حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 4 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

  دوشنبه، 27 اسفند 1403
ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین گلستان سعدی بخش دیباچه را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای زوج منتظر بخش بعدی گلستان سعدی باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، سعدی معلم بی‌چون‌وچرای همه ماست. از همان کودکی با حکایت‌هایش خو گرفته و نکات ریز اخلاقی و آنچه باید باشیم و نباید باشیم را از او فراگرفته‌ایم. ابیات نغز و داستان‌های پرحکمتش بر سر زبان بزرگ‌ترهای ما و حتی نسل پیش از آنها بود و در کوچه و بازار هم نقل او را می‌شنیدیم. گاه حتی اگر پی ضرب‌المثلی را بگیریم به سعدی می‌رسیم که چه ساده اما پرمایه مفهومی را در بیت و یا مصرعی برای ما بازگو کرده است. سعدی نقش پررنگی نه‌تنها در آموزش که در پرورش ما دارد و کیست که وام‌دار این استاد سخن‌پرور نباشد؛ او که بهترین وصف برای آثارش سهلِ ممتنع بودن آنهاست. کافی است اندکی از این آثار را خوانده باشیم تا این وصف دکتر شفیعی کدکنی در باب آثار سعدی که گفته است «آثار سعدی دارای مخاطب انسانی است» برای ما به‌وضوح مشخص شود. سعدی جامع و کاملا انسانی می‌نویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک زندگی روزمره و قابل‌ادراک برای همه اشخاص است.

جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

باب‌های گلستان سعدی

گلستان سعدی علاوه بر دیباچه شامل هشت باب است که «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و «آداب صحبت» نام دارند. حکایات سعدی در حین موجز بودن سرشار از پند هستند. او استاد خلاصه گفتن است و گاه حتی در یک جمله تمام معنا را به خواننده منتقل می‌سازد.

سعدی قصه‌گو!

و این شیوه اوست که حکایاتش را با ابیاتی عجین می‌سازد. گلستان سعدی آمیخته از داستان و حکایت است. اگرچه درون همان داستان‌ها هم گاه پند و اندرزی نهفته است اما سعدی قالب داستان را برای بیان آن موضوع انتخاب کرده است. در کل اما می‌توان گفت که نغز و شیرین بودن آنهاست که سبب شده تا نسل به نسل و دهان‌به‌دهان نقل شوند و تا به امروز ماندگار باشند:

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوب‌تر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.

شیوه‌ی روایت در حکایت‌های گلستان سعدی

سعدی در روایت‌هایش در گلستان گاه به شیوه‌ای معمولی و از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش می‌رود و در میانه‌ها فرازوفرود دارد و جریان را برای مخاطب خود تعریف می‌کند اما در موارد اندکی به شیوه‌ای هیجان‌انگیزتر اوج ماجرا را در ابتدای آن قرار داده و داستانش را از همان نقطه اوج شروع می‌کند.

ساختار بسیاری از حکایات گلستان سعدی ترکیبی از مسائل اجتماعی و نکات اخلاقی است. او طنز را در قالب این حکایات و روایات ریخته و گاه حتی خواننده را در تمام طول داستان میخکوب می‌کند. سعدی استاد قرار دادن تضادها در مقابل هم و در یک روایت است. به‌خوبی از پس شرح و تفصیل هردو برآمده و به زیبایی هرچه‌تمام‌تر نتیجه‌گیری می‌کند. او از اینکه پند خود را به‌صورت مستقیم به روی مخاطب بیاورد واهمه‌ای ندارد، هرچند گاه اندرزهایش را در لفاف داستان می‌پیچد و همین‌طور که خواننده را پیش می‌برد آنها را در جان او می‌ریزد. استاد سخن مناظره را نیز می‌پسندیده و از این شیوه هم بهره برده است.

سعدی

باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 4

طایفهٔ دزدانِ عرب بر سرِ کوهی نشسته بودند و منفذِ کاروان بسته، و رعیّتِ بُلْدان از مَکایدِ ایشان مرعوب و لشکرِ سلطان مغلوب. به‌حکمِ آنکه مَلاذی مَنیع از قلّهٔ کوهی گرفته بودند و مَلجأ و مأوای خود ساخته. مدبّرانِ ممالک آن طرف در دفعِ مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم برین نَسَق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.

درختی که اکنون گرفته‌ست پای

به نیرویِ شخصی برآید ز جای

و گر همچنان روزگاری هِلی

به گردونش از بیخ، بر نگسلی

سرِ چشمه شایَد گرفتن به بیل

چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل

سخن بر این مقرّر شد که یکی به تجسّسِ ایشان برگماشتند و فرصت نگاه می‌داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده. تنی چند مردان واقعه‌دیدهٔ جنگ‌آزموده را بفرستادند تا در شِعْبِ جبل پنهان شدند. شبانگاهی که دزدان باز آمدند، سفرکرده و غارت‌آورده، سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود. چندان که پاسی از شب در گذشت،

قرصِ خورشید در سیاهی شد

یونس اندر دهانِ ماهی شد

مردانِ دلاور از کمین به در جستند و دستِ یکان‌یکان بر کِتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقاً در آن میان جوانی بود میوهٔ عنفوانِ شبابش نورسیده و سبزهٔ گلستانِ عذارش نودمیده. یکی از وزرا پایِ تختِ ملک را بوسه داد و رویِ شفاعت بر زمین نهاد و گفت: این پسر هنوز از باغِ زندگانی بر نخورده و از رَیَعانِ جوانی تمتع نیافته. توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که به بخشیدنِ خون او بر بنده منّت نهد. ملک روی از این سخن در هم کشید و موافقِ رایِ بلندش نیامد و گفت:

پرتوِ نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است

تربیت نااهل را چون گِردِکان بر گنبد است

ِِنسلِ فسادِ اینان منقطع کردن اولی‌تر است و بیخِ تبارِ ایشان بر آوردن، که آتش نشاندن و اَخگَر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه‌داشتن کارِ خردمندان نیست.

ابر اگر آبِ زندگی بارد

هرگز از شاخِ بید بَر نخوری

با فرومایه روزگار مبر

کز نیِ بوریا شِکَر نخوری

وزیر این سخن بشنید. طُوْعاً و کرهاً بپسندید و بر حسنِ رایِ ملک آفرین خواند و گفت: آنچه خداوند، دامَ‌مُلکُهُ، فرمود عینِ حقیقت است که اگر در صحبتِ آن بدان تربیت یافتی طبیعتِ ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی، امّا بنده امیدوار است که در صحبتِ صالحان تربیت پذیرد و خویِ خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بَغْی و عِناد در نهادِ او متمکّن نشده و در خبر است: کُلُّ مولودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَهِ فَأبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ و یُمَجِّسانِهِ.

با بدان یار گشت همسرِ لوط

خاندان نبوّتش گم شد

سگِ اصحابِ کهف روزی چند

پیِ نیکان گرفت و مردم شد

این بگفت و طایفه‌ای از ندمایِ ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سرِ خونِ او درگذشت و گفت: بخشیدم، اگرچه مصلحت ندیدم.

دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

دیدیم بسی، که آبِ سرچشمهٔ خرد

چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد

فی‌الجمله، پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیتِ او نصب کردند تا حسنِ خِطاب و ردِّ جواب و آدابِ خدمتِ ملوکش در آموختند و در نظرِ همگِنان پسندیده آمد. باری، وزیر از شمایلِ او در حضرتِ ملک شمّه‌ای می‌گفت که تربیتِ عاقلان در او اثر کرده است و جهلِ قدیم از جِبِلّتِ او به در برده. ملک را تبسّم آمد و گفت:

عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود

گرچه با آدمی بزرگ شود

سالی دو بر این بر آمد. طایفهٔ اوباشِ محلّت بدو پیوستند و عقدِ موافقت بستند تا به وقتِ فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی‌قیاس برداشت و در مَغارهٔ دزدان به جایِ پدر بنشست و عاصی شد. ملک دستِ تحیّر به دندان گزیدن گرفت و گفت:

شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

باران که در لطافتِ طبعش خِلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره‌بوم خَس

زمینِ شوره سنبل بر نیارد

در او تخم و عمل ضایع مگردان

نکویی با بَدان کردن چنان است

که بَد کردن به جایِ نیک‌مردان

معنی حکایت شماره 4، باب اول گلستان سعدی

در داستان، طایفه‌ای از دزدان عرب بر بالای کوهی نشسته و کاروان‌ها را غارت می‌کردند. مردم و لشکر سلطان به سختی تحت تاثیر این دزدی‌ها بودند و تدابیر مختلفی برای مقابله با آن‌ها می‌اندیشیدند. در نهایت، تصمیم بر آن شد که چند نفر از جنگجویان را به کمین این دزدان بفرستند. در شب، دزدان در حالی که محموله‌های خود را کناری گذاشته و خوابشان برده بود، به آن‌ها حمله شد و دزدان دستگیر شدند. یکی از وزرا برای نجات جوانی که به دزدی پیوسته بود، شفاعت کرد، اما پادشاه به دلیل بدی نسل این جوان، تمایلی به بخشش او نداشت. وزیر به او گفت که هنوز جوان است و می‌تواند به خوبی تربیت یابد. با این حال، پادشاه بر نظر خود ایستادگی کرد. در ادامه، جوان مورد بخشش قرار گرفته و به ناز و نعمت بزرگ شد، اما پس از مدتی به دزدی و فساد بازگشت. پادشاه در این مورد تأمل می‌کرد که اشخاص بد همواره بد باقی می‌مانند و تربیت نیک هم از آنان دزدان می‌سازد. در نهایت، داستان به اخلاقی در مورد تاثیر تربیت و نیکی و بدی نسل‌ها می‌رسد.

برگردان به زبان ساده

# طایفهٔ دزدانِ عرب بر سرِ کوهی نشسته بودند و منفذِ کاروان بسته، و رعیّتِ بُلْدان از مَکایدِ ایشان مرعوب و لشکرِ سلطان مغلوب. به‌حکمِ آنکه مَلاذی مَنیع از قلّهٔ کوهی گرفته بودند و مَلجأ و مأوای خود ساخته. مدبّرانِ ممالک آن طرف در دفعِ مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم برین نَسَق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.

هوش مصنوعی: یک گروه از دزدان عرب بر روی یک کوه نشسته بودند و راه عبور کاروان‌ها را مسدود کرده بودند. مردم مناطق اطراف به دلیل فریبکاری‌های این دزدان ترسیده بودند و نیروهای شاه نیز ناتوان مانده بودند. آنها از بالای کوه دفاع محکمی داشتند و پناهگاه و مکانی امن برای خود ساخته بودند. مقام‌های حکومتی در آن سمت در حال مشاوره و فکر کردن درباره نحوه‌ی مقابله با خطرات ناشی از این دزدان بودند و نگران بودند که اگر این گروه به این‌گونه ادامه دهند، مقابله با آنها غیرممکن خواهد شد.

# درختی که اکنون گرفته‌ست پای

به نیرویِ شخصی برآید ز جای

درخت نوکاشته به نیروی یک نفر از جای برکنده می‌شود

# و گر همچنان روزگاری هِلی

به گردونش از بیخ، بر نگسلی

ولی اگر به همان حال مدتی رها شود با ارّابه (گردونه/گردون) هم نمی‌توانی از بیخ و بن آنرا برکنی

# سرِ چشمه شایَد گرفتن به بیل

چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل

سرِ چشمه را با بیل می‌توان گرفت ولی چون آبِ آن افزون شد با فیل هم از آن نمی‌توان رد شد.

# سخن بر این مقرّر شد که یکی به تجسّسِ ایشان برگماشتند و فرصت نگاه می‌داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده. تنی چند مردان واقعه‌دیدهٔ جنگ‌آزموده را بفرستادند تا در شِعْبِ جبل پنهان شدند. شبانگاهی که دزدان باز آمدند، سفرکرده و غارت‌آورده، سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود. چندان که پاسی از شب در گذشت،

هوش مصنوعی: در این متن، درباره تصمیمی صحبت می‌شود که برای نظارت بر یک گروه خاص اتخاذ شده است. به همین منظور، تعدادی از مردان باتجربه و مسلح به یک نقطه دورافتاده فرستاده می‌شوند تا در کمین بمانند. در شبی که دزدان به محل باز می‌گردند، آنها سلاح‌های خود را کنار می‌گذارند و غنائم را جمع‌آوری می‌کنند. در این حین، یکی از دشمنان که به خواب رفته، هدف حمله قرار می‌گیرد و در طول شب، اوضاع به‌ تدریج تغییر می‌کند.

# قرصِ خورشید در سیاهی شد

یونس اندر دهانِ ماهی شد

قرص آفتاب در دل ظلمت آنچنان نهان گشت که یونس در کام و شکم ماهی در شب تاریک در ته دریا نهان شد.

# مردانِ دلاور از کمین به در جستند و دستِ یکان‌یکان بر کِتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقاً در آن میان جوانی بود میوهٔ عنفوانِ شبابش نورسیده و سبزهٔ گلستانِ عذارش نودمیده. یکی از وزرا پایِ تختِ ملک را بوسه داد و رویِ شفاعت بر زمین نهاد و گفت: این پسر هنوز از باغِ زندگانی بر نخورده و از رَیَعانِ جوانی تمتع نیافته. توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که به بخشیدنِ خون او بر بنده منّت نهد. ملک روی از این سخن در هم کشید و موافقِ رایِ بلندش نیامد و گفت:

هوش مصنوعی: مردان شجاع از کمین بیرون آمدند و هر یک به فردی فشار آوردند و صبحگاهان آن‌ها را به درگاه پادشاه آوردند. پادشاه دستور داد که همه را بکشند. در میان آن‌ها جوانی بود که هنوز طراوت جوانی‌اش را تجربه نکرده و از زیبایی‌های نوجوانی بهره‌مند نشده بود. یکی از وزرا پای تخت پادشاه را بوسید و به نشانه شفاعت بر زمین افتاد و گفت: این جوان هنوز از باغ زندگی چیز زیادی ندیده و از لذت‌های جوانی برخوردار نشده است. از پادشاه انتظار می‌رود که به خاطر کرم و اخلاق نیکویش خون او را ببخشد. پادشاه از این سخن ناراحت شد و با نظر خود موافق نیامد و گفت:

# پرتوِ نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است

تربیت نااهل را چون گِردِکان بر گنبد است

هر کس اصل و نهادش بد باشد از ادبِ بزرگان کسب فروغ نمی‌کند، تربیت کردن ناصالحان مانند گذاشتن گردو بر گنبدِ بام است که در آنجا قرار نمی‌گیرد.

# ِِنسلِ فسادِ اینان منقطع کردن اولی‌تر است و بیخِ تبارِ ایشان بر آوردن، که آتش نشاندن و اَخگَر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه‌داشتن کارِ خردمندان نیست.

هوش مصنوعی: بهتر است نسل این افراد را قطع کرد و ریشه‌های آن‌ها را از بین برد، زیرا آتش‌افروزی، آسیب به دیگران و نگهداری از زهرآگین‌ها کار عاقلانه‌ای نیست.

# ابر اگر آبِ زندگی بارد

هرگز از شاخِ بید بَر نخوری

هوش مصنوعی: اگر ابر آبِ حیات را نبارد، هرگز از درخت بید ثمری نخواهی چید.

# با فرومایه روزگار مبر

کز نیِ بوریا شِکَر نخوری

در صحبت فرومایگان عمر خویش را تباه نکن که از نیِ حصیر شکر نمیتوانی یافت.

# وزیر این سخن بشنید. طُوْعاً و کرهاً بپسندید و بر حسنِ رایِ ملک آفرین خواند و گفت: آنچه خداوند، دامَ‌مُلکُهُ، فرمود عینِ حقیقت است که اگر در صحبتِ آن بدان تربیت یافتی طبیعتِ ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی، امّا بنده امیدوار است که در صحبتِ صالحان تربیت پذیرد و خویِ خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بَغْی و عِناد در نهادِ او متمکّن نشده و در خبر است: کُلُّ مولودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَهِ فَأبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ و یُمَجِّسانِهِ.

معنی جملهٔ عربی آخر: هر فرزندی با سرشتی که پذیرای خوب و بد است زاده می‌شود، پس پدر و مادرش وی را جهود(یهودی) و مسیحی و مجوس(زرتشتی) می‌گردانند.

# با بدان یار گشت همسرِ لوط

خاندان نبوّتش گم شد

هوش مصنوعی: با همسری که برای لوط انتخاب شد، ارتباط با آن یار ناخواسته باعث نابودی نسل و خانواده‌اش شد.

# سگِ اصحابِ کهف روزی چند

پیِ نیکان گرفت و مردم شد

هوش مصنوعی: سگ همراه اصحاب کهف مدت زیادی در جست‌وجوی نیکان بود و سرانجام در بین مردم قرار گرفت.

# این بگفت و طایفه‌ای از ندمایِ ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سرِ خونِ او درگذشت و گفت: بخشیدم، اگرچه مصلحت ندیدم.

هوش مصنوعی: او این را گفت و گروهی از ندمای ملک (مشاوران) به حمایت از وی آمدند تا ملک از خون او بگذرد و گفت: من او را بخشیدم، هرچند که به نفعم نبود.

# دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

هوش مصنوعی: آیا می‌دانی زال چگونه با رستم سخن گفت؟ او گفت که نباید دشمن را حقیر و بیچاره دانست.

# دیدیم بسی، که آبِ سرچشمهٔ خرد

چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد

هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات دیده‌ایم که هرچه مقدار آب از سرچشمهٔ دانایی بیشتر باشد، شتر نیز می‌تواند بارهای سنگین‌تری را حمل کند.

# فی‌الجمله، پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیتِ او نصب کردند تا حسنِ خِطاب و ردِّ جواب و آدابِ خدمتِ ملوکش در آموختند و در نظرِ همگِنان پسندیده آمد. باری، وزیر از شمایلِ او در حضرتِ ملک شمّه‌ای می‌گفت که تربیتِ عاقلان در او اثر کرده است و جهلِ قدیم از جِبِلّتِ او به در برده. ملک را تبسّم آمد و گفت:

هوش مصنوعی: به طور کلی، پسر را با محبت و امکانات فراوان بزرگ کردند و استادانی برای تربیت او تعیین کردند تا فنون صحبت، پاسخگویی و آداب خدمت به ملک را آموزش دهند و این رفتار در نگاه دیگران پسندیده جلوه کرد. سپس، وزیر درباره شکل و شمایل او در درگاه پادشاه اشاره‌ای کرد و گفت که تربیت عاقلان بر او تأثیر گذاشته و نادانی‌های گذشته از ذات او کنار رفته است. پادشاه با شنیدن این سخنان لبخند زد و گفت:

# عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود

گرچه با آدمی بزرگ شود

هوش مصنوعی: در نهایت، هر کسی که از نسل بدی باشد، حتی اگر در محیطی خوب بزرگ شود، باز هم به ذات خود برمی‌گردد.

# سالی دو بر این بر آمد. طایفهٔ اوباشِ محلّت بدو پیوستند و عقدِ موافقت بستند تا به وقتِ فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی‌قیاس برداشت و در مَغارهٔ دزدان به جایِ پدر بنشست و عاصی شد. ملک دستِ تحیّر به دندان گزیدن گرفت و گفت:

هوش مصنوعی: دو سال از این ماجرا گذشت. گروهی از اوباش محله به او ملحق شدند و تصمیم گرفتند در فرصتی مناسب وزیر و هر دو پسرش را بکشند و از این طریق به ثروت زیادی دست یابند. او هم در غاری که دزدان بودند به جای پدرش نشسته و به گناه و فساد روی آورد. مقام سلطنت در حیرت و ناامیدی از این وضعیت، دندان‌هایش را به هم فشار داد و گفت:

# شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از آهن بد، شمشیری نیک بسازد، این امکان‌پذیر نیست. فرد بی‌اراده و نالایق هم هرگز به تربیت درنمی‌آید، ای حکیم، این واقعیت را در نظر داشته باش.

# باران که در لطافتِ طبعش خِلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره‌بوم خَس

هوش مصنوعی: باران که در نرمی و لطافتش تفاوتی وجود ندارد، در باغ لاله شکوفه می‌دهد و در زمین‌های شور هم گیاه خُس می‌روید.

# زمینِ شوره سنبل بر نیارد

در او تخم و عمل ضایع مگردان

هوش مصنوعی: زمین‌های شوره زار هرگز نمی‌توانند بذر و عمل خوبی را به ثمر برسانند. پس نباید در چنین زمینی، کار و تلاش خود را بیهوده مصرف کنی.

# نکویی با بَدان کردن چنان است

که بَد کردن به جایِ نیک‌مردان

هوش مصنوعی: کار نیک با انسان‌های بد به اندازه‌ای ناپسند است که کار بد کردن به جای انسان‌های نیک.

تصاویر نسخه های قدیمی گلستان سعدی

فانوس خیال

فانوس خیال

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، 1320، تهران

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، 1320، تهران

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج

گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج

گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال 971 هجری قمری

گلستان به خط توسط عبداللطیف شروانى سال 971 هجری قمری

گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ 980 هجری قمری

گلستان با بوستان در حاشیه به خط محمدرضا تبریزی سنهٔ 980 هجری قمری

گلستان سعدی منسوب به یاقوت مستعصمی

گلستان سعدی منسوب به یاقوت مستعصمی

کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در 934 هجری قمری شیراز

کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در 934 هجری قمری شیراز

برای مشاهده سایر بخش های گلستان سعدی با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.

1 دیدگاه

  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها