهاد را گرفت و دشمنان این مرز و بوم را به خاک انداخت.
منوچهر با بهرهگیری از خرد، عدالت و شجاعت، راه نیاکان خود را ادامه خواهد داد و به شما، مردم شریف ایران، قول میدهم که او حافظ آرمانهای ایران بزرگ خواهد بود. امروز من، سام نریمان، به نمایندگی از پهلوانان ایران، از شما میخواهم تا با تمام وجود از پادشاه جدید خود حمایت کنید. منوچهر نماد عدالت، شجاعت و امید است، و زیر پرچم او، ایران به دوران جدیدی از افتخار و سرافرازی خواهد رسید."
سام نریمان یکی از پهلوانان نامدار ایرانزمین و از تبار نریمان است. او نهتنها بهعنوان یکی از برجستهترین جنگاوران ایران شناخته میشد، بلکه در حوادث مهم کشور، نقش کلیدی ایفا میکرد. سام با شجاعت و وفاداریاش به سرزمین ایران، توانست دشمنان بسیاری را شکست دهد و بهعنوان ستون استوار کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کند. نقش او در پشتیبانی از منوچهر و تربیت زال، از مهمترین خدمات او به ایران بزرگ است.
زال، پسر سام نریمان، از همان لحظهای که به دنیا آمد، سرنوشتی خاص و عجیب در انتظارش بود. او با نشانهای غیرعادی متولد شد؛ موهای سر و روی او سفید بود، گویی از همان کودکی پیر شده بود. این ویژگی غیرطبیعی باعث شد که سام، پدر زال، او را بهعنوان فرزندی نپذیرد.
سام که به شدت از زاده شدن فرزندی با چنین ظاهر عجیب ناراحت و سرخورده شده بود، تصمیم گرفت تا زال را از خانواده و اجتماع دور کند. او نمیتوانست تصور کند که فرزندی با چنین نشانهای میتواند نام پهلوانی و شرافت خاندان نریمان را حفظ کند. به همین دلیل، با دلی سنگین و ناراحتی عمیق، تصمیم گرفت که زال را به کوه البرز ببرد و او را در آنجا رها کند.
سام، با قلبی شکسته، نوزاد خود را به بالای کوه البرز برد و او را در میان سنگها و برفها رها کرد. او باور داشت که زال نمیتواند در چنین شرایطی زنده بماند و این کار، بهترین راه برای رهایی از شرمساری بود. اما طبیعت سرنوشت دیگری برای زال رقم زده بود.
در همین هنگام، سیمرغ، پرنده افسانهای و نماد دانایی و خرد، که در کوه البرز لانه داشت، زال را دید. این پرنده بزرگ و باشکوه، با دیدن این نوزاد بیگناه، بر او رحم آورد. سیمرغ با بالهای خود زال را به لانهاش برد و او را چون فرزندی خویش پرورش داد. در لانه سیمرغ، زال بزرگ شد و رشد کرد، تا زمانی که زمان بازگشت او به جهان انسانها فرا رسید
سالها گذشت و زال که در دامان سیمرغ بزرگ شده بود، به جوانی رشید و نیرومند تبدیل شد. او تحت حمایت و مراقبت سیمرغ، توانست رشد کند و آداب و اصول زندگی را بیاموزد. هرچند زال در ظاهر انسانی بود، اما دنیای او متفاوت از سایرین بود؛ او در میان کوههای البرز و در لانه سیمرغ، بدون آشنایی با انسانهای دیگر پرورش یافت. با این حال، سرنوشت او به گونهای بود که باید به جهان انسانها بازمیگشت.
روزی سیمرغ که آیندهنگری خاصی داشت، به زال گفت که زمان بازگشت او به سوی پدرش و زندگی در میان انسانها فرا رسیده است. سیمرغ با محبت و دلسوزی به زال آموزش داد که چگونه در زندگی انسانها به عنوان پهلوانی شجاع و خردمند نقشآفرینی کند. همچنین، سیمرغ به او یک پر از بالهای خود داد تا در لحظات سخت زندگی، با سوزاندن آن، سیمرغ را به کمک فراخواند.
در همین زمان، سام نریمان که سالها با غمی سنگین از دست دادن فرزندش زندگی میکرد، در خواب رؤیایی دید. او در خواب دید که فرزندش زال، که تصور میکرد از بین رفته، زنده است و به زندگی بازخواهد گشت. این خواب برای سام نشانهای از سرنوشت بود و او تصمیم گرفت برای یافتن زال به کوه البرز بازگردد.
سام همراه با سپاه و همراهانش به کوه البرز رفت و پس از جستوجوی بسیار، با زال که به جوانی برومند تبدیل شده بود، روبهرو شد. زمانی که سام او را دید، از دیدن ظاهر سفید موی او شگفتزده شد، اما دیگر آن احساس شرمساری و اندوه در دلش وجود نداشت. او به فرزندش افتخار میکرد که با وجود شرایط سخت، توانسته بود زنده بماند و به پهلوانی توانمند تبدیل شود.
سام، زال را در آغوش گرفت و او را بهعنوان پسر خود پذیرفت. بازگشت زال به زندگی انسانها با استقبال گستردهای از سوی مردم همراه شد و او به سرعت به یکی از پهلوانان بزرگ ایران تبدیل شد.
پس از آنکه زال توسط سام نریمان به جمع پهلوانان ایران بازگشت، آوازه دلاوریها و شجاعت او در سراسر کشور پیچید. زال، جوانی رشید و خردمند که زیر سایه تربیت سیمرغ و سام بزرگ شده بود، نه تنها در میان پهلوانان جایگاه ویژهای پیدا کرد، بلکه توجه منوچهر، پادشاه ایران، را نیز به خود جلب کرد.
منوچهر که در آن زمان بر تخت شاهی ایران نشسته بود، از سام نریمان دعوت کرد تا زال را به دربار بیاورد و او را معرفی کند. زال که به دلیل ظاهر موی سفیدش و ماجرای پرورش او توسط سیمرغ، از شهرت خاصی برخوردار بود، برای اولین بار به دربار شاهی ایران پا گذاشت.
وقتی زال به دربار منوچهر رسید، همه با حیرت به او نگاه میکردند. قامت بلند، موهای سفید و رفتار آرام و خردمندانهاش باعث شد تا همه متوجه تفاوت او با دیگر پهلوانان شوند. منوچهر با خوشامدگویی گرم به زال، از او خواست تا داستان زندگیاش را تعریف کند.
زال با احترامی عمیق، به سخنان پادشاه گوش داد و سپس داستان تولدش، رها شدنش در کوه البرز و پرورش یافتن توسط سیمرغ را برای منوچهر و حاضران در دربار تعریف کرد. منوچهر با دقت و توجه به داستان گوش سپرد و در پایان از خردمندی و دلاوری زال تمجید کرد.
پس از شنیدن داستان زال، منوچهر به زال گفت: "ای پهلوان موی سپید! سرنوشت تو از همان ابتدا نشانهای از بزرگی و افتخار بود. سیمرغ تو را به ما بازگرداند تا ایران از وجود تو بهرهمند شود. من به تو اعتماد دارم و ایمان دارم که در آینده، با دلاوریهایت در کنار پهلوانان دیگر از ایران دفاع خواهی کرد."
با این سخنان، منوچهر نه تنها زال را بهعنوان پهلوانی شایسته تأیید کرد، بلکه از او خواست تا در نبردها و مسئولیتهای کشور به پادشاه و پهلوانان یاری برساند. زال با فروتنی و تعهد، قول داد که همیشه در خدمت ایران باشد.
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو