به گزارش سرویس مجله خانواده سرویس ساعدنیوز، "خسرو و شیرین" یکی از محبوب ترین داستان های عاشقانه ی ایرانی است که "نظامی گنجوی" آن را در قالب نظم سروده است. روایت با تولد و پرورش خسرو پرویز ، فرمانروای معروف ساسانی آغاز می شود.
خسرو و شیرین عنوان اثری منظوم و عاشقانه از شاعر ایرانی، نظامی گنجوی است که همچنین منظومهٔ لیلی و مجنون را هم سرودهاست. این منظومه، داستان عشق خسرو پرویز پادشاه بزرگ شاهنشاهی ساسانی و شاهزاده ارمنی، شیرین، که بعدها ملکهٔ ارمنستان میشود را روایت میکند.
نظامی داستان را با تعریف و تفسیر عشق، زادن خسرو پرویز و آموزش و تربیت او آغاز میکند. سپس به بیان عیشونوش خسرو در خانهی یک دهقان میپردازد. خسرو که با همراهان خود به شکار رفته، شبانگاه به خانهی دهقانی میرود و به شادخواری و خنیاگری مشغول میشود. بامدادان اسبی از آنها به مزرعهی دهقان میرود و از محصول مزرعه میخورد و غلام خسرو نیز به مزرعه درمیآید و غورهها را میخورد و تباه میکند. این کارها موجب خشم پدرش، هرمز چهارم، میشود و دستور میدهد غلام را به صاحب خانه ببخشند، اسب را بکشند،چنگ را بشکنند، و خانه را به صاحب خانه واگذار کنند. هرمز، با پادرمیانی بزرگان، خسرو را میبخشد.
همان شب خسرو در خواب، پدربزرگ خویش، خسرو انوشیروان، را میبیند که به او مژده میدهد که بهجای آن چهار رویداد ناگوار، چهار اتفاق خوب برای او خواهد افتاد: به جای آن غلام و غوره ترش، شیرین دلبر، به جای اسب از دست رفته، شبدیز، بهجای آن تخت و خانه، تخت شاهی، و بهجای آن چنگ، نواسازی و باربدی پرآوازه.










در این بخش شاعر به عشق و دلتنگی خود میپردازد و به معشوقش احساس نیاز و اشتیاق عمیق میکند. او از معشوق خواسته که بر ناز و دلرباییاش غلبه کند و به او محبت ورزد. همچنین به غم و شادی زندگی اشاره میکند و بر لزوم ترک غم و پذیرش شادی تاکید دارد. شاعر به گفتگوهای عمیق عشق و نیاز به دوستی و آشتی اشاره میکند و از پندهای خردمندان درباره صلح و آشتی سخن میگوید. او در نهایت به این نتیجه میرسد که باید به زندگی و لذتهای آن روی آورد و غم و اندوه را کنار بگذارد. در کل، شعر به تمایلات انسانی و پیچیدگیهای روابط عاشقانه میپردازد.
شاعر با استفاده از معانی عمیق و تشبیهات زیبا، به نوعی از دل درد و رنجهای خود و جامعه پرده برداشته و نشان میدهد که با وجود سختیها و مشکلات، امید به آینده خوب و تدبیر پادشاه وجود دارد. او همچنین به نقد برخی رفتارهای زشت و ناپسند و بازیهای سیاسی میپردازد و تأکید میکند که برای هر چیزی در زمان مناسب خود باید اقدام کرد. در نهایت، شاعر خواستار محبت و دوستی و پشتیبانی از یکدیگر در این سفر زندگی است.
خسرو با خواهش و تمنا به شیرین میگوید که او را مقصود جان و روشنی چشم خود میداند و از او میخواهد که به تندی خویی خود پایان دهد و عاشق را شاد کند. خسرو از سرمای شب و برفی که میبارد گلایه میکند و از شیرین تقاضا دارد که برای یک شب او را در خانهاش پذیرا باشد تا او بتواند خاک درگاهش را بوسه زند و در حضورش با ادب بنشیند. خسرو به شیرین میگوید که دوست واقعی کسی است که چشمش را از نگاه به ثروت و جایگاه او فروبندد و تنها دوستی را که سلامتی و خیر او را میخواهد پذیرا باشد. همچنین از شیرین میخواهد که به جای بازی با احساسات او، مهر و محبت واقعی نشان دهد، چرا که عشق راستین با دو رویی سازگار نیست. خسرو از شیرین میخواهد که وعدهای راست به او بدهد و او را مشتاق به پاسخگویی به عشق خود کند. او به شیرین یادآوری میکند که میتواند فرد دیگری را پیدا کند، ولی به خاطر رابطه طولانی مدت و خدماتی که به او کرده، میخواهد همچنان با او بماند.
داستان از این قرار است که شیرین به خسرو اجازه میدهد تا پاسخی به او بدهد و لب به سخن بگشاید. شیرین در ابتدا خسرو را ستایش کرده و به او تبریک میگوید که هم تاج و تخت را زیبا ساخته و هم دشمنان را به زانو درآورده است. او خسرو را شاهی توانا مینامد و آرزوی بخت و یاری برایش میکند. اما سپس، شیرین سخنان تندی به خسرو میگوید و عشقبازی او را به چالش میکشد. او به خسرو میگوید که عشقبازی شاهانه مجازی و تکلف است و حقیقی نیست. شیرین به فرهاد اشاره میکند و از نیکویی او یاد میکند و میگوید که فرهاد او را با مهربانی برادر میدانسته است و هیچ وقت به او نزدیک نشده و تنها صدای او را شنیده است. شیرین در ادامه شکایت میکند که فرهاد با او رفتار خوبی داشته و نسبت به او غمخواری نشان داده، در حالی که از خسرو حتی یک پیام نشنیده است. او بیان میکند که محبتهای شیرین و رفتار نرم فرهاد برای او ارزش بیشتری دارد از رفتار خسرو. در نهایت، شیرین به خسرو میگوید که او در آتش عشق گرفتار شده و دیگر عشق خسرو برایش اهمیت ندارد. سپس سوگند یاد میکند که دیگر از خسرو دل برگرفته و بدین تندی به سخنانش پایان میدهد.