به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز به نقل از فرانس 24، خبرهایی که از واشنگتن به بیرون درز کرده و حکایت از تلاشها برای آغاز مذاکرات مستقیم میان ولادیمیر پوتین و ولودیمیر زلنسکی پس از نشستی با محوریت دونالد ترامپ دارد، بسیاری از ناظران بینالمللی را غافلگیر کرده است. این نخستین بار نیست که نام ترامپ بهعنوان چهرهای اثرگذار بر آینده جنگ اوکراین مطرح میشود، اما اینکه او اکنون در مرکز گفتوگوها برای صلح قرار گرفته، روایتی تازه از تحولات جاری را به نمایش میگذارد. پرسش اصلی این است که آیا واقعاً باید انتظار داشت پس از دو سال جنگ خونین و فرسایشی، با ابتکار فردی خارج از ساختار رسمی قدرت، مسیر مذاکرات میان مسکو و کییف هموار شود؟ یا اینکه این گمانهزنیها بیشتر مصرف انتخاباتی و تبلیغاتی دارد و بعید است در میدان واقعی به صلحی پایدار منجر شود؟
برای درک بهتر ماجرا باید به موقعیت ترامپ در صحنه سیاست آمریکا نگاه کرد. او که با شعار «پایان دادن به جنگ اوکراین ظرف 24 ساعت» به یکی از بحثبرانگیزترین نامزدهای انتخابات بازگشته، از ابتدا مواضع متفاوتی نسبت به جریان غالب در واشنگتن داشت. ترامپ بارها گفته که ادامه حمایت بیپایان مالی و نظامی از اوکراین به نفع آمریکا نیست و باید بهجای آن به یک توافق سیاسی سریع فکر کرد. همین موضعگیریها باعث شد همزمان از سوی دموکراتها به «تسلیمطلبی در برابر پوتین» متهم شود و از سوی بخشی از افکار عمومی خسته از جنگ، بهعنوان تنها سیاستمداری که صدای مخالفت با هزینههای جنگ را بلند کرده، تحسین گردد.
اکنون خبر برگزاری نشستی در واشنگتن با محوریت او و طرح موضوع مذاکرات مستقیم پوتین و زلنسکی، در حقیقت تکمیل همان روایت انتخاباتی است: ترامپ خود را نهفقط بهعنوان رئیسجمهوری احتمالی آینده آمریکا، بلکه بهعنوان «میانجی صلح» معرفی میکند. این تصویر برای بسیاری از رأیدهندگان آمریکایی که دیگر علاقهای به درگیریهای خارجی ندارند، جذاب است. اما برای متحدان اروپایی و حتی بخشی از سیاستمداران واشنگتن، این خبر زنگ خطری است که نشان میدهد در صورت بازگشت ترامپ به قدرت، سیاست آمریکا در قبال اوکراین دگرگون خواهد شد.
اما فراتر از جنبه انتخاباتی، باید دید این ابتکار تا چه اندازه قابلیت تحقق دارد. آیا واقعاً پوتین و زلنسکی حاضر خواهند شد پشت یک میز با ابتکار ترامپ بنشینند؟ پوتین تاکنون بارها اعلام کرده که تنها در صورتی حاضر به مذاکره است که «واقعیتهای میدانی» و «تغییر مرزها» به رسمیت شناخته شود. زلنسکی هم در طول جنگ بارها تأکید کرده که بازگرداندن تمامی سرزمینهای اشغالی خط قرمز اوکراین است. هرچند در ماههای اخیر نشانههایی از تغییر در لحن او دیده میشود، اما هنوز هیچکس در کییف نمیتواند علناً پذیرش از دست رفتن بخشهایی از خاک کشور را اعلام کند. در چنین فضایی، گردهم آمدن دو طرف در یک نشست مشترک با محوریت چهرهای چون ترامپ بیشتر شبیه به یک نمایش سیاسی است تا یک فرایند واقعی صلح.
از سوی دیگر، نقش ترامپ بهعنوان یک سیاستمدار خارج از قدرت رسمی نیز مسئلهساز است. او در حال حاضر نه سمت دولتی دارد و نه اختیار قانونی برای مذاکره با رهبران خارجی. هرگونه دیدار یا گفتوگو با پوتین و زلنسکی بدون هماهنگی دولت فعلی آمریکا میتواند از منظر حقوقی و دیپلماتیک چالشبرانگیز باشد. دولت بایدن احتمالاً چنین تلاشهایی را دخالت در سیاست خارجی کشور تلقی کرده و بهشدت واکنش نشان خواهد داد. بنابراین حتی اگر نشست واشنگتن با حضور ترامپ برگزار شود، مشروعیت و اعتبار آن محل تردید خواهد بود.
با این حال، نباید نادیده گرفت که صرف طرح چنین احتمالی نشاندهنده تغییر فضای روانی پیرامون جنگ اوکراین است. در سالهای نخست، هرگونه سخن از مذاکره یا مصالحه با روسیه بهمثابه خیانت به ارزشهای غربی و مردم اوکراین تلقی میشد. اما اکنون، پس از دو سال فرسایش و هزینههای سنگین، حتی ایده میانجیگری ترامپ نیز با استقبال بخشی از افکار عمومی مواجه میشود. این تغییر فضا ناشی از خستگی غرب از جنگی است که چشمانداز پیروزی سریع در آن از بین رفته است. شهروندان در اروپا و آمریکا دیگر حاضر نیستند بار هزینههای اقتصادی و نظامی را بیپایان بر دوش بکشند. بنابراین هر صدایی که از صلح سخن بگوید، حتی اگر از دهان سیاستمداری جنجالی چون ترامپ باشد، توجهها را به خود جلب میکند.
از منظر مسکو نیز چنین ابتکاری میتواند جذابیتهایی داشته باشد. پوتین بهخوبی میداند که ترامپ دیدگاهی انتقادی نسبت به ناتو و کمکهای غربی به اوکراین دارد. اگر ترامپ بتواند به قدرت بازگردد یا حتی در موقعیت کنونی بر فضای سیاسی آمریکا اثر بگذارد، این امر به نفع روسیه خواهد بود. مسکو میتواند از طرح موضوع صلح با محوریت ترامپ بهعنوان ابزاری تبلیغاتی استفاده کند تا نشان دهد غرب در حال عقبنشینی از مواضع حداکثری خود است. برای روسیه مهم نیست که این مذاکرات واقعاً به توافق برسد یا نه؛ همین که بحث صلح در دستور کار قرار گیرد و انسجام غرب در حمایت از اوکراین تضعیف شود، برای کرملین یک دستاورد است.
در کییف اما وضعیت متفاوت است. زلنسکی که با شعار مقاومت مطلق و بازپسگیری تمام سرزمینها به قهرمان ملی تبدیل شد، اکنون با فشار فزاینده داخلی و خارجی برای یافتن راهی بهسوی مصالحه روبهروست. هرچند پذیرش علنی چنین مذاکراتی برای او پرهزینه است، اما از دست دادن حمایت غربیها هزینهای به مراتب سنگینتر خواهد داشت. اگر او احساس کند که ورود به فرایند صلح با محوریت ترامپ میتواند حمایت آمریکا را تضمین کند، شاید در نهایت ناگزیر به انعطاف شود؛ حتی اگر در ظاهر همچنان بر مواضع حداکثری تأکید کند.
این وضعیت نشان میدهد که تحولات اخیر بیش از آنکه محصول تصمیمات رسمی دولتها باشد، بازتابی از تغییرات عمیق در افکار عمومی و فضای سیاسی غرب است. دیگر کسی در بروکسل و واشنگتن نمیتواند مانند سال 2022 از «حمایت بیقید و شرط تا پیروزی کامل» سخن بگوید. واقعیتهای میدانی، فرسایش اقتصادی و رقابتهای سیاسی داخلی، همگی رهبران غربی را بهسوی راهحلهای جایگزین سوق داده است. در چنین فضایی، نام ترامپ بهعنوان میانجی صلح نه از آن رو که او توانایی واقعی در تحقق آن دارد، بلکه بهخاطر نمادگراییاش برجسته میشود: نمادی از تغییر گفتمان از جنگ تا پیروزی به جنگ تا مصالحه.
با این همه، خطر بزرگ در این مسیر بیثباتی و عدم قطعیت است. اگر فرایند صلح با محوریت ترامپ آغاز شود اما به نتیجه نرسد، میتواند موجب سرخوردگی بیشتر و تضعیف جایگاه اوکراین در مذاکرات آینده شود. اگر هم به شکلی پیشبینینشده به توافقی نیمبند منجر شود، احتمالاً در داخل اوکراین با مخالفت شدید روبهرو خواهد شد، زیرا بخش بزرگی از جامعه این کشور هنوز حاضر به پذیرش از دست رفتن سرزمینها نیست. بهعبارت دیگر، هرگونه مصالحهای بدون اجماع داخلی در اوکراین میتواند ثبات سیاسی این کشور را به خطر بیندازد.
از زاویه دیگر، متحدان اروپایی آمریکا نیز نسبت به چنین ابتکاری مردد خواهند بود. برای کشورهایی مانند لهستان یا کشورهای بالتیک، که جنگ اوکراین را تهدیدی مستقیم علیه امنیت خود میدانند، مصالحهای با محوریت ترامپ میتواند به معنای عقبنشینی غرب و تقویت موقعیت روسیه باشد. این کشورها احتمالاً تلاش خواهند کرد روند صلح را به مسیری هدایت کنند که کمترین امتیاز به کرملین داده شود. این اختلافات میتواند انسجام غرب را بیش از پیش تضعیف کند و شرایط را برای روسیه مطلوبتر سازد.
در نهایت، باید گفت که خبر مذاکرات احتمالی صلح میان پوتین و زلنسکی با محوریت ترامپ، بیش از آنکه نشانهای از تغییر واقعی در معادله جنگ باشد، انعکاسی از فضای جدید سیاسی و روانی در غرب است. فضایی که در آن، خستگی از جنگ و نگرانیهای اقتصادی باعث شده حتی نام ترامپ بهعنوان میانجی صلح جذاب جلوه کند. اما مسیر رسیدن به صلح واقعی همچنان دشوار و پرپیچوخم است. اختلافات عمیق بر سر سرزمینها، بیاعتمادی میان طرفین و رقابتهای ژئوپلیتیک، موانعی هستند که نمیتوان آنها را با یک نشست یا ابتکار فردی برطرف کرد.
با این حال، نمیتوان اهمیت نمادین چنین ابتکاری را نادیده گرفت. اینکه امروز در واشنگتن، پاریس یا برلین دیگر صلح با روسیه تابو نیست، خود یک تغییر بزرگ محسوب میشود. حتی اگر نشست احتمالی به نتیجهای نرسد، همین که مذاکرات در دستور کار قرار گیرد، نشاندهنده ورود جنگ به مرحلهای جدید است: مرحلهای که در آن، سخن گفتن از پیروزی کامل جای خود را به گفتوگو درباره مصالحه و معامله داده است. شاید تاریخ در آینده قضاوت کند که آیا نشست واشنگتن آغازگر صلحی پایدار بود یا صرفاً یک نمایش سیاسی در بحبوحه رقابتهای انتخاباتی آمریکا. اما در هر حال، این خبر بار دیگر نشان داد که آینده جنگ اوکراین دیگر تنها در میدانهای نبرد تعیین نمیشود، بلکه بهشدت وابسته به بازیهای سیاسی در پایتختهای غربی است.
برای پیگیری اخبار سیاسی اینجا کلیک کنید.